16 05 1989 4981843 شناسه:

تفسیر سوره آل عمران جلسه 40 (1368/02/26)

دانلود فایل صوتی

 

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ﴿14﴾

حب و بغض مُفرط منشأ نابودي انسانها

در آغاز اين بحث فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن تُغْنِي عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَأُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾[1] الآ‌ن دارند تحليل مي‌فرمايند كه چرا عده‌اي تن به كفر دادند و با مشاهدهٴ اين آيه بيّنهٴ جريان بدر، مع‌ذلك متنبّه نشدند.

سرّش اين است كه انسان براساس حبّ و بغض حركت مي‌كند و حبّ مفرط هر چيزي انسان را كور مي‌كند «حُبّك للشَيء يَعمي و يصِم»[2] چه اينكه بغض زائد هم انسان را نابينا مي‌كند: «بغضك للشيء» هم «يعمي و يصم» و اگر حبّ زائد اشياء در قلب كسي قرار بگيرد او را نابينا مي‌كند. اين همان است كه در بخشي از آيات فرمود گروهي دنيا محبوب آنهاست و آخرت متروك آنهاست، گاهي نتيجه اين بحثها را به عنوان جمع‌بندي ذكر مي‌كند مي‌فرمايد كه ﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَي عَلَي الْهُدَي﴾[3]؛ اينها كوري را بر هدايت ترجيح دادند كوري محبوب آنهاست، چون حبّ شهوات آنها را از ديدن حقايق كور مي‌كند و اينها كوري را بر بينايي ترجيح دادند به همين مناسبت با مشاهدهٴ آن همه آيات نابينايند و در ذيل آيه قبل هم كه فرمود: ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لأُوْلِي الاَبْصَارِ﴾[4] اين گروه در اثر حبّ شهوات «اولي الأبصار» نيستند، نابينايند.

تشريح اقدام سه‌گانهٴ آيهٴ چهارده

مهم‌ترين بحثي كه در اين كريمه هست اين است كه ذات اقدس الهي براي تقبيح اين مسئله از همان اول با الفاظي كه نشانهٴ وهن و ذلّت اين امر است تعبير فرمود. از زن و فرزند و ثروت و دامهاي فراوان و كشاورزي وافر به عنوان شهوت ياد كرده است. گاهي مي‌فرمايد شما مال را دوست داريد اين لسان، لسان تحقير نيست، گرچه بعداً مذمّت مي‌شود ﴿وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾[5]؛ شما مال را حبّ فراوان داريد.

در اين كريمه فرمود مال فراوان را دوست داريد، ولي در سورهٴ «فجر» فرمود شما مال را به طور وافر دوست داريد يعني علاقهٴ شما به مال زياد است هر كس هر اندازه كه دارد، ﴿وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ «جَم» همان انبوه و فراوان است، گرچه از اين سياق مذمّت استفاده مي‌شود؛ اما تعبير، تعبير تحقيرانه نيست ولي اگر بگويد شما شهوت‌دوستيد، آن‌گاه اين شهوت را تشريح كند فرمود نساء هست، بنين هست، ثروت هست، دامهاي فراوان هست صدر قصه را و صدر مسئله را با زبان تحقير شروع بكند در اين آيه است. نفرمود «زين للناس حب الحياة الدنيا» يا «حب الأموال و النساء و البنين» و مانند آن. از اينها به عنوان شهوت ياد كرد با اينكه اينها مشتهايند، نه شهوت، پس از اينها به نام خود اينها ياد نكرد؛ نفرمود «زين للناس حب الحياة الدنيا» يا «حب الأموال» يا امثال ذلك. وصف اينها را ياد كرد اين يك قدم.

از اين جلوتر كه مي‌رويم مي‌بينيم نفرمود «زين للناس حب المشتهيات» اينها مشتهيات‌اند، اينها شهوات كه نيستند كه، شهوت وصفي است قائم به خود شخص، نه اينكه مال شهوت باشد يا نساء شهوت باشد اينها مشتهايند، نه شهوت. از اينها به شهوت تعبير كردن هم تحقير اينهاست و هم تحقير كسي كه محبّ اينهاست تا محبوب بد نباشد حبّ او هم بد نخواهد بود. آن‌گاه نفرمود كه شما به اينها شهوت داريد، فرمود شهوت اينها محبوب شماست اين هم قدم سوم.

با اين اقدام سه‌گانه روشن مي‌شود كه فاعل قريبِ تزيين، خدا نيست. چه اينكه در ذيل هم فرمود كه اين متاع دنياست و نزد ما چيز خوبي است ﴿وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾ پس به قرينه صدر و ذيل اين كريمه مي‌توان فهميد كه نائب فاعل كه حب است، فاعلش كه محذوف است مستقيماً الله نيست، گرچه براساس توحيد ربوبي شواهدي هست كه حتي در اين مسئله كه شيطان نقش دارد به عنوان اينكه يكي از مجاري قهر خداست، كار او به خدا اسناد دارد آن را هم آياتي تأييد مي‌كند؛ اما از اين آيه انسان بخواهد استنباط كند كه مُزيّن قريب، ذات اقدس الهي است دشوار است و با اين تعبيرات مسئله را تحقير كرد، فرمود: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾.

زينت زمين، آزموني براي انسانها

پرسش:...

پاسخ: چرا؛ آنجا كه تعبير مي‌فرمايد: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[6] يا اينكه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الاَرْض زِينَةً لَّهَا﴾ با اين تعبير خيلي فرق دارد آيه هفت سورهٴ مباركهٴ «كهف» اين است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الاَرْض زِينَةً لَّهَا﴾ ما اين را زينت زمين قرار داديم، نه زينت شما. اگر يك لباس خوبي در بركرديد شما مزيّن نشديد، زينت شما چيز ديگري است كه در سورهٴ «حجرات» مشخص شده است. آنچه جداي از جان شماست زينت شما نيست، زينت چيز ديگر است ولي ما اين را وسيله آزمون قرار داديم، اگر علاقهٴ به اينها در شما نباشد كه امتحان نمي‌شويد. ما دستور بدهيم كه شما پرهيز كنيد از چيزي كه مورد علاقه شما نيست خب امتحان نمي‌شويد و اصولاً اگر اينها مورد علاقه نباشد كسي در دنيا زندگي نمي‌كند، چون تهيه همه اين كارها با دشواري همراه است. اگر به عنوان مزد راه، لذّتي همراه اين نباشد كسي اين خستگي را تحمل نمي‌كند.

بنابراين آنچه در زمين هست كه ذات اقدس الهي خلق كرد براي تأمين اصل زندگي است و اينها هم زينت زمين‌اند، نه زينت انسان ولي وسيله آزمايش انسان‌اند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الاَرْض زِينَةً لَّهَا﴾[7].

زيور انسان در پرتو ايمان

پرسش:...

پاسخ: اما آن آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم خوانده خواهد شد، آن آيه به معناي زينت است يعني همين زيورهاي ظاهري يا به استناد سورهٴ «حجرات» كه فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[8] دارد آدرس مي‌دهد، صغرا را در سورهٴ «حجرات» بيان كرد فرمود محبوب شما ايمان است، زيور شما ايمان است.

منظرو از «زينت» در آيهٴ ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ

 مي‌دانيد اين محبوب شما كجاست؟ ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾[9] مسجد هم منظور اين بناي مخصوص نيست، مسجد جايي است كه سجده مي‌كنيد يعني مُصلّي.

پرسش:...

پاسخ: اين نشانه آن است كه زينت دنيا نيست لباس پاكيزه و حلال بپوشيد بله، آن‌وقت اين معلوم مي‌شود كه زينت الآخرة است. اگر كسي لباس نو دارد بايد در نمازجمعه مي‌رود بپوشد، در مسجد مي‌رود بپوشد. مرحوم ابن‌بابويه قمي(رضوان الله عليه) در كتاب صلاة من لا يحضره الفقيه نقل كرده كسي كه لباس خوب را در موقع نماز نمي‌پوشد يا اگر در بردارد از بدن مي‌كَند اين معلوم مي‌شود «فليس لله اكتسي»[10] اين معلوم مي‌شود براي خدا نپوشيده، خب اگر لباس نو داريد در نماز بپوش يا اگر پوشيديد ديگر براي اينكه چروك نشود از تن نگير، اگر كسي لباس خوب را در موقع نماز نپوشيد يا در موقع نماز از تن بيرون آورد معلوم مي‌شود كه «فليس لله اكتسي» براي غير خدا كسوتي در بر كرد.

پرسش:...

پاسخ: خب، اين ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ﴾[11] اگر به آن معناي سورهٴ «حجرات» باشد يعني خدا كه فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾ مي‌دانيد اين زينت كجاست؟ موقع نماز است منظور از مسجد، مسجد در مقابل حسينيه و سقاخانه كه نيست [بلكه] مسجد يعني جايي كه نماز مي‌خوانيد همان مصلّي، اين مسجد فقهي كه نيست؛ منتها چون مهم‌ترين عضو نماز و بالاترين جزء نماز، سجده است از نماز به سجده ياد شده، گاهي هم از نماز به ركوع ياد مي‌شود: ﴿وَارْكَعُوا مَعَ الْرَّاكِعِينَ﴾[12] وگرنه مسجد يعني «مُصلّي» يعني موقع نماز زينتهايتان را در بر كنيد، اگر منظور از اين زينت، زينت سورهٴ «حجرات» باشد ﴿خُذُوا﴾ يعني بگيريد و اگر مقابل آن باشد اين ﴿خُذُوا﴾ يعني «انزعوا»؛ بكَنيد اين لباسهاي فاخر را بكنيد، اين زر و زيورها را بكنيد با يك لباس ساده‌اي نماز بخوانيد كه اين‌چنين هم احتمال داده شد، لذا به اين آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» خيلي نمي‌شود استدلال كرد.

تبيين زيت انسانها در پرتو فطرت

اما در تعبيرات قرآني كاملاً مشخص است كه چه چيزي زينت زمين است و چه چيزي زينت انسان، همان طوري كه مشخص است چه چيزي زينت آسمان است و چه چيزي زينت انسان فرمود شمس و قمر و ساير ستاره‌ها زينت آسمان‌اند، نه زينت شما و آنچه در روي زمين است از قناطير مقنطره، از انعام و حَرث و امثال ذلك زينةالارض است، نه زينت شما. زينت شما همان است كه در آيه هفت سورهٴ مباركهٴ «حجرات» مشخص فرمود كه ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾ اصلاً معصيت را مكروه قرار داد، با اينكه معصيت لذيذ است نزد خيليها. اين معلوم مي‌شود لسان، لسان فطرت است از نظر فطرت ذات اقدس الهي انسان را موحّد آفريد و انسان موحّد حرفش حرف ابراهيم خليل است كه مي‌گويد من اصلاً آسمانيها را دوست ندارم چه رسد به زمين ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِينَ﴾[13]. شمس و قمر محبوب من نيست چه رسد به حجر و مَدر اين لسان فطرت است.

انسان چون طبيعتي دارد و فطرتي تمام اين مذمّتها به آن طبيعتش برمي‌گردد كه ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[14] آن فطرتش همه فضايل را به همراه دارد كه آيه هفت سورهٴ «حجرات» ناظر به اوست. اين طبيعتش است كه رذايل او را به همراه دارد و اين طبيعت را ذات اقدس الهي تبيين مي‌كند و تعديل مي‌كند، بنابراين آنچه جداي از جان انسان است زيوري است كه يك مقدار انسان را بتواند سرگرم كند در حدّ ابزار؛ اما در حدّ مشتهي بودن، بعد به شهوت رسيدن و شهوت دوستي بشود زينت، اين كار انسان عاقل نيست.

مزيّن بودن انسانها به شهوت دوستي

آنچه از اين كريمه استفاده مي‌شود اين است كه شهوت دوستي مزيّن شماست، آن‌قدر سرسپرده‌ايد كه به علاقهٴ به شهوت خود را مزيّن كرده‌ايد. اين چندين مرحله گذشت اين نمي‌تواند مستقيماً به ذات اقدس الهي اسناد پيدا كند، با اينكه در ذيل آيه هم فرمود: ﴿ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾. گاهي با لسان مذمّت مي‌فرمايد: ﴿كَلاَ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ﴾؛ شما دنيا را دوست داريد. اين در سورهٴ مباركهٴ «قيامت» هست و در سوره‌اي كه بعد از سورهٴ «قيامت» است همين معنا آمده با يك اضافه. در سورهٴ «قيامت» آمده است كه ﴿كَلاَ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ٭ وَتَذَرُونَ الآخِرَةَ﴾[15]. در سورهٴ «انسان» آمده است كه اين گروه ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَآءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً﴾[16] اما آن‌طوري كه در اين آيه محل بحث از او با چند جهت، تحقيرانه ياد كرده است آنجا نيست. در سورهٴ مباركهٴ «فجر» هم آمده است ﴿وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾[17] در سورهٴ مباركهٴ «عاديات» آمده است كه ﴿إِنَّ الإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ ٭ وَإِنَّهُ عَلَي ذلِكَ لَشَهِيدٌ ٭ وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ﴾[18] بنا بر اينكه خير، مال باشد. سياق هم سياق مذمّت است اين منكر رب است، دشمن رب است، خودش مي‌داند كه دارد بيراهه مي‌رود، مال‌دوست است؛ اما اين‌چنين نيست كه از مال به مُشتهي ياد بكند فرضاً از اينكه از مال به شهوت ياد بكند، همواره شهوت در برابر عقل است شهوت با مذمّت ياد شده است. آن‌گاه اگر به كسي بگويند شما شهوت‌دوستيد خب اين تحقير است و نه تنها انسان شهوت‌دوست باشد، بلكه شهوت‌دوستي براي او زيور باشد، اين تحقير فوق تحقير است.

راز حُطام بودن ثروت و مال دوستي

زمخشري در كشاف نقل مي‌كند اسلام وقتي آمده است كه در خصوص مكه در حدود صد سرمايه‌داري بودند كه قناطير مقنطره ثروت داشتند[19] آن‌گاه اينكه فرمود: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ﴾ گرچه نساء از آن جهت كه «حبائلُ الشيطان»[20] هستند اول ياد شد و از آن جهت كه أنسب با شهوت است اول ياد شد، ولي وقتي مسئله باز بشود يك انسان مال‌دوست كه ثروت‌‌دوستي براي او زينت شده است، ثروت‌دوستي براي او زيور است قناطير مقنطره هم شهوت است، گاو و گوسفند هم شهوت است، باغ و بوستان هم شهوت است، چون همه اينها بيان آن شهوات است: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ﴾ تعبير از قناطير مقنطره يعني درهمهاي فراوان حالا براي قنطار يك حدّ مشخصي ذكر كردند هزار و دويست اوقيه هم گفتند كمتر، گفتند زياد، گفتند به اندازه پُري يك پوست گاو از دينار و طلا هم گفتند و امثال ذلك. اين مقنطره هم يك وصف تأكيدي است، نظير علوف مؤلفه، دراهم مدرهمه، دنانير مدنّره اينها تأكيد است براي جمع فراوان. از همه اينها به شهوت ياد كردن، از خيل مسوّمه به شهوت ياد كردن، از گاو و گوسفند به شهوت ياد كردن لسان، لسان تحقير است كه شهوت‌دوستي براي يك عده زينت است. آن‌گاه اين با آن آيه‌اي كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» هست و در بحث ديروز قرائت شد كه پنج مرحله مقاطع زندگي را خلاصه مي‌كنند با همه اين مراحلي كه انسان به مال‌دوستي مي‌رسد سازگار است ولو آن مرحله‌اي كه نتواند استفاده كند. در سورهٴ مباركهٴ «حديد» فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ﴾ اين براي خردسالي ﴿وَلَهْوٌ﴾ براي نوجواني ﴿وَزِينَةٌ﴾ براي دوران جواني ﴿وَتَفَاخُرٌ﴾ براي دوران كهولت، دوراني كه حالا انسان شغلي دارد، منصبي دارد، مسئول كاري است و امثال ذلك درسي مي‌گويد، بحثي مي‌گويد رونقي دارد ﴿وَتَكَاثُرٌ﴾ براي دوران شيخوخيت كه از همه كارها بازنشست شد هيچ چيزي براي او نمانده است فقط همين زينت ﴿حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾ براي او زينت است، دوران تكاثر هست ﴿وَتَكَاثُرٌ فِي الاَمْوَالِ وَالاَوْلاَدِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَراً ثُمَّ يَكُونُ حُطَاماً﴾[21]؛ فرمود كلّ اين جريانها مثل سرزمين سبزي است كه پايانش مي‌شود حطام، «حطام» همان كاه زرد است نه تنها ثروت و مال دنيا پايانش حطام است اين مال‌دوستها هم پايانشان ﴿كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ﴾[22] است، «هشيم» يعني مهشوم، يعني مقطوع، هاشم يعني كسي كه قطعه قطعه مي‌كند اين كاه را مي‌گويند «هشيم»، محتظر هم آن جايِ كاه؛ اين شخص محتظر است قطعه قطعه مي‌كند در خطيره مي‌اندازد، آن جايگاه مي‌شود خطيره، آ‌ن جايگاه مي‌شود مُحتظر ولي اين شخصي كه كاهها را قطعه قطعه مي‌كند اين شخص مُحتظِر است، فرمود پايان كار عده‌اي مثل كاهي است كه كشاورزِ محتظِر آن كاه را هشيم كرد، قطعه قطعه كرد، پس تنها وضع دنيا نيست كه آخر دنيا كاه است، آخر دنياطلب هم كاه است يعني مي‌بينيد شما كساني كه دلباخته دنيايند سرانجام زردچهره [و] منزوي خواهند شد، نه اينكه دنيا مي‌شود كاه، آن دنيا مي‌شود كاه را كه آيات فراواني فرمود، خودِ دنياطلب ﴿كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ﴾ مي‌شود يك دامدار براي اينكه اين كاه را به خورد اين انعام بدهد اين را قطعه قطعه مي‌كند، جزء جزء مي‌كند تا اينكه به خورد برّه‌اش بدهد اين دامدار مي‌شود محتظِر، آن كاه مي‌شود هشيم و مهشوم و مقطوع و آن كاهدان هم حظيره است، اين اشخاص ﴿كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ﴾ مي‌شوند سرانجام. خب، چون اين با همان اصلي كه انسان هر كسي با محبوبش محشور خواهد شد به همين است.

محشور شدنهمراه با دلبستگيها

در اين روضه كافي مرحوم كليني هست كه حضرت اين جمله را فرمود: «أنت مع من أحببت و لك ما اكتسبت»[23] فرمود تو با محبوبت محشور مي‌شوي حالا ببين به چه چيزي دل بسته‌اي و هر چه كسب كردي همان براي تو مي‌ماند، خب اگر كسي دنيادوست بود و دنيا كه حطام است، پس اين شخص هم ﴿كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ﴾ خواهد بود اين‌چنين نيست كه انسان دوست دنيا باشد و دنيا كاه باشد و سرانجام انسان كاه نباشد اينطور نيست.

 «أنت مع من أحبب» تو با محبوبت هستي ببين محبوب تو كيست اين‌چنين نيست كه حالا ﴿كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ﴾ اگر در آن سورهٴ مباركه هست ما حتماً بگوييم مجاز در اسناد است يا مجاز در كلمه است، نه يك عده واقعاً كاه خواهند شد، زرد چهره خواهند شد و ضعيف و ناتوان اينها كساني‌اند كه حبّ شهوت براي اينها زينت است و اين تا آخرين لحظه هست يعني اگر انسان به دوران شيخوخت رسيد كه از هر كاري منزوي شد اين زينتِ حبّ شهوت براي او هست، اين تكاثردوستي هست و اين دردي است كه او را رها نمي‌كند اول او به سراغ اين درد رفت، الآن اين درد به سراغ او مي‌آيد ديگر او را رها نمي‌كند.

اين تعبيرات تحقيرآميز نشان مي‌دهد كه مزيّن ذات اقدس الهي نيست يعني فاعل قريب ذات اقدس الهي نيست لذا فرمود: ﴿ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾.

قرآن و عدم دلبستگي به دنيا

راه درمان را هم ذات اقدس الهي بيان فرمود، فرمود اين محبتي كه شما داريد اولاً محبت عاجله است؛ سودي ندارد، ثانياً بدانيد ﴿عَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾ اين قدم اول كه اين بحثش در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾[24] اين همان چيزي است كه انبيا به انسان ياد مي‌دهند چيزي را كه در مكتبهاي بشري نيست، فرمود: ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[25]؛ فرمود وحي چيزي به ياد شما مي‌دهد كه شما در هيچ مكتبي او را پيدا نمي‌كنيد. شما الآن شرق عالم برويد، غرب عالم برويد دنيادوستي را كسي مذمّت نمي‌كند، مال‌دوستي را، انعام‌دوستي را كسي مذمّت نمي‌كند اين فقط وحي است كه فرمود اينها ابزارند نه محبوب، چرا بيخودي اينها را دوست داري خودت را به زحمت مي‌اندازي. فرمود خدا مي‌داند شما نمي‌دانيد، خيلي از چيزهاست كه دوست شماست براي شما زيانبار است، خيلي از چيزهاست كه دوست شما نيست به حال شما سودمند است. خدا مي‌داند و شما نمي‌دانيد. اين همان است كه ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد اين كان منفي، نقشش آن است نفرمود «و يعلمكم ما لا تعلمون» [بلكه] فرمود: ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ اين ﴿مَا لَمْ تَكُونُوا﴾ نقشش اين است كه اگر اين وحي نباشد در هيچ جا شما اين حرف را پيدا نمي‌كنيد. شما آن نيستيد كه اين حرفها را بفهميد اين حرف براي هميشه زنده است اين براي چهارده قرن قبل كه، نبود كه الي يوم القيامه اين حرف زنده است يعني خدا چيزي به ياد شما بشر مي‌دهد كه هيچ جا نيست بالأخره الآن مشرق برويد، مغرب برويد، صدها مكتب است، صدها نژاد و زبان و زمان است هيچ كس اين حرف را نمي‌زند، تنها قرآن است كه مي‌گويد به دنيا دل نبند، دوست نداشته باش و اين «رأس كل خطيئة»[26] است.

آرامش و آسايش در سايهٴ دوستي عاملانه و گذشت

پرسش:...

پاسخ: ﴿وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾[27] نه شهوتاً، لذا آن‌كه شهوت است در آينده نزديك يا دور كار به طلاق مي‌كشد، آن‌كه مودّت است روزانه بساط زندگي مستحكم‌تر مي‌شود. فرمود دو چيز است كه بساط زندگي را حفظ مي‌كند يكي دوستي عاقلانه به يكديگر، ديگري گذشت مهربانانه از ديگري، اين دو چيز. آنجا كه مدار، شهوت است طلاق هم به دنبال اوست، آنجا كه محور، مودّت است تشكيل خانواده كنار اوست ﴿وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ اين دو چيز است كه خانواده را نگه مي‌دارد، بقيه هيچ.

فرق شهوت دوستي و مال دوستي

پرسش:...

پاسخ: حبّ شهوت است كه تحقيرآميز است وگرنه اصل مال دوستي نه؛ فرمود حبّ جم است كه بد است[28]، از همان اول طرزي حرف زد كه تعليق حُكم بر وصف مشعر به عليت است، نفرمود «زين للناس حب القناطير المقنطرة» تا كسي بگويد چرا بد است، «زين للناس حب الخَيْلِ المُسَوَّمَةِ» تا بگويد اين چرا بد است، فرمود شهوت‌دوستي زينت است يعني آن چهره شهوتش محبوب شما نباشد چهره، وسيله‌اش باشد وسيله بالأخره تا شما ابزار را دوست نداشته باشيد كه فراهم نمي‌كنيد در حدّ ابزار، از همان اول طرزي حرف زد كه حسابها روشن شد تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است.

پرسش:...

پاسخ: حب مال جبلّي است نه حبّ شهوت خيلي فرق مي‌كند شهوت‌دوستي غير از مال‌دوستي است. مال را همه گفتند دوست داشته باش، فراهم بكن. يك آدم عاقل مال مي‌خواهد كه آبرومندانه زندگي كند و مال مستقيم هم مي‌خواهد، چون دستي بدتر از دست بگير نيست. اين دعاهاي نوراني نهج‌البلاغه مي‌خوانيد، مي‌بينيد در خيلي از موارد است كه گفتند خدايا در همان دعاي حضرت است كه بالأخره اين نعمتها را تو دادي و مي‌گيري؛ اما طوري باشد كه حالا ما را محتاج زيد و عمرو بكني، بعد ببري اين‌چنين نباشد آوردي بيا ببر موقعي هم كه اين نعمتها را مي‌خواهي بگيري اين‌طور نباشد كه اول مال را بگيري يا اول چشم را بگيري، اول گوش را بگيري ما چند صباحي محتاج زيد و عمرو باشيم ولو محتاج زن و فرزند، بعد بميريم اين‌طور نباشد «اللهم اجعل نفسي أوّل كريمةٍ تنتزعها من كرائمي»[29] جان فداي اين روح مطهّر، ببينيد چه درس عظمت مي‌دهد وقتي هم كه دعا مي‌كند عرض مي‌كند خدايا! همه را دادي، همه را هم مي‌گيري؛ اما اين‌طور نباشد به تدريج، اول مال بگيري بعد ساير لوازم را بگيري بعد جان را بگيري، اول جان را بگير: «اللهم اجعل نفسي أوّل كريمة تنتزعها من كرائمي» همه اينها وديعه است؛ اما با من كريمانه رفتار كن.

پرسش:...

پاسخ: حبّ شهوت بد است، حبّ مال كه بد نيست.

پرسش:...

پاسخ: حالا الآن صحبت در اين نيست كه شهوات چيست، پس معلوم مي‌شود آنچه كه در اين آيه مذموم است حبّ شهوتِ به زن است، نه زن. اين تبييني كه در قدمهاي سه، چهارگانه آمد مشخص كرد دوستيِ شهوتِ به مال، بد است نه اينكه زينت را صرف‌نظر كنيم، دوستي را صرف‌نظر كنيم، شهوت را صرف‌نظر كنيم بگوييم مال بد است، نه ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾ پس مال «من حيث انه مال» مذمّت نشد و كذا نساء و بنين.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ يك انسان شهوت‌دوست تلاش و كوشش‌اش اين است كه شهوتش را فراهم بكند.

مراحل سه‌گانهٴ شهوت دوستي

پرسش:...

پاسخ: اين شخص شهوتران است؛ اما قابل زوال است، ولي اگر حبّ به او نظير ﴿أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾[30] يعني «حبّ العجل»، ديگر درمانش مشكل است. اين يك مرحله بالاتري را قرآن در نظر گرفت، فرمود چون دوستيِ شهوتها براي اينها زيور شد به اين دوستي بها مي‌دهند اين است كه ﴿لَن تُغْنِي عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم﴾[31] اين است كه با مشاهده آيه جريان بدر و امثال بدر متعّظ نمي‌شوند و مانند آن.

پرسش:...

پاسخ: چرا؛ يك وقت است انسان به اين دوستي فخر مي‌كند، لذا فرمود: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾ اين دوستيِ به شهوت براي او زيور است مي‌بالد، مي‌گويد من دوست اين هستم عده‌اي به دوستهايي ديگر افتخار مي‌كنند، عده‌اي به حبّ آفلين افتخار مي‌كنند، عده‌اي مي‌گويند: ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِينَ﴾[32].

پرسش:...

پاسخ: يك وقت است شهوتران است، يك وقت علاقه به شهوت دارد، يك وقت اين علاقه را زينت مي‌داند، اينها سه مرحله است.

پرسش:...

پاسخ: يك وقت است انسان مي‌بالد، فخر مي‌كند مي‌گويد من اين مقدار دلسپردگي دارم نه سپرده بانكي، يك وقت مي‌گويد من اين‌قدر سپرده بانكي دارم، يك وقت لذت مي‌برد كه من در برابر مال سرسپرده‌ام الآن در اين آيه از همه اينها به عنوان شهوات ياد شده است، لذا حبّ فرزند، حبّ مال، حبّ انعام بحث ديگري دارد، اگر اينها چهره شهوت داشته باشند، چه اينكه در اين آيه منظور است و اين شهوتها محبوب باشد و اين محبّت زيور باشد نطاق آيه همين را مي‌خواهد بگويد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . سورهٴ آل‌عمران، آيات 10 و 11.

[2] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص380.

[3] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 17.

[4] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 13.

[5] . سورهٴ فجر, آيهٴ 20.

[6] . سورهٴ كهف, آيهٴ 46.

[7] . سورهٴ كهف, آيهٴ 7.

[8] . سورهٴ حجرات, آيهٴ 7.

[9] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 31.

[10] . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص206.

[11] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 31.

[12] . سورهٴ پقره, آيهٴ 43.

[13] . سورهٴ انعام, آيهٴ 76.

[14] . سورهٴ ص، آيات 71 و 72.

[15] . سورهٴ قيامت، آيات 20 و 21.

[16] . سورهٴ انسان, آيهٴ 27.

[17] . سورهٴ فجر, آيهٴ 20.

[18] . سورهٴ عاديات، آيات 6 ـ 8.

[19] . الكشاف، ج1، ص342.

[20] . مستدرك الوسائل، ج14، ص159.

[21] . سورهٴ حديد, آيهٴ 20.

[22] . سورهٴ قمر, آيهٴ 31.

[23] . الكافي، ج8، ص80.

[24] . سورهٴ بقره, آيهٴ 216.

[25] . سورهٴ بقره, آيهٴ 151.

[26] . الكافي، ج2، ص131.

[27] . سورهٴ روم, آيهٴ 21.

[28] . ر.ك: سورهٴ فجر، آيهٴ 20.

[29] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 215.

[30] . سورهٴ بقره, آيهٴ 93.

[31] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 10.

[32] . سورهٴ انعام, آيهٴ 76.

 

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق