اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴿16﴾ الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاَسْحَارِ﴿17﴾ شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَ ئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴿18﴾
بيان اوصاف گروهي ازمتقيان
در بيان اوصاف گروهي از متّقيان فرمود اول اينها اظهار ايمان ميكنند كه ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا﴾ بعد طلب مغفرت ميكنند و مسئلت ميكنند كه از عذاب الهي محفوظ بمانند و اوصاف ديگر اين گروه آن است كه اينها صابرند و صادقاند و قانتاند و منفق و مستغفر در اسحار.
تفاوت ﴿وَالمُسْتَغْفِرِينَ بِالأَسْحَارِ﴾ با ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾
اين ﴿وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاَسْحَارِ﴾ گذشته از اينكه از نظر زمان، خاص است و آن ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾ عام است، از جهت ديگر با آن ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾ فرق ميكند، چون ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾ طلب آمرزش يا مغفرت براي خودشان است؛ اما ﴿وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاَسْحَارِ﴾ هم براي خودشان طلب مغفرت ميكنند هم براي ديگران، اينها اگر استغفار ميكنند تنها براي خودشان استغفار نميكنند هم براي خودشان هم براي مؤمنين. قرآن كريم استغفار براي غير را هم از فرشتهها نقل كرد، هم دستور داد به وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم).
اختصاص استغفار ملائكه به مؤمنين
در سورهٴ «غافر» كه همان سورهٴ «مؤمن» است، آيه هفت آن اين است: ﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ﴾؛ حاملان عرش با اينكه بارِ سنگيني به دوش آنهاست و همچنين كساني كه اطراف عرش به سر ميبرند و جزء مدبّرات امرند باذن الله، اينها هم تسبيح حق دارند با تحميد، هم به خدا مؤمناند و هم براي مؤمنين طلب مغفرت ميكنند.
استغفار ملائكه براي خصوص مؤمنين
در بحثهاي قبل، بين اين آيه با آيه ديگري كه ميفرمايد فرشتهها ﴿لِمَن فِي الاَرْض﴾ طلب مغفرت ميكنند جمع شد. از آن آيه استفاده ميشود كه فرشتهها ﴿وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الاَرْض﴾[1] از آيه سورهٴ هفت «غافر» استفاده ميشود كه ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾ اينچنين نيست كه اينها با هم معارض باشند و ما بخواهيم اينها را مقيّد آن مطلق يا مخصّص آن عام قرار بدهيم، چون در روايت هم ظاهراً آمده است كه ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الاَرْض﴾ با ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾ يكي است[2]، زيرا آنها اصولاً غير مؤمن را نميبينند ﴿لمَن فِي الاَرْض﴾ به نظر فرشتهها همين مؤمنيناند و تأييد اين مسئله آن است كه مؤمن نوراني است و همان طوري كه ستارههاي آسمان براي اهل زمين نور ميدهند، مؤمنين اهل زمين هم براي موجودات آسماني روشناند و روشنيبخشاند، بنابراين اگر در سورهٴ «غافر» آمده است كه فرشتهها براي مؤمنين، طلب مغفرت ميكنند و در سورهٴ ديگر آمده است كه ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الاَرْض﴾ منظور آن ﴿لمَن فِي الاَرْض﴾ هم خصوص مؤمنين است.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ ﴿لمَن فِي الاَرْض﴾ يعني هر كسي را كه آنها ميبينند، مؤمن نور دارد و جزء ﴿لمَن فِي الاَرْض﴾ است، كافر نور ندارد و جزء ﴿لمَن فِي الاَرْض﴾ نيست.
پرسش:...
پاسخ: آنها به عنوان اينكه اعداي الهياند با چشم باطني آنها را به عنوان مُظلم ميديدند به عنوان عدو ميديدند نه اينكه اصلاً نبينند، اگر نبينند كه اعمال اينها را ضبط نميكنند ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[3] ميبينند؛ اما اين فرشتگاني كه ميخواهند طلب مغفرت كنند ميبينند بعضيها تاريك است، بعضيها روشن. آنجا كه تاريك است بر او طلب مغفرت نميكنند، نه اينكه نبينند، اگر نبينند كه كرام كاتب نميتوانند باشند.
دستور خداوند به پيامبر جهت استغفار براي مؤمنين
چه اينكه درباره وجود مبارك رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم در آيه نوزده سورهٴ 47 كه بنام آن حضرت است دستور استغفار براي مؤمنين داده شد كه فرمود: ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ﴾ در بعضي از روايات آمده است كه «أفضل العلم لا إله الاّ الله وأفضل الدعاء الاستغفار»؛ بهترين علم، توحيد است و بهترين عبادت، استغفار. به اين كريمه استشهاد شده است كه در صدرش علم توحيد را يادآور ميشود و بعد از آن مسئله استغفار را ذكر ميكند ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ يعني موحّد باش عالمانه، محقق باش در توحيد و عبادتت هم اين باشد كه براي خود و براي ديگران يعني مؤمنين و مؤمنات طلب مغفرت كني[4].
استغفار مؤمنين براي يكديگر
بنابراين اين ﴿وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاَسْحَارِ﴾ غير از ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾ است اينها هم براي خودشان استغفار ميكنند، هم براي ديگران و شاهد و مؤيّدش هم همان دستور نماز شب است كه انسان براي چهل مؤمن طلب مغفرت بكند، بعد براي خودش. اين چهل مؤمن حدّ مادون است، نه حدّ مافوق.
بيانذلك اين است كه بعضي از امور حدّش دو طرف است، نظير نِصاب در زكات؛ اگر زكات گوسفند اين است يا زكات گاو اين است اين نصابش به لحاظ دو طرفه است اگر چهل تا شد اين قدر و اگر پنجاه تا شد آن قدر و اگر شصت تا شد آن قدر و امثال ذلك. بعضي از حدود، حدّ يك طرفه است نه دو طرفه نظير كُر، نظير حدّ مسافت در قصر صلات و مانند آن. حدّ مسافت در قصر صلات، تهديدش دو جانبه نيست كه بايد هشت فرسخ باشد نه بيشتر، نه كمتر، بلكه حدّش يك جانبه است يعني كمتر از هشت فرسخ نباشد بيشتر از هشت فرسخ حدّي ندارد. كُر هم كمتر از اين مسافت ثلاث و اشبار في ثلاث و اشبار في ثلاث و اشبار مثلاً نباشد بيش از او هر چه شد.
مسئله طلب مغفرت براي چهل مؤمن، اين حداقل است به چهارصد رسيد، به هزار رسيد به كمتر و بيشتر اين حدّي ندارد، نه اينكه انسان براي نماز شب حالا همين چهل مؤمن را كه دعا كرد بگويد اگر 41 ر ا دعا كنم يا پنجاه نفر را دعا كنم مثلاً بر خلاف دستور است، اينچنين نيست. اين اربعين خب خصيصهاي دارد و اما حدش يكجانبه است، نظير نِصاب زكات نيست كه دو جانبه باشد، نظير مسافت هست، نظير مساحت كُر هست و مانند آن، لذا ممكن است عده زيادي را انسان در نماز شب دعا بكند و بعد هم به خودش برسد.
معين شدن حد مستغفر با «اسحار» در روايات
پس مُسْتَغفِرِين در اَسْحَار غير از آن ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾ است كه براي خودشان طلب مغفرت ميكنند منتها؛ روايتي مشخص ميكند كه حدّ مستغفر اسحار تا چه اندازه است، چون خود اين كلمهٴ مستغفر اسم فاعل نيست معناي صفت مُشبهه را دارد كه مَلكهاي است، نه معناي حدثي؛ اما بايد حدّش مشخص بشود كه چه وقت انسان جزء ﴿وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاَسْحَارِ﴾ خواهد شد.
مرحوم ابنبابويه قمي(رضوان الله عليه) در همان كتاب شريف من لا يحضره الفقيه جلد اول با اين چاپ در باب دعاي قنوت وَتر اين حديث را از امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكند كه «من قال في وتره إذا اوتر» وتر هم اصطلاحاً شامل شفع خواهد شد يعني اين سه ركعت را وتر ميگويند اگر در مقابل شفع، قرار نگرفت كه خود اين سه ركعت را وتر ميگويند، اگر در مقابل آن قرار گرفت، خب آن يك ركعت آخر را وتر ميگويند و دو ركعت اول را شفع ميگويند «من قال في وتره إذا أوتر» بگويد «استغفر الله ربّي و أتوب اليه سبعين مرّة»؛ هفتاد بار استغفار كند، اين عدد «و واضب علي ذلك حتي تمضي سنة»؛ اين مدّت، يك سال با همين سيره ادامه بدهد «كتبه الله عنده من المستغفرين بالأسحار و وجبت له الجنة و المغفرة من الله عزّوجلّ»[5] اين حدّاقل است و اگر كسي يك سال مواظبت كند بعد ديگر براي او ملكه خواهد شد.
روايت در كتابهاي فقهي هست، مرحوم صدوق در اين قسمتها نقل نكردند كه اگر انسان واقعاً نيّتش اين باشد عادي ميشود براي او و بيدار ميشود حالا در بحث خواب كه رسيديم آنجا اين روايت، مناسب است كه نقل كنيم ظاهراً از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه ما دلمان ميخواهد موقع نماز شب برخيزيم؛ اما بيدار نميشويم چه كنيم.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ ولي نه، اينجا به عنوان اينكه ﴿وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاَسْحَارِ﴾ حدّي در قرآن ندارد اين مقدار هست كه بايد مَلكه بشود حالا ملكه چه موقع حاصل ميشود فرمودند يك ساله حاصل ميشود جزء ﴿وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاَسْحَارِ﴾ خواهد شد.
آداب خواب در سيره پيامبر اكرم: استراحت اعم از خواب و غير خواب است.
مطلب بعدي آن است كه در كيفيت خواب يا اصطجاعي كه بين نافله صبح و دو ركعت نماز صبح هست يعني بين نافله صبح و نماز صبح هست آنجا دارد كه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گاهي بين نافله صبح و بين خود نماز صبح گاهي استراحت ميكردند. مرحوم صدوق دارد كه «اضطجع بين ركعتي الفجر و ركعتي الغداة علي يمينك مستقبل القبله»[6] اضطجاع غير از خوابيدن است ولي ايشان برداشت فقهي ايشان از نصوص آن است كه بين نافله صبح و خود نماز صبح اضطجاع مستحب است. نحوه اضطجاع هم اين است كه انسان به پهلوي راست مضطجع باشد و رو به قبله، در بعضي تعبيرات هم اين است كه دست را زير صورت راست بگذاريد، چون از كيفيت خواب رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شد كه حضرت دستشان را زير خدّ ايمن ميگذاشتند[7]. اين تعبيرها نشان ميدهد آن استقبالي كه در حالت نوم رواست آن استقبال قبري است نه احتضاري، اگر كسي به پهلوي راست بخوابد و دستش مضطجع باشد يعني به پهلوي راست، به پهلوي راست مضطجع باشد و به طرف قبله اين همان حالت قبري است؛ منتها گاهي به عكس است اگر آنها كه در نزديكيهاي قطب جنوب زندگي ميكنند ما در منطقههاي شمالي به سر ميبريم؛ در شمال كعبهايم استقبال قبري ما به اين است كه روي پهلوي راست بخوابيم؛ اما آنهايي كه آن سَمت خط استوا هستند سبك ديگر است، استقبال قبري آنها سمت ديگر است.
به هر حال اين تأييد ميكند آن را ولي بزرگان ديگر ميگويند آن استقبالي كه در حالت خواب هست همان استقبال احتضاري است كه منهم شيخ مشايخنا مرحوم آقاي شاهآبادي(رضوان الله عليه) است كه ايشان نظر شريفشان اين است كه هر دو وجه رواست، ولي تناسب اين است كه انسان به حالت احتضار بخوابد، نه حالت قبر.
قضاي نماز شب
عرض كرد ميخواهم بيدار بشوم ولي بيدار نميشوم، فرمود اگر براي نماز شب بيدار نشدي، قضاي نماز شب را در روز به جا بياور[8]، وقتي كه شب ميخواهي بخوابي ميداني كه اگر بيدار نشدي فردا بايد قضا به جا بياوري، بيدار ميشوي. اينها راه سير و سلوك است، خب اين حكم واجب كه نيست، چون چند روايت هست كه از معصوم(عليهم السلام) سؤال كردند كه اگر كسي نماز واجب را بخواند بيش از او مسئول است و خدا از او چيزي طلب ميكند «عمّا سوي الفريضه؟ قال: لا»[9] ولي انسان خود را بدهكار احساس ميكند و ميبيند كه خب من اگر شب بيدار نشوم فردا بالأخره بايد از كارم كم بكنم و اين نمازها را قضا به جا بياورم همين همّت و اهتمام، مايهٴ بيداري اوست. انساني كه تصميم دارد، انساني كه همّتي دارد و به امر اهتمام ورزيد يا خوابش نميبرد يا به موقع بيدار ميشود. حالا اين روايتي كه در كتابهاي فقهي هست، زمينهاي است براي توجيه كيفيت نماز شب رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه حضرت از خواب بيدار ميشدند چهار ركعت نماز ميخواندند دو باره ميخوابيدند برميخاستند تجديد وضو ميكردند مسواك ميكردند چهار ركعت نماز ديگر ميخواندند دوباره ميخوابيدند برميخاستند و آن سه ركعت وتر را ميخواندند نافله صبح را ميخواندند بعد نماز صبح را ميخواندند[10] و بينالطلوعين هم مينشستند. چطور ميشود كه انسان مرتب مثل مرزداري كه در سنگر مرزي، حافظ است خوابش نميبرد، چون كار مهمي در پيش دارد اينها اين طورند.
يكي از راههايي كه حضرت نشان ميدهد اين است كه شما اينچنين نباش كه وقتي خواستي بيدار بشوي، بيدار نشدي بگو گذشت، اگر قضا به جا بياوري نافله ليل را، احساس ميكني كه بدهكاري، همين همّت در شما ارادتي ايجاد ميكند كه خود به خود بيدار ميشوي، حالا معلوم ميشود كه چطور رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) لحظه به لحظه ميخوابيد و بيدار ميشد، خواب متّصل نداشت.
بيداري در بين الطلوعين
در تأييد آن، روايتي است كه در همين باب نماز شب و اوقات نماز شب و اينها مرحوم صدوق نقل كرد عنوان باب كراهت خواب بعد از نماز صبح، خب اين مناسب با اين باب نيست اين را بايد در باب نوم ذكر كرد، الآن روايتي كه ميخوانيم معلوم ميشود كه هيچ ارتباطي به مسئله نماز و مسئله نافله و امثال ذلك ندارد و اما ايشان اين روايت را در همين باب كراهت خواب بعد از نماز صبح ذكر كرد يعني بعد از غداة ذكر كردند.
اولين روايتش اين است كه چون روزيها را بينالطلوعين تقسيم ميكنند انسان خوابيده از آن رزق محروم است[11] و قسمت مهم، همان ارزاق معنوي است وگرنه ارزاق ظاهري را خدا به هر وسيلهاي باشد ميرساند. ارزاق مهم، همان ارزاق معنوي است روزيها را در بينالطلوعين توزيع ميكنند، كسي كه خواب است از آن رزق مهم برخوردار نيست.
راه بيدار شدن براي نماز شب
يكي از روايتهايي كه مرحوم صدوق در اين باب نقل ميكند اين است كه ابوبصير ميگويد امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «خمسة لا ينامون»، پنج نفرند كه خوابشان نميبرند، نميخوابند «الهامُّ بدم يسفكهُ و ذو المال الكثير لا أمين له و القائل في الناس الزور و البهتان عن عرضٍ من الدنيا يناله و المأخوذُ بالمال الكثير ولا مال له و المحبّ حبيباً يتوقّع فراقه»[12]، خب گرچه همه اين فرازها مناسب بحث خواهد بود، ولي آخرين جملهاش كه با سيرهٴ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، با سنّت آن حضرت مناسب است اولاً و ما هم موظّفيم تأسي كنيم، چون در همان حديث شريف اين آيه ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[13] ذكر شد ثانياً اين است.
فرمود انساني كه مُحب است و ميترسد محبوب را از دست بدهد خوابش نميبرد، خب اين هيچ ارتباطي به مسئله نماز و شب و امثال ذلك ندارد، اين را در اين باب ايشان نقل كردند در رديف همين بابهاي صلاة ليل و امثال ذلك نقل كردند. آن كسي كه مُحب است و محبوبي دارد و ميترسد كه به فراغ محبوب مبتلا بشود خوابش نميبرد. وجود مبارك رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حبيب خداست و ميترسد كه اين حبيب، حبيب خود را از دست بدهد، لذا دائماً در وصال است. همان حديث شريفي كه خوانده شد كه حضرت چهار ركعت به چهار ركعت ميخواند بعد ميخوابيد بعد بلند ميشد در همان حديث اين آيه سورهٴ «احزاب» كه ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ ذكر شده است[14]. يعني شما هم اين طور باشيد، خب چطور باشيم كه اينچنين بكنيم؟ راهش محبت است. به ما هم فرمودند: ﴿قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ﴾[15] در همين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه از بحثهاي بعدي همين سوره است همين آيه است. خداي سبحان به رسولش دستور داد به مردم بگو شما اگر مُحب خداييد به دنبال حبيب خدا حركت كنيد تا از مُحب بودن، به محبوب شدن منتقل بشويد؛ تمام تلاشتان اين نباشد كه محب خدا باشيد خب، بالأخره احتياج داريد خدا را ميخواهيد؛ اما كاري هم بكنيد كه خدا شما را بخواهد ﴿قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي﴾ چون من حبيباللهام، محبوب اللهام، به دنبال حبيبالله رفتن انسان را از مُحب بودن به محبوب بودن ميرساند ﴿إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ﴾؛ آن وقت شما ميشويد محبوب، خدا ميشود مُحب، اگر او محبّ شما شد آثار خدايي در بندگان محبوبش ظهور ميكند.
غرض آن است كه فرمود: «و المحبُّ حبيباً يتوقع فراقه»[16]خوابش نميبرد، آنگاه معلوم ميشود كه اگر كسي اهل محبت بود به موقع بيدار ميشود خوابش نميبرد «عجباً للمحب كيف ينام»[17].
پرسش:...
وقت فضيلت نماز شب
پاسخ: از اينجا يك مطلب ديگري كه در فقه كم و بيش هست آن هم روشن ميشود و آن اين است كه مرحوم محقق در شرايع و ديگران فتوا ميدهند كه نماز شب هر چه به آخر وقت، به آخر سحر برسد و نزديك طلوع فجر باشد افضل است. اين فتوا را با اطلاق نميشود توجيه كرد، البته خصوص آن شفع و وتر شايد اينچنين باشد؛ اما اصل نماز شب افضل اوقاتش آخر وقت باشد برخلاف نمازهاي ديگر كه افضل اوقات آنها اول وقت آنهاست، اثبات اين مشكل است.
بيانذلك اين است كه نمازهاي واجب يك وقت فضيلت دارد، يك وقت ايضا افضل اوقات هر نماز واجب اول وقت است؛ اما درباره نماز شب افضل اوقات نماز شب، آخر وقت باشد اين محل بحث است. معمولاً ميفرمايند كه بين نصف شب تا طلوع فجر اين وقت نماز شب است و هر چه كه به فجر نزديكتر ميشود افضل است و افضل اوقاتش همان آخر سحر است. اثبات اين فتوا با همهٴ وسعتش كار آساني نيست. درباره خصوص شفع و وتر شايد دشوار نباشد؛ اما درباره همه اين سيزده ركعت اينچنين نيست به شهادت اينكه خود سيرهٴ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين بود كه بعد از نصف شب حضرت بلند ميشد چهار ركعت نافله شب را ميخواند بعد ميخوابيد دوباره بلند ميشد تجديد وضو و مسواك ميكرد چهار ركعت نماز ميخواند بعد ميخوابيد، بعد بلند ميشد آن سه ركعت وتر را ميخواند[18]. اگر كسي بگويد كه افضل اوقات صلات ليل آخر سحر است، لازمهاش آن است كه حضرت هميشه يا غالباً برخلاف افضل رفتار كرده باشد و اگر گفته بشود كه نه، نسبت به آن حضرت تفريق، افضل است، نسبت به ما جمع، افضل است اين هم اثباتش مشكل است، براي اينكه روايتي كه ما قبلاً خوانديم در حين نقل تفريق كه حضرت چهار ركعت نماز ميخواند بعد ميخوابيد بعد چهار ركعت نماز ميخواند بعد ميخوابيد در همان خلال حديث اين آيه سورهٴ «احزاب» نقل شده است كه ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[19] معلوم ميشود تفريق براي ديگران هم مستحب است و اگر خواستند تفريق بكنند، اينچنين نيست كه افضل اوقات صلات ليل آخر وقتش باشد، آن هم درباره خصوص شفع و وتر قابل اثبات هست.
وقت قضاي نماز شب
مطلب بعدي آن است كه اگر كسي نماز شب از او فوت شد بعد از نماز صبح ميتواند قضا به جا بياورد و بعد از نماز عصر هم همچنين، باز هم ميشود قضا به جا بياورد. چرا گفتند حالا بعد از نماز صبح به جا بياوريد، يا بعد از نماز عصر به جا بياوريد؟ براي اينكه نزد عامه اينچنين است ميگويند هنگام طلوع شمس نماز مكروه است و هنگام غروب شمس هم نماز مكروه است و ميگويند كه اين آفتاب بين دو شاخ شيطان طلوع ميكند و بين دو شاخ شيطان غروب ميكند «ان الشمس تطلعُ بين قرني الشيطان و تغرُبُ بين قرني شيطان»[20] لذا نماز مكروه است شيطان در آن وقت حضور دارد و خيال ميكنند كه دارند او را عبادت ميكنند.
اين است كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) از امام صادق(سلام الله عليه) نقل فرمود اين گرچه مرسله است، اما همان طوري كه در اصول ملاحظه فرموديد اينگونه از مرسلات از مسانيد كمتر نيست. يك وقت ايشان دارند كه مثلاً «رُويَ» يا «في رواية» اين از مرسلاتي است كه بايد بالأخره با او كار مرسل كرد؛ اما يك وقت به صورت ارسال مسلّم نقل ميكند، ميفرمايد كه «و قال الصادق(عليه السلام)» اين از آن مرسلات قوي است اين لسانش غير از لسان «روي» است يا «في رواية» هست و مانند آن «وقال الصادق(عليه السلام) قضاء صلات الليل بعد الغداة و بعد العصر من سرّ آل محمد(صلوات الله عليهم أجمعين) المخزون»[21] اينها جزء اسرار ماست، اسرار مخزون است، خب چطور از اسرار مخزون است، براي اينكه ديگران با بافتن آن سخن وهمي، خيليها را از اين فيض عظيم محروم كردند و اين جزء اسرار ماست كه ما ميگوييم نه، اين هيچ كراهتي هم ندارد، هيچ نقصي هم ندارد بعد از نماز صبح، نماز شب را قضا به جا بياورند كه ميافتد كمكم هنگام طلوع شمس يا بعد از نماز عصر، نماز شب را كه نخواندند قضا به جا بياورند كه ميشود هنگام غروب آفتاب.
در روايت ديگري دارد كه به امام عرض كردند كه اين چيست كه ميگويند ـ يكي از توقيعات مباركه است ظاهراً ـ سؤال كرد كه نماز هنگام طلوع شد و هنگام غروب شمس چه حالتي دارد؟ حضرت اينچنين فرمودند: «أما ما سئلت عنه من الصلاة عند الطلوع الشمس و عند غروبها فلئن كان كما يقول الناس ان الشمس تطلع بين قرني شيطانٍ و تغرب بين قرني شيطانٍ فما أرغم أنفُ الشيطان بشيء أفضل من الصلاة فصلّها و أرغم أنفَ الشيطان»[22]؛ فرمود اين چيست كه ميگويند هنگام طلوع آفتاب، آفتاب بين دو شاخ شيطان طلوع ميكند يا بين دو شاخ شيطان غروب ميكند، خب، اگر اينچنين باشد شما بخواهيد رغم أنف كنيد، «رغم» يعني خاكمالي كردن، «مرغمه» يعني چيزي كه اين مُهرهاي كوچكي كه در جانماز انسان ميگذارد آنها را ميگويند مرغمه يعني به وسيله او انسان رغم عنف ميكند، اين عنف وقتي در سجده به خاك ماليده شد بالأخره نقشي دارد در رفع تكبّر. «رغم انف» يعني خاكمالي كردن بيني. فرمود اگر اين افسانه درست باشد كه آفتاب بين قرني الشيطان طلوع بكند و بين قرني الشيطان غروب ميكند خب، چه چيزي بهتر از نماز، كه نماز رغم عنف شيطان است شما رغم عنف كنيد به نماز، لذا از امام صادق(سلام الله عليه) نقل شد اين از اسرار اهلبيت است يعني قضاي نماز شب بعد از صبح كه هنگام طلوع شمس ميشود يا بعد العصر كه هنگام غروب شمس است اين از اسرار است[23].
ما فكر ميكرديم ديگر اين آخرين بحثي باشد درباره صلات ليل، حالا وارد مسئله ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ بشويم به خواست خدا.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سورهٴ شوري، آيهٴ 5.
[2]. ر.ك: الدرّ المنثور، ج6، ص3.
[3]. سورهٴ انفطار، آيات 10 و 11.
[4]. بحارالانوار، چ90، ص282.
[5]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص489.
[6]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص494.
[7]. مستدرك الوسائل، ج5، ص46.
[8]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص496.
[9]. بحارالانوار، ج68، ص180.
[10]. الكافي، ج3، ص445.
[11]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص502.
[12]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص503.
[13]. سورهٴ احزاب، آيهٴ 21.
[14]. الكافي، ج3، ص445.
[15]. سورهٴ آلعمران، آيهٴ 31.
[16]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص503.
[17]. بحارالانوار، ج67، ص160.
[18]. الكافي، ج3، ص445.
[19]. سورهٴ احزاب، آيهٴ 21 ؛ الكافي، ج3، ص445.
[20]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص498.
[21]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص497.
[22]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص498.
[23]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص498.