30 05 1989 4982191 شناسه:

تفسیر سوره آل عمران جلسه 50 (1368/03/09)

دانلود فایل صوتی

 

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴿16﴾ الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاَسْحَارِ﴿17﴾

اختصاص استغفار ملائكه بر مؤمنين

اين استغفار در سحر؛ همان‌طوري كه عنايت فرموديد تنها براي خود شب‌زنده‌دار نيست و حذف متعلَّق هم نشانه عموم است؛ استغفار مي‌كنند چه براي خود، چه براي ديگران و همان طوري كه فرشته‌ها براي مؤمنين استغفار مي‌كنند آنها هم براي مؤمنين استغفار مي‌كنند.

دو آيه در زمينه استغفار فرشته‌ها بود كه اينها بايد با هم جمع مي‌شد؛ يكي ﴿وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾[1] يكي هم آيه پنج سورهٴ «شوريٰ» است كه ﴿تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلاَئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الأَرْضِ أَلاَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾ گرچه از نظر نظم صناعي اينها مثبتين‌اند و تعارض بين اينها نيست و چون مثبتين‌اند و در مقام تحديد نيستند مفهوم ندارند، لذا هر دو را مي‌شود اخذ كرد؛ منتها استغفار براي مؤمنين، اوليٰ براي غير مؤمنين خواهد بود ولي در ذيل همين آيه پنج سورهٴ «شوريٰ» چند روايتي است كه در تفسير شريف نورالثقلين است كه ﴿مَن فِي الأَرْضِ﴾ را به مؤمنين تطبيق كردند «ويستغفرون لمن في الأرض من المؤمنين»[2].

علت نگاه لطفي ملائكه به مؤمنين

آنچه در اين خلال گفته شد اين بود كه ملائكه مؤمنين را مي‌بينند و غير مؤمنين را نمي‌بينند، براي اينكه مؤمن نوراني است و غير مؤمن مُظلم است؛ اما نوراني بودن مؤمن براي آن است كه هم در آيةالكرسي بحثش گذشت ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[3] هم در كريمه ﴿يَسْعَي نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ﴾ و امثال ذلك گذشت ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾[4] گذشت كه مؤمن نوراني است اينها بحثهاي قرآني است. رواياتي هم كه قبلاً در زمينه فضيلت قرآن خواندن و احياي ليل و صلاة الليل خوانده شد اين بود كه آن خانه‌هايي كه در آن قرآن خوانده مي‌شود «يُضيء لأهل السماء كما تضيء الكواكب لأهل الارض»[5] از اين جهت مؤمنين و خانه‌هاي مردان باايمان روشن است، فرشته‌ها اينها را مي‌بينند، كافران ظلماني‌اند و فرشته‌ها آنها را نمي‌بينند، براي اينكه هم آيةالكرسي فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَاتِ﴾[6]، هم آيه هفده سورهٴ «بقره» كه بحثش گذشت اين بود كه ﴿تَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَيُبْصِرُونَ﴾ پس كافر در ظلمت است و ديده نمي‌شود.

مورد لطف قرار نگرفتن كفار توسط ملائكه

مطلب بعدي آن است كه اينكه گفته شد فرشته‌ها، كافران را نمي‌بينند، براي اينكه اينها در ظلمت‌اند نه يعني از اينها آگاهي ندارند، بلكه به اينها نظر لطف نمي‌كنند اينها را نگاه نمي‌كنند يعني نگاه لطف نمي‌كنند. مشابه همان معنا كه درباره ذات اقدس الهي آمده است. خداي سبحان با اينكه ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ﴾[7] است مع‌ذلك در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آيه 77 اين است كه آنها كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ القِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾؛ گروهي هستند كه خداي سبحان در قيامت به اينها نگاه نمي‌كند؛ اينها را نمي‌بيند يعني نگاه تشريفي و ديد خاص ندارد وگرنه خداي سبحان ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ﴾ است فرشته‌ها هم همه را مي‌بينند، براي اينكه «كِرَام كَاتِبِينَ»اند، حافظ‌اند ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[8] يا ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[9] و مانند آن، اما نگاه تشريفي و با لطف ندارند، پس اگر در خلال سخنان يا احياناً در تعبيرات بزرگان آمده است كه فرشته‌ها، كافران را نمي‌بينند براي اينكه اينها در ظلمت‌اند نه يعني از اينها بي‌خبرند، يعني نظر تشريفي ندارند.

اختصاص استغفار انبياء به مؤمنين

مطلب بعدي آن است كه نه فرشته‌ها براي غيرمؤمنين طلب مغفرت مي‌كنند، نه انبيا؛ اما فرشته‌ها براي اينكه هم آيه ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾[10] هم ذيل آيه پنج سورهٴ «شوريٰ» كه فرمود: ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ﴾ رواياتي است كه بر مؤمنين تطبيق كرده است[11]، پس فرشته‌ها براي غيرمؤمن طلب مغفرت نمي‌كنند، انبيا هم نمي‌كنند. براي اينكه همان آيه معروفي كه فرمود هيچ كسي، هيچ پيامبري حق ندارد به خود رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم فرمود كه نه تو، نه هيچ كسي حق ندارد كه براي مشركين طلب مغفرت كني[12]، بعد فوراً به عنوان دفع دخل مقدّر جريان حضرت ابراهيم را ذكر مي‌كند كه اگر حضرت ابراهيم وعدهٴ طلب مغفرت براي آزر داد و استغفار كرد ﴿مَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لأَبِيهِ إِلاَّ عَن مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾[13] يعني هيچ كسي حق ندارد براي مشرك، طلب مغفرت كند و اگر از حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) شنيده شده است كه به آزر وعده استغفار داد، اين موعده‌اي بود، اين تشويقي بود تا او هدايت بشود، وقتي معلوم شد هدايت‌پذير نيست اعلان تبرّي و انزجار كرد هم ﴿أَنِّي بَرِي‏ءٌ﴾[14] گفت، هم با همراهان خود ﴿إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ﴾[15] فرمودند. بنابراين هيچ‌كسي براي غيرمؤمن طلب مغفرت نمي‌كنند؛ اما هدايت عامه كه خدايا اينها را هدايت كن اين چرا «اللهم اهدِ قومي فإنّهم لا يعلمون»[16] و امثال ذلك آمده است.

ترك نشدن نماز شب در هيچ وقتي

مطلب بعدي آن است كه در فضيلت صلات الليل روايت فراواني است نشانهٴ آن است كه هيچ وقت انسان اين‌گونه از نمازهاي مستحبي را ترك نكند چه در سفر و چه در حضر، چون از نوافلي است كه در حضر و در سفر هست.

در كتاب شريف وسائل ابواب اعداد الفرائض و نوافلها باب 25 چند حديثي در اين زمينه است. بحث نماز شب را در فقه هم در باب اعداد فرائض و نوافل ذكر مي‌كنند، هم در باب مواقيت ذكر مي‌كنند و احياناً در باب صلوات مندوبه هم جدا ذكر مي‌كنند. چند روايتي است كه در باب 25 از ابواب اعداد الفرائض و نوافلها آمده است.

حديث اول آن است كه امام صادق(سلام الله عليه) طبق اين نقل مي‌فرمايد: «كان أبي لا يدع ثلاث عشرة رَكعةً بالليل في سَفرٍ ولا حضر»[17]؛ مي‌فرمود پدرم امام باقر(سلام الله عليهما) اين سيزده ركعت شب را نه در سفر، نه در حضر هرگز ترك نمي‌كرد منتها يازده ركعتش صلاة‌الليل است، آن دو ركعت نافلهٴ فجر است كه با اين يازده ركعت كنار هم خوانده مي‌شود.

حديث دوم از امام باقر(سلام الله عليه) است كه فرمود: «صلّ صلاة الليل و الوتر الركعتين في المحمل»[18] نماز شب را كه هشت ركعت است آ‌ن وتر كه مجموع شفع و وتر است كه سه ركعت است مي‌شود يازده ركعت، با آن دو ركعتي كه قبل از فجر خوانده مي‌شود يا خصوص اين دو ركعتي كه شفع نام دارد و با وتر مي‌شود سه ركعت، اينها را در محمل بخوان يعني در مسافرت، در حال حركت، در محمل مي‌تواني بخواني، چون نافله را مطلقا در حال حركت هم مي‌شود خواند.

فضيت نماز شب، سنت بودن وتر نماز شب

حديث بعدي كه از امام صادق(سلام الله عليه) است، سؤال كردند از وتر، فرمود وتر مستحب است «سُنّةٌ ليست بفريضةٍ»[19] سرّ اينكه فرمود سنّت است و فريضه نيست اين است كه در يك حديث ديگري از امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است كه امام باقر طبق اين نقل فرمود: «الوترُ في كتاب عليٍّ(عليه السلام) واجب» منتها منظور از آن وجوب استحباب مؤكّد است لذا امام صادق(سلام الله عليه) فرمود وتر، سنّت است و فريضه نيست و پدر بزرگوارش يعني امام باقر(سلام الله عليه) فرمود در كتاب علي(سلام الله عليه) آمده است كه «الوترُ واجبٌ وَهوَ وتر الليل و المغربٌ وترٌ النّهار»[20]؛ پايان روز كه مغرب است نافله‌اش «وَترُالنّهار» محسوب مي‌شود و پايان ليل همان وتر است كه مستحب است، اگر منظور خصوص مغرب باشد اين سه ركعت مغرب «وَترُالنّهار» محسوب مي‌شود و واجب است، اما آن سه ركعت نماز شب به نام شفع و وتر كه از اين سه ركعت به وتر ياد مي‌شود آن سه ركعت مستحب است، آن سه ركعت «وَترُالليل» است و نماز مغرب كه سه ركعت است آن «وَترُالنّهار» است، البته وترالنهار واجب است و وترالليل مستحب.

از مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) نقل شده است اينكه امام باقر(سلام الله عليه) فرمود: «في كتاب علي(عليه السلام)» اين است كه «الوتر واجبٌ يعني أنّه سنّة لأنّ المسنون إذا كان مؤكّداً يسمّي واجبٌ»[21]؛ وقتي مستحب مؤكّد شد احياناً از او به وجوب ياد مي‌شود، وجوب اصطلاحي است، نه وجوب فقهي.

اما آن روايتي كه در بحث ديروز خوانده شد كه شخص مي‌گويد من مي‌خواهم براي نماز شب برخيزم ولي مقدورم نيست، حضرت مي‌فرمايد اگر نماز شب را در روز قضا به جا بياوري قهراً مي‌داني كه اگر شب برنخيزي، روز بايد قضا به جا بياوري همين در تو همّت ايجاد مي‌كند و باعث بيداري توست. آن روايت ششم از باب 45 از ابواب المواقيت است چون بحث نماز شب هم در بحث اعداد نماز است، هم در بحث مواقيت نماز. روايت ششم اين است كه از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال شد «متي اُصلّيٰ صلاة الليل؟ فقال: صلّي آخر الليل. قال: فقلت فانّي لا أستنبه»؛ بيدار نمي‌شوم «فقال: تستنبحوا مرّة فتصلّيها فتنام فتقضيها فاذا اهتممت بقضائها في النهار استنبهت»[22]؛ گاهي بيدار مي‌شوي ادا مي‌خواني، گاهي خوابت مي‌رود قضا به جا بياور، وقتي همّت تو اين باشد كه اگر نماز شب را در شب نخواندي در روز قضا به جا بياوري، قهراً[ناگزير] شب بيدار مي‌شوي اين راهي است براي اينكه انسان به اداي نماز شب موفق بشود.

وقت اداء نماز شب

روايات فراواني است در اينكه نماز شب را مي‌شود در سفر قبل از نصف شب خواند[23]. رواياتي كه دارد معصومين(عليهم السلام) يا خصوص رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نماز شب را بعد از نصف شب مي‌خواندند[24] اين نقل فعل، براي تحديد وقت كافي نيست، يعني اگر روايات اين‌‌چنين بود كه ائمه(عليهم السلام) يا رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نماز شب را در ثلث آخر شب مي‌خواند يا بعد از نصف شب مي‌خواند[25] اين حدّاكثر از او فضيلت استفاده بشود، اگر روايتي دلالت داشت بر اينكه قبل از نصف شب هم مي‌توان خواند اين با آن معارض نيست، چون آن نقل فعل است؛ ظهورش در وجوب بسيار ضعيف است و حمل مي‌شود بر رُجحان؛ اما روايتي كه مي‌گويد قبل از نصف شب هم مي‌توان خواند صريح در جواز است، پس رواياتي كه مي‌گويد معصومين نماز شبشان را بعد از نصف ليل مي‌خواندند اين دلالت بر توقيت ندارد، مگر اينكه همراه با قرينه باشد كه آن قرينه حافه كمك بكند تا اين روايات براي تحديد وقت دلالت كنند.

تقديم نماز شب بر نصف الليل

اما روايات ديگري هست كه مي‌فرمايد: «بعد نصف الليل»[26] آن‌گاه معلوم مي‌شود تقديم نماز شب بر نصف‌الليل به عنوان تعجيل اجازه داده شد و آن هم براي همه نه، براي مسافر، و مانند آن براي كسي كه ذوي الاعذارند و در حديثي در همين مسئله تقديم، آمده است كه امام صادق(سلام الله عليه) به همراهانشان در سفر مكه و مدينه در اين بين راه مي‌فرمود من پيرم نماز شبم را قبل از نصف الليل مي‌خوانم «اما أنتم فشباب»[27] شما جوانيد مي‌توانيد سحر برخيزيد، براي من مقدور نيست در اين سن.

خب، از اينجا معلوم مي‌شود كه جوان تا بتواند بالأخره آخر شب برخيزد، اولاست كه در اول شب نماز شبش را مقدم بر نصف‌الليل بدارد. اين هم يك سلسله رواياتي است كه اينها را مرور بفرماييد كافي است، چون نوع بحثهايش هم در فقه شده و هم خطوط كلّي‌اش اينجا اشاره شده.

جايگاه مهم قوائد علامه

كتاب قواعد مرحوم علامه از بهترين كتابهاي فقهي است كه هم از آن بزرگوار به ياد مانده است و هم يكي از مفاخر تشيّع است و فرزند بزرگوارش فخرالمحقّقين هم اين كتاب شريف را شرح كرده است. قواعد از كتابهاي خوب فقهي است؛ منتها هر كدام از اين بزرگواران كه قواعد را شرح كردند به گوشه‌اي از قواعد پرداختند مرحوم محقق ثاني جامع المقاصد بخشهاي معاملي را تقويت كردند، مفتاح‌الكرامه مسائل نقل اقوال و امثال ذلك را به عهده گرفته است، مرحوم فخرالمحقّقين بخش ديگر قواعد را به عهده گرفته است، يعني اگر كسي جامع‌المقاصد را دارد شرح كامل قواعد علامه نزد او نيست يا اگر كسي ايضاح فخر را دارد شرح كامل قواعد علامه نزد او نيست يا اگر كسي مفتاح‌الكرامه را دارد شرح كامل قواعد علامه نزد او نيست، هر كدام از آنها به گوشه‌اي از گوشه‌هاي اين بحر پرداختند مجموعش مي‌شود شرح كامل قواعد مرحوم علامه.

وصيت‌نامه علامه حلي

در پايان اين كتاب وصيت‌نامه مرحوم علامه هست كه آ‌ن وصيت‌نامه را حتماً ملاحظه بفرماييد. گوشه‌اي از اين وصيت‌نامه را ما تبرّكاً مي‌خوانيم، بخشي از اين وصيت‌نامه مربوط به دستور به نماز شب است كه پسرش را به نماز شب دستور مي دهد در آخر قواعد اين وصيت هست.

مي‌فرمايد: «إعلم يا بني أعانك الله تعالي علي طاعته و وفّقك لفعل الخير و ملازمته و أرشدك الي ما يحبّه و يرضاه و بلّغك ما تأمله من الخير و تتمنّاه و اسعدك الله في الدارين و حباك بكلّ ما تقرّ به العين»؛ هر چه چشم را روشن مي‌كند و قرّة عين است خدا به تو اعطا كند «و مدّ لك في العمر السعيد و العيش الرغيد و ختم أعمالك بالصالحات و رزقك أسباب السعادات و أفاض عليك من عظائم البركات و وقاك الله كلّ محذور و دفع عنك الشرور إنّي قد لخّصت لك في هذا الكتاب لُبّ فتاوي الأحكام و بيّنتُ لك فيه قواعد شرائع الإسلام بألفاظ مختصره و عبارات محرّره و اوضحت لك فيه نهج‌الرشاد و طريق السداد و ذلك بعد أن بلغتُ من العمر الخمسين و دخلت في عشر التسعين»؛ من پنجاه سالم گذشت به دههٴ شصت رسيده‌ام «و قد حَكم سيد البرايا‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بأنّها مبدأ اعتراك المنايا» گرچه آ‌ن حديث معروف اين است كه «ما بين الستّين الي السبعين مُعتركُ المنايا»[28] يعني معركهٴ مرگ است خلاصه، منيه مرگ، معترك همان ميدان جنگ، خلاصه اينجا ميدان جنگ مرگ است، اما از اين بيان معلوم مي‌شود كه «عشر الستّين» هم همين طور است «و أنّها مبدأُ تراك المنايا» حالا فرمود اگر خداي سبحان حُكم كرد كه من بروم تو يك تكليف داري، اگر ماندم كه خودم آ‌ن تكليف را انجام مي‌دهم «فإن حَكم الله تعالي عليّ فيها بأمره و قضي فيها بقدره و أنفذ ما حَكم به علي العباد الحاضر منهم و الباد»؛ اگر خداي سبحان قضا و قدرش تعلّق گرفت در اين ميدان مرگ كه مُعترك منايا و منيّات من رخت بربندم «فإنّي اوصيك»؛ حالا اين وصاياي من است «فإنّي اوصيك كما افترض الله تعالي عليّ من الوصية و أمرني به حين إدراك المنيّة»، اين وصيت بر من لازم است همان طوري كه خدا لازم كرده است.

تعريف تقوا در وصيت علامه

من همان وصيت را به تو ابلاغ مي‌كنم وصيّتي كه به تو ابلاغ مي‌كنم اين است «بملازمة تقوي الله تعالي فانها السنّة القائمة و الفريضة اللازمة و الجُنّة الواقية»؛ سفري كه انسان را در جنگ با شيطان حفظ مي‌كند جُنّت است، همين تقواست «و العدّة الباقية و أنفع ما أعدّه الإنسان ليوم تشخصُ فيه الأبصار و يُعدم عنه الأنصار»؛ روزي كه ناصر نيست و بَصر بسته است، از شدّت ترس «و عليك باتباع أوامر الله تعالي و فعل ما يرضيه و اجتناب ما يكرهه و الانزجار عن نواهيه و قطّع زمانك في تحصيل كمالات النفسانية و صرف اوقاتك في اقتناء الفضائل العلمية و الارتقاء عن حضيض النقصان الي ذروة الكمال و الإرتفاع الي اوج العرفان عن مهبط في الجهّال و بذّل المعروف مساعدة الإخوان».

طرز تفكر امام راحل و علامه حلي

 حالا اين وصيت‌نامه‌هاي علامه را مي‌بينيد بعد مي‌بينيد طرز تفكّر امام(رضوان الله عليه) همين تفكّر است كه وصيت‌نامه سياسي ـ الهي امام همينهاست با وصيت‌نامه‌هايي كه ديگران دارند خب، مي‌بينيد خيلي فرق دارد ديگر. يك مرد الهي اين‌‌چنين وصيت مي‌كند «و مقابلة المسيء منه بالإحسان و المحسن بالامتنان»؛ طرز رفاقت تو و رفت و آمد تو تنظيم جلسات تو اين‌‌چنين باشد و بپرهيز «إيّاك ومصاحبة الأرزال و معاشرة الجهّال فإنّها تفيد خُلقاً ذميماً و ملكةً رديّة»؛ با هر كس ننشين، با هر كس رفت و آمد نكن، با هر چيزي دهن باز نكن و نگو و نخند و مانند آن «بل عليك بملازمة العلماء و مجالسة الفضلاء فإنّها تفيد الاستعداداً تاماً لتحصيل الكمالات و تثمر لك مَلكةً راسخةً لاستنباط المجهولات»؛ اگر مي‌خواهي مجتهد باشي در محفل علما شركت كن آنجا هر چه سخن است از مسائل علمي است «وليكن يومك خيراً من أمسك و عليك بالتوكل والصبر و الرضا و حاسب نفسك في كلّ يوم و ليله» اين همان محاسبه است كه بدون مراقبت و مشارطه نخواهد بود «و أكثر من الاستغفار لربّك و اتّق دعاء المظلوم»؛ ستمي به كسي نكن كه آنها دعا كنند يعني نفرين كنند؛ دعا عليه تو كنند «خصوصاً اليتاميٰ و العجائز فان الله [سبحانه] و تعالي لا يسامح بكسر كسير»؛ دل‌شكسته را نشكن، زيرا خدا آنجا مسامحه نمي‌كند «و عليك بصلاة الليل فإنّ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حث عليها و ندب إليها و قال: من خُتم له بقيام الليل ثم مات فله الجنة»[29] كه اين حديث در وسائل‌الشيعه هست «و عليك بصلة الرحم فانّها تزيد في العمر و عليك بحُسن الخلق فان رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قال: إنّكم لن تسعوا الناس بأموالكم فسعوهم بأخلاقكم»[30] شما آن قدر مال نداريد كه بتوانيد همه مردم را به طرفتان جذب كنيد؛ اما با حُسن خُلق مي‌توانيد همه را به طرف خودتان جذب بكنيد.

اهميت سادات در آيه و روايات

«و عليك بصلة الذريّة العلويّة»، به سادات خيلي احترام بكن «فانّ الله تعالي قد أكّد الوصية فيهم و جعل مودّتهم أجر رسالة و الارشاد فقال الله تعالي: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾[31] و قال رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم): إنّي شافعٌ يوم القيامة لأربعة أصناف و لو جائوا بذنوب أهل الدنيا رجلٌ نصر ذريّتي، رجلٌ بذل ما له لذريّتي عند المضيق و رجل أحبّ ذريّتي بالسان و القلب، و رجلٌ سعي في حوائج ذريّتي إذا طُردوا أو شُرّدوا» و قال الصادق(عليه السلام): «إذا كان يوم القيامة ناديٰ منادٍ أيها الخلائق أنصتوا»؛ همه ساكت باشيد ببينيد چه چيزي مي‌شنويد «فإنّ محمداً (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يكلّمكم»؛ پيامبر مي‌خواهد سخن بگويد «فينصت الخلائق فيقوم النبيّ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فيقول يا معشر الخلائق من كانت له عندي يدٌ أو مِنّة أو معروفٌ»، «مُنّه» هم به معناي نعمت است «أو معروفٌ فليقم حتي اُكافيه»؛ هر كسي دستي احسان‌كننده نزد من دارد، نعمتي به من داده است، كاري خيري نسبت به من روا داشت برخيزد تا من پاداشش را بدهم «فيقولون بآبائنا و اُمّهاتنا و أيّ يدٍ و أيُّ منّةٍ و أيّ معروف لنا بل اليه و المنّة و المعروف لله و لرسوله علي جميع الخلائق»؛ ما چه حق و نعمتي نسبت به شما داريم، آن‌گاه پيامبر مي‌فرمايد: «بلي من آويٰ أحدا من أهل بيتي أو برّهم أو كساهم من عري أو أشبع جائعهم فليقم»؛ هر كسي برهنه‌اي از اينها، گرسنه‌اي از اينها را يعني سادات را سير كرد و پوشاند برخيزد تا من پاداشش را بدهم «فيقوم اُناس قد فعلوا ذلك فيأتي النداء من عند الله تعالي: يا محمد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا حبيبي! قد جعلتُ مكافأتهم إليك»؛ من اختيار مكافات و جزاي اينها را اجازه دادم به إذن من، در حضور من تو بگويي، جزاي اينها به دست توست «فأسكنهم من الجنة حيث شئت» آن‌گاه «فيسكنهم في الوسيلة» وسيله معلوم مي‌شود درجه‌اي از درجات خاصّ بهشت است «حيث لا يحجبون عن محمد و أهل‌بيته(صلوات الله عليهم أجمعين)» [32] خلاصه اينها هر وقت بخواهند پيامبر را ببينند، مي‌بينند اين طور نيست كه حالا اگر مؤمنين وارد بهشت شدند بتوانند مثلاً به زيارت ائمه بروند اين طور نيست، آن‌طوري كه بزرگان نقل كردند شايد سالي يك بار مثلاً اينها براي اهل بهشت تجلّي بكنند، اين‌طور نيست كه حالا مثلاً دست هر كسي باز باشد بخواهد به زيارت آنها برود مقدورشان باشد، اين‌طور نيست.

اهميت علم و فقها و علماء

به اين بزرگان جايي مي‌دهند كه اينها هر وقت بخواهند اهل‌بيت را ببينند مي‌توانند «و عليك بتعظيم الفقها و تكريم العلماء فإنّ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قال: «من أكرم فقيهاً مسلماً لقي الله يوم القيامه و هو عنه راض و من أهان فقيهاً مسلماً لقي الله يوم القيامه و هو عليه غضبان» و جعل خداي سبحان «النظر الي وجه العالم عباده، و المشي الي باب العالم عباده و مجالسة العلماء عباده» چون اينها همه اموري است كه انسان را به ياد خدا مي‌اندازد، اين از باب تعليق حكم بر وصف است مشعر به عليت است يعني كسي كه انسان وقتي او را مي‌بيند به ياد خدا بيفتد، گفتند «من لا ينفعك لحظه لا ينفعك لفظه» اين از سخنان سهروردي است، كسي كه ديدن او انسان را عوض نكند، حرفش سودمند نيست «من لا ينفعك لحظه لا ينفعك لفظه» كسي كه ديدار او در انسان سودي ايجاد نكند، حرفش هم سودمند نيست «و عليك بكثرة الاجتهاد في زياد العلم و التفقه في الدين فان اميرالمؤمنين(عليه السلام) قال لولده «تفقّه في الدين فان الفقهاء ورثة الانبياء»[33] و إنّ طالب العلم يستغفر له من في السماوات و من في الارض حتي الطير في جوّ السماء و الحوت في البحر و إنّ الملائكة» حالا معلوم مي‌شود اين استغفار وصف همه بندگان خداست، نه تنها وصف فرشته‌هاست، نه تنها وصف انبيا و اولياست، وصف طيور هم هست آنها هم حسابي دارند در سورهٴ مباركهٴ «نور» هست كه ﴿كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِيحَهُ﴾[34] نه يعني «كل قد علم الله صلاته و تسبيحه» بلكه كلّ واحد از اين طيور و اين موجودات ﴿قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِيحَهُ﴾ و اين نشان مي‌دهد كه «ولكن لا يفقهو‌ن» نيست، ﴿وَلكِن لاَّ تَفْقَهُونَ﴾[35] است آنها مي‌فهمند چه مي‌كنند نه اينكه علم به علم ندارند شماييد كه حرف آنها را متوجه نمي‌شويد «حتي الطير في جوّ السماء و الحوت في البحر و ان الملائكة لتضع أجنحتها لطالب العلم وضي به و إيّاك و كتمان العلم و منعه عن المستحقّقين لبذله فان الله تعالي يقول: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ﴾[36] قال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) «إذا ظهرت البدع في اُمّتي فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة الله»[37] و قال(عليه السلام) «لا تؤتوا الحكمة غير أهلها»؛ حكمت را به نااهل ندهيد «فتظلموها»؛ وگرنه به حكمت ستم كرديد «ولا تمنعوها أهلها فتظلموهم»[38] به اهل ستم كرديد، بعد فرمود: «و عليك بتلاوة الكتاب العزيز و التفكّر في معانيه و امتثال اوامره و نواهيه و تتبّع الأخبار النبويّة و الآثار المحمّديه(صلوات الله و سلام عليه و علي أهل‌بيته) و البحث عن معانيها و استقصاء النظر فيها و قد وضعت لك كتُباً متعدّدة في ذلك» چون در تفسير ايشان نوشت در فلسفه و كلام [نوشت] اشارات مرحوم شيخ را شرح كرد و كتابهاي كلامي فراواني نوشت از اقدمين هر چه ماند تا آنجا كه مقدور بود شرح كرد، از خودشان كتابهاي متني به يادگار گذاشتند، فرمود چه در تفسير، چه در علوم عقليه من كتابهاي گوناگون نوشتم به اينها مراجعه كن: «و قد وضعت لك كُتُباً متعدّدة في ذلك كله هذا ما يرجع اليك» و اما اينها كارهايي است كه وصيت مي‌كنم كه تو بايد انجام بدهي و اما آنچه به من برمي‌گردد «و أما ما يرجع اليّ و يعود نفعه عليّ» اين است «فأن تتعهّدني بالترحم في بعض الأوقات و أن تهدي إليّ ثواب بعض الطاعات»؛ فرمود من را فراموش نكن «و لا تقلّل من ذكري»؛ يادم را كم مطرح نكن «فينسبك أهل الوفاء الي الغدر»؛ آنها كه اهل وفايند مي‌گويند پسر بي‌وفاست «و لا تكثر من ذكري»، خيلي هم نام مرا نبر «فينسبك أهل العزم الي العجز»؛ مي‌گويند نمي‌تواند فراغ پدر را تحمل كند «بل اُذكرني في خلواتك و عقيب صلواتك و اقض ما عليّ من الديون الواجب و التعهّدات اللازمة و زُر قبري بقدر الإمكان و اقرأ عليّه شيئاً من القرآن» خب، اين حرف علامه است يعني كسي كه ما بعد از معصومين انتظار شفاعت اينها را داريم «و كلّ كتاب صنّفته و حكم الله تعالي بأمره قبل إتمامه»؛ همه كتابهايي كه من نوشتم و ذات اقدس الهي صلاح را در اين ديد كه قبل از اتمام من بروم «فأكمله و أصلح ما تجده فيه من الخلل و النقصان و الخطأ و النسيان و هذه وصيّتي إليك والله خليفتي عليك و السلام عليك و رحمة الله و بركاته»[39].

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. سورهٴ غافر، آيهٴ 7.

[2]. تفسير نور الثقلين، ج4، ص557.

[3]. سورهٴ بقره، آيهٴ 257.

[4]. سورهٴ انعام، آيهٴ 122.

[5]. الكافي، ج2، ص610.

[6]. سورهٴ بقره، آيهٴ 257.

[7]. سورهٴ ملك، آيهٴ 19.

[8]. سورهٴ انفطار، آيات 10 و 11.

[9]. سورهٴ ق، آيهٴ 18.

[10]. سورهٴ غافر، آيهٴ 7.

[11]. بحارالانوار، ج67، ص346.

[12]. سورهٴ توبه، آيهٴ 113.

[13]. سورهٴ توبه، آيهٴ 114.

[14]. سورهٴ انعام، آيهٴ 78.

[15]. سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 4.

[16]. بحارالانوار، ج20، 21.

[17]. وسائل الشيعة، ج4، ص90.

[18]. وسائل الشيعه، ج4، ص90.

[19]. وسائل الشيعه، ج4، ص91.

[20]. وسائل الشيعه، ج4، ص90.

[21]. تهذيب الاحكام، ج2، ص243.

[22]. وسائل الشيعه، ج4، ص256.

[23]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص453.

[24]. وسائل الشيعه، ج4، ص248.

[25]. الكافي، ج3، ص445.

[26]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص479.

[27]. الكافي، ج3، ص440.

[28]. بحارالانوار، ج6، ص119.

[29]. وسائل الشيعه، ج8، ص154.

[30]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص394.

[31]. سورهٴ شوري، آيهٴ 23.

[32]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص65.

[33]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص387.

[34]. سورهٴ نور، آيهٴ 41.

[35]. سورهٴ اسراء، آيهٴ 44.

[36]. سورهٴ بقره، آيهٴ 159.

[37]. الكافي، ج1، ص54.

[38]. بحارالانوار، ج2، ص78.

[39]. قواعد الأحكام في معرفة الحلال والحرام، ج3، ص714 ـ 717.

 

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق