اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ﴿14﴾ قُلْ أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِن ذلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالعِبَادِ ﴿15﴾ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿16﴾ الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاَسْحَارِ﴿17﴾
بيان حضرت وصي (عليه السلام) دربارهٴ نكوهش حب شهوتها
آخرين نكتهاي كه در زمينهٴ حبّ شهوات تذكر او سودمند است همان دو روايتي است كه در نهجالبلاغه از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل شده است.
در كلمات قصار شماره 303 اينچنين است كه «النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْيَا، وَلاَ يُلامُ الرَّجُلُ عَلَي حُبِّ أُمِّهِ»؛ مردم فرزند دنيايند و اگر دوست دنيا شدند، ملامت نميشوند، زيرا دوستي مادر وسيله ملامت نخواهد بود. اين يك روايت كه در نهجالبلاغه هست، يكي هم باز در نهجالبلاغه از حضرت امير(سلام الله عليه) در شماره 93 كلمه قصار آمده است. در شماره 93 اين است كه «لاَ يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ»؛ هيچكس نگويد خدايا مرا امتحان نكن، براي اينكه «لأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلاَّ وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَي فِتْنَةٍ»؛ با وسايل آزمون امتحان همراه است و لكن اينچنين بگويد كه «مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلاَّتِ الْفِتَنِ»؛ اگر كسي خواست به خدا پناه ببرد از فتنههايي كه زمينه ضلالت و گمراهي را فراهم ميكند پناه ببرد.
«فان الله سبحانه يقول ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾[1] ومعني ذلك أنّه يختبرهم بالأموال والأولاد» «فتنه» يعني امتحان «لِيَتَبَيَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ، وَ الرَّاضِيَ بِقِسْمِهِ»؛ تا ساخط از راضي ممتاز بشود «وَإِنْ كَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؛ گرچه در علم ذاته نياز به امتحان نيست و خداوند از خود افراد آگاهتر است كه در درون آنها چيست «وَلكِنْ لِتَظْهَرَ الأَفْعَالُ الَّتي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ لأَنَّ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ الذُّكُورَ وَيَكْرَهُ الإِنَاثَ، وَ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ تَثْمِيرَالْمَالِ وَيَكْرَهُ انْثِلاَمَ الْحَالِ»[2].
خب، پس اين بيان نشان ميدهد كه اموال و اولاد وسيله امتحان است و اگر آن محبت هست، يك محبت طبيعي و غريزي است نه فطري و اينكه گفته شد: «وَلاَ يُلامُ الرَّجُلُ عَلَي حُبِّ أُمِّهِ»[3] يعني در حدّ طبيعت و غريزه و اما دين آمده است اين را تعديل كرده است كه كجا محبت وَلد باشد و كجا نباشد، آنجا كه فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ﴾[4] آنجا ديگر جاي محبت نيست.
پيامد تلخ محبت دنيا
در بخش ديگر هم مشابه اين مطلب آمده است. در نهجالبلاغه در كلمات قصار شماره 228 اينچنين است فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ عَلَي الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً، وَمَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ، وَمَنْ أَتَي غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهبَ ثُلُثَا دِينِهِ»؛ اگر كسي سرمايهداري را ببيند و به حضور او برود و براي او چون توانگر است تواضع كند، نه چون مسلمان است دو سوم دينش رفته است، براي اينكه دين بخشي از آن به اعتقاد وابسته است، بخشي از آن در اعمال و جوارح ظهور ميكند، بخشي هم در زبان اگر كسي با زبان و با جوارح براي توانگر چون توانگر است تواضع كند دو سوم دينش رفته است و اگر قلباً هم معتقد باشد كه از توانگر است كه كار ساخته است «ذهب ثُلثا دينه وَمَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً»؛ اگر كسي اهل قرائت قرآن بود و بعد از مرگ به جهنم رفت معلوم ميشود در اين مدت داشت معصيت ميكرد، نه اطاعت يعني آيات الهي را ـ معاذالله ـ به استهزا ميگرفت. آنگاه فرمود: «وَمَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا»؛ اگر كسي دلش دهن باز كند و اظهار علاقه نسبت به دنيا بكند «الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَثٍ»؛ دلش به سه امر ميچسبد. التياط همان التصاق است «الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَثٍ: هَمٌّ لاَ يُغِبُّهُ، وَحِرْصٌ لاَ يَتْرُكُهُ، وَأَمَلٍ لاَ يُدْرِكُهُ»[5]؛ اولي اندوهي است كه هرگز او را رها نميكند. «غِب» يعني بد، گاهي يك روز در بين را ميگويند «غِب» «حمّاي غِب» يعني حمّا و تب يك روز در بين «لا يغبّه» يعني اينچنين نيست كه آن را رها بكند يك روز در بين به سراغش بيايد، بلكه دائماً به سراغ اوست؛ اندوهي است كه هرگز او را رها نميكند، كسي كه به دنيا دل بسته است دائماً غمگين است يا به فكر طلب مفقود است يا به غصه حفظ موجود. يا به اين فكر است آنچه را كه ندارد فراهم كند، يا به اين خيال است آنچه را كه دارد چگونه حفظ بكند، اين اندوه.
«وَحِرْصٌ لاَ يَتْرُكُهُ، وَأَمَلٍ لاَ يُدْرِكُهُ»؛ آزي است كه او را ترك نميكند و آرزويي است كه هرگز اين شخص به آرزويش نميرسد. بنابراين اينكه فرمود: «النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْيَا، وَلاَ يُلامُ الرَّجُلُ عَلَي حُبِّ أُمِّهِ»[6] اين در حدّ طبيعت است، نه فطرت در حدّ غريزه است و اين كار را ذات اقدس الهي در حدّ ضرورت، زينت قرار داد نه بيش از آن و اين آيه كريمه بيش از آن را ميگويد به شهادت قناطير مقنطره و مانند آن كه بحثش گذشت.
برخي از نعمتهاي بهشتيان
فرمود آنها كه متّقياند ﴿حُسْنُ الْمَآبِ﴾ دارند و نزد ذات اقدس الهي بوستانهايي است كه زير درختهاي آن بوستان نهر جاري است و اين درختها چون به هم پيچيده است جنّت است كه مستور است، فضاي سبزي انسان مشاهده ميكند گويا يك قطره سبزي است كه زير اين قطره سبز آب روان است ﴿جَنَّاتٌ﴾ كه ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ﴾ تحت اين جنّت، نه زير درختهاي او، زير خود بهشت، نه زير زمين، بلكه روي زمين چون اين باغ جنّت است يعني درختانش پوشيده و پيچيده و فراوان است كه اين محدوده يك واحد سبز را نشان ميدهد، آنگاه به نظر ميرسد كه زير اين واحد سبز، نهر جاري است چون هر باغي را جنّت نميگويند ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا﴾ اين اطمينان به خلود، نعمتي فوق نعمت است و هر انساني در هر شرايط دنيا كه قرار بگيرد چون ميداند زوالپذير است همين ترس زوال زمينهٴ آن ناگواري را فراهم ميكند ﴿وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ﴾ ديگر سخن از عداوت و امثال ذلك نيست از هر رِجس و پليدي ظاهري و باطني پاكاند ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾.
اوصاف و ادب متقيان
در پايان فرمود: ﴿وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالعِبَادِ﴾؛ چه كسي داعيه تقوا دارد و چه كسي متّقي راستين است خدا ميداند و به افراد چه اندازه بايد اعطا كند خدا ميداند. آن عِباد چه كسانياند كه متّقياند و اين نعمتها براي آنها آماده است: ﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ﴾ بنا بر اينكه ﴿الَّذِينَ﴾ بدل باشد براي ﴿لِلَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ يا بيان باشد براي همان متّقيان. آنگاه فرمود: ﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾؛ آنها كه منطقشان اين است نه تنها زبانشان، بلكه زمينهٴ عملي آنها هم اين است حرفشان اين است، حرفشان اين است نه يعني زباني اينچنين ميگويند، مثلاً ما ميگوييم منطق فلان گروه اين است، حرف آنها اين است يعني عقايد و اخلاق و رفتارشان اين است و اين ﴿يَقُولُونَ﴾ كه فعل مضارع است دلالت بر استمرار ميكند. كساني كه دائماً حرفشان اين است، روششان اين است كه ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا﴾ اعلان ايمان ميكنند آن هم با جمله اسميه و مؤكّد به حرف تأكيد و اين عرض ايمان را كافي براي بهشت رفتن نميدانند؛ خود بدهكار احساس ميكنند، طلب مغفرت ميكنند ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ متّقيان اصولاً صدر و ساقه اوصافشان استغفار است. وقتي ذات اقدس الهي اوصاف اين گروه را ذكر ميكند اول استغفار اينها را ذكر ميكند، آخر استغفار اينها را ذكر ميكند، هر دو هم به صورت استمرار و مَلكه ياد ميكند، هم در اين آيه فرمود: ﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾ هم در آيه بعد كه اوصاف اينها را ميشمارد آخرين وصفي كه ميشمارد ﴿الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاَسْحَارِ﴾ است آن به خواست خدا يك بحث جدايي طلب ميكند كه چرا مسئله استغفار در اسحار ذكر شده است ولي اول استغفار، آخر استغفار، وسط چهار صفت هست يعني صبر است و صِدق است و انفاق است و قنوت، اين اوصاف چهارگانه كه در وسط هست پيچيده به دو است؛ اول ميگويند: ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ آخرش هم سخن از ﴿الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاَسْحَارِ﴾ است.
خصيصهاي براي سحر هست كه جداگانه بايد بحث بشود، لذا جداگانه ذكر شده است ﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ اينچنين نيست كه بگويند حالا كه ما مؤمن شديم ما را وارد بهشت بكنيد.
تبيين مغفرت ذنوب در كلام مرحوم علامه طباطبايي (ره)
سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) بياني دارند كه اين مغفرت ذنوب، دو چيز را به همراه دارد؛ يكي نجات از جهنم و ديگري ورود در بهشت اين ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ هم تبرّي از دوزخ را به همراه دارد، هم تولّي و نِيل به بهشت را يعني آن بهشتي كه خدا وعده داد، فرمود: ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ و امثال ذلك آن هم در متن خواستهٴ اين متّقيان هست، زيرا كسي كه ميگويد خدايا گناهان مرا بيامرز و مرا از عذاب نجات بده! دو مطلب را در حقيقت مسئلت ميكند و شاهدي هم كه اقامه ميكنند همان سورهٴ «صف» هست. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ اين متن، آنگاه اين متن در آيه بعد شرح ميشود ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ نه «تنجيكم من عذاب اليم و تدخلكم الجنة» همين ﴿تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ اين متن، اين متن كه شرح ميشود ميبينيم بهشت هم در اوست، در آيه بعد فرمود: ﴿تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ آنگاه ﴿يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَ نْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[7] متن اين است كه آيا ميخواهيد من شما را راهنمايي كنم به تجارتي كه شما را از عذاب دردناك نجات بدهد؟ آن تجارت، ايمان به خدا و پيامبر است و جهاد في سبيلالله اگر اين كار را كرديد از جهنم نجات پيدا ميكنيد، وارد مساكن طيّبه و جنات عدن ميشويد.
معلوم ميشود آن متن كه فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ نجات عذاب اليم دو چيز را به همراه دارد: يكي غفران ذنوب [و] يكي ورود در ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ﴾ و مساكن طيّبه و امثال ذلك.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ عُرف وقتي اين باغهاي معمولي را ميبيند كه جنّت نيست در حقيقت، باغهاي عادي است كه بين درختها فاصله فراوان هست ميگويد زير درختهاي او آب ميرود؛ اما اگر جنّت باشد يعني آنچنان اين درختها به هم پيچيده باشد و به هم مرتبط باشد كه يك فضاي سبز را نشان بدهد، يك واحد سبز است آنگاه صادق است كه زير اين فضاي سبز آب روان است.
به هر حال فرمودند: ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ آن تجارتِ مُنجيه عبارت از ايمان است و جهاد في سبيلالله با مال و جان، اگر اين كار را كرديد دو خاصيت دارد؛ يكي غفران ذنوب، يكي ورود در بهشت. اول نفرمود: «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ وَتُدْخُلُكُمُ الجنّة»، بلكه فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[8] آنوقت نجات از عذاب اليم دو اثر دارد؛ يكي غفران ذنوب، يكي ورود در بهشت. گرچه بحث مبسوط را به جاي ديگر موكول فرمودند؛ اما اجمالاً اينجا اشاره كردند كه اگر كسي مغفرت را طلب ميكند و پرهيز از آتش را طلب ميكند مسئلهٴ ورود در بهشت هم در كنارش هست؛ اما استفاده كردن اين اصل كلّي از آيه ده و يازده و دوازده سورهٴ «صف» كار آساني نيست، آنجا يك مورد خاصّي است كه ايمان هست، جهاد با مال هست، جهاد با جان هست و امثال ذلك. آن تجارت اگر انسان را از عذاب اليم نجات داد دو چيز را به همراه خواهد داشت لازمهاش اين نيست كه هر كس در هر موردي از عذاب نجات پيدا كرد اهل بهشت باشد كه، استدلال به خاص براي عام مئونه زائد ميطلبد. در آنجا نفرمود كه كساني كه از عذاب اليم نجات پيدا كردند اهل بهشتاند، در آنجا ميفرمايد كه كساني كه اهل ايماناند، اهل جهاد با مال و جاناند اينها دو بركت نصيبشان ميشود؛ يكي غفران ذنوب، يكي ورود در بهشت. از آن آيه نميشود اصل كلي را استنباط كرد كه هر جا پرهيز از عذاب اليم شد، پس ورود در بهشت هم هست.
اما اينگونه از افراد از بس خاضعاند پرهيز از آتش را طلب ميكنند، نظير اينكه ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾[9] نيست، چون هر سه جمله آمده و اما عدهاي فقط نجات از عذاب را ميطلبند اينها يا همان گروهي هستند كه «خوفاً من النار» عبادت ميكنند، نه «شوقاً الي الجنة» يا نه، تأدباً «شوقاً الي الجنة» را ذكر نكردهاند فقط پرهيز از آتش ميطلبند آن را به لطف الهي واگذار ميكنند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ نجات از عذاب اليم، نجات از عذاب اليم به دو چيز است؛ يكي به غفران ذنوب، يكي ورود در بهشت: ﴿تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾.
پرسش:...
پاسخ: اثر نجات از عذاب اليم است ﴿تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ آنگاه آن تجارت چيست؟ ﴿تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ خب چه ميشود ﴿يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ﴾[10] كه اگر شما اين تجارت مُنجيه از عذاب اليم را انجام داديد اين دو اثر به همراه اوست: يكي غفران ذنوب است و يكي ورود در بهشت. معلوم ميشود آن تجارت مُنجيه از عذاب اليم دو كار ميكند از آن آيه ميشود استفاده كرد؛ اما نميشود يك اصل كلي را از آن آيه استنباط كرد كه هر جا پرهيز از عذاب اليم شد ورود در بهشت هم هست، چون آن آيه ميفرمايد آن تجارت خاصهاي كه شما را از عذاب اليم ميرهاند و اين را باز ميكند، ميفرمايد ايمان به خدا و پيامبر هست و جهاد با مال و جان، اين تجارت شما را از عذاب اليم نجات ميدهد يعني دو كار ميكند؛ اما هر جا نجات از عذاب اليم هست يعني دو اثر، اين استنباط اصل كلي مشكل است.
سرّ مضارع آمدن ﴿تؤمنون﴾
پرسش:...
پاسخ: نه؛ خيليها هستند كه از اصحاب اعرافاند و سرگرداناند تا مشمول رحمت بشوند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ﴿تُؤْمِنُونَ﴾[11] اين كار را بكنيد، عمل خارجيتان اين باشد، ملكهتان اين باشد با فعل مضارع هم است ديگر، كسي كه دائماً ايمان دارد، دائماً در جهاد با مال و جان هست اين دائماً دارد تجارت ميكند. عدهاي ﴿يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[12] اينها همانها هستند، عدهاي ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[13] كساني كه به عكساند اينها دارند تجارت ميكنند، سودش را قيامت ميبرند. «الدنيا سوقٌ ربح فيها قوم وخسر آخرون»[14] اينها دارند تجارت ميكنند، همين كه دارد نماز ميخواند دارد تجارت ميكند اين هم كه دارد جهاد ميكند دارد تجارت ميكند، بهرهاش را در قيامت ميبرد.
آنگاه در كنار اين ايمان مسئله طلب مغفرت اول ذكر شد ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر كسي بيذنب بود بله؛ اما اگر كسي مشمول عنايت حق شد و خداي سبحان او را به جهنم نبرد اعراف مدتها ميماند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ به زحمت به جايي رسيدهاند كه از جهنم رهايي يافتند.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است كه به جهنم نرفتن ملازم با بهشت رفتن نيست، فاصله هم هست.
راز عطف كردن اوصاف به وسيلهٴ «واو»
پرسش:...
پاسخ: اگر داشته باشد، ولي ندارد، چون سه مرحله است نجات از جهنم، همراه با ورود در بهشت نيست.
خب، اين گروه گذشته از اينكه مؤمناند و اهل استغفار و از ذات اقدس الهي پرهيز از جهنم را طلب ميكنند ميگويند ما را حفظ بكن، اينها اوصاف فراوان ديگري هم دارند: ﴿الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاَسْحَارِ﴾ كه باز به استغفار ختم ميشود. در اينجا براي اهتمام هر يك از اين اوصاف با «واو» ذكر شده است، نميخواهد بفرمايد آنهايي كه همه اين اوصاف را دارند به بهشت ميروند [بلكه] ميخواهد بفرمايد كه هر كدام از اينها زمينه بهشت رفتن هست، هر كدام كمال است و هر كدام يك وسيله خوبي است براي بهشت رفتن.
گاهي درصدد بيان آن كمال انسان كامل هست در آنگونه از موارد اوصاف را كنار هم ذكر ميكنند بدون «واو»، مثل اينكه در سورهٴ مباركهٴ «حشر» اوصاف الهي ياد شده است بدون «واو» چون آنجا جمع مراد است. در سورهٴ مباركهٴ «حشر» آن سه آيهاي كه در پايان سورهٴ «حشر» است همينطور است، نوعاً اين اوصاف ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[15] قبلش هم اين بود ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ﴾[16] بعدش هم اين است ﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاَسْماءُ الْحُسْنَي﴾[17] اما در خصوص اين مورد ميخواهد بفرمايد هر كدام از اينها به نوبه خود كمال است و زمينه بهشت رفتن را به همراه دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما نميفرمايد «الصابرين الصادقين» اين دارند، آن دارند، آن دارند ﴿الصَّابِرِينَ﴾ آنوقت اين «واو»، «واو» عطف است متّقينِ صابر، متّقينِ صادق، متّقينِ مقانط، متّقينِ منفق.
پرسش:...
پاسخ: اگر جمع باشد بايد بفرمايد: «الصادقين القانتين».
صبر بر هجران به عنوان سنگينترين صبرها
صبر همان اقسام سهگانه معروف را دارد كه صبر در طاعت است و صبر عنالمعصيه هست و صبر عندالمصيبة؛ اما مطلب ديگري كه هست اين است كه صبر در هجران هر نعمتي به اندازه آن نعمت سنگين است، صبر در مصيبت به اندازه آن مصيبت سنگين است و كساني كه ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ را از دست ميدهند صبرشان سنگينترين صبرهاست، براي اينكه نعمتي همتاي ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ نيست، چون فرمود: ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ﴾[18]، لذا در دعاي «كميل» آمده است كه «هبني صبرت علي حرّ نارك فكيف اصبر عن النظر الي كرامتك»[19] حتي «صبر علي النار» ميسّر است، «صبر علي النار»؛ اما «صبر عن النظر الي كرامت الله» قابل تحمل نيست. ممكن است كسي در مصيبت بتواند تحمل كند، ولي از هجران نتواند تحمل كند «وَهبني صبرت علي حرّ نارك فكيف أصبر عن النظر الي كرامتك» آن صبر «علي النار» تحملپذير است، ولي صبر «عن النظر الي كرامتك» تحملپذير نيست، چون ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ﴾ ولي كسي به مقام رضوان نرسيد چيزي را از دست نداد، چون نميداند رضوان چيست تا در فراق او بنالد و در وصال او ببالد آن نميداند، لذا تمام دعاهاي آنها در اين است كه خدايا ما را نسوزان! ولي اين بزرگان دعايشان تنها در اين نيست، ميفرمايند بسيار خب، حالا اگر اراده كرديد ما را جهنم ببريد، چون تو مولاي محضي و ما عبد صِرف، جهنم را ميشود تحمل كرد، آن ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ كه ﴿أَكْبَرُ﴾ است آن را از دست ميدهيم آن را چگونه تحمل بكنيم، آن قابل تحمل نيست.
بعضي از امور است كه تحملپذير نيست، چون انسان را جذب ميكند. درباره قيامت سؤال كردند كه قيامت چه موقع قائم ميشود؟ ذات مبارك رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چند جواب قرآن كريم در اين زمينه ميدهد. يكي آن است كه ميفرمايد وقتي قيامت قيام ميكند بساط من و تو برچيده ميشود نه منم، نه تو، چيزي كه من را در خود حذف ميكند چگونه من ميتوانم به او احاطه داشته باشم و تو را باخبر كنم بگو: ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالاَرْض﴾[20] آن روز كسي باقي نيست، پس چيزي نيست كه من بتوانم خود را جداي از او بدانم و از او باخبر بشوم و گزارش بدهم من خودم غرق در اويم؛ هضم ميشوم، اين يك حساب، يك حساب ديگري هم دارد از آن جهت كه نور اول است از آن جهت خبر ميدهد و مانند آن.
بعضي از مصائب هست كه انسان هست؛ منتها با سوخت و سوز تحمل ميكند مثل جهنم، بعضي از مسائل هست كه انسان را در خود هضم ميكند لذا حضرت عرض ميكند كه «صبر علي النار» مقدور است؛ اما «صبر عن النظر الي الكرامه» مقدور نيست، چرا؟ چون لذت ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ﴾[21] را چشيدهاند و آنها كه مقداري از محبت الهي نصيب آنها شد اينها بيتاباند، مگر كسي تحمل را هم از خدا بخواهد وگرنه كسي شرايطش عادي باشد اين ميشود دوست خدا، آن اصلاً قابل زندگي نيست براي او و اگر كسي مبتلا شد بدون مسئله امن و آرامش هيچ زندگي براي او نيست، مگر كسي ميتواند دوست خدا باشد، بعد آرام بگيرد اين شدني نيست. خوبياش همين حجاب است كه انسان در حجاب پشت پرده زندگي ميكند، مگر كسي كه ذات اقدس الهي هم به او محبت بدهد و هم به او قرار و آرامش اعطا كند سلوت را با محبت يكجا بدهد كه تسلّي پيدا كند. و اگر آن مقام ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ بشود و ﴿أَكْبَرُ﴾ بود صبر از او هم دردناكترين صبرهاست.
علت عام و خاص بودن اوصاف پنجگانهٴ متقيان
اين اوصاف پنجگانه سه تاي اينها عام است يعني صبر است و صدق است و قنوت كه اينها عبادت خاص نيست در همه شرايط عبادي حضور و ظهور دارند، صبر در تمام طاعات هست و از همه معاصي هست و عند همه مصيبات هست، صِدق بشرح ايضاً [همچنين] قنوت و خضوع و طاعت هم بشرح ايضاً [همچنين] در بين اين اوصاف پنجگانه، دو صفت است كه عبادت خاصه است: يكي انفاق و ديگري استغفار بقيه جزء اوصاف عامه است و اگر منظور از اين صدق، صدق قولي باشد البته يك عبادت خاصه است؛ اما اگر صدق در عمل، صدق در نيت، صدق در قول باشد اين نظير صبر يك اصل فراگير هست، نظير قنوت ما يك عبادت خاصه نداريم به نام قنوت، قنوت يعني خضوع اين فراگير است در تمام حالات انسان بايد قانت و خاضع باشد؛ اما انفاق يك عبادت خاصه است، استغفار يك عبادت خاصه است، اين سه صفت كه اول ذكر شد به عنوان خطوط كلّي اوصاف مؤمنين است، بعد به دنبالش مسئله انفاق را ذكر ميكند تا كسي به شبزندهداري صِرف اكتفا نكند نگويد من فقط عبادت ميكنم اول انفاق را رعايت بكند، بعد وارد استغفار بشود كه استغفار در صبر يك مسئله جداگانهاي دارد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ انفال, آيهٴ 28.
[2] . نهجالبلاغه، خطبه 93.
[3] . نهجالبلاغه، حكمت 303.
[4] . سورهٴ تغابن, آيهٴ 14.
[5] . نهجالبلاغه, حكمت, 228.
[6] . نهجالبلاغه, حكمت، 303.
[7] . سورهٴ صف, آيات 10 ـ 12.
[8] . سورهٴ صف, آيهٴ 10.
[9] . سورهٴ بقره, آيهٴ 201.
[10] . سورهٴ صف, آيات 10 ـ 12.
[11] . سورهٴ صف, آيهٴ 11.
[12] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 29.
[13] . سورهٴ بقره, آيهٴ 16.
[14] . بحارالانوار, ج 75, ص 366.
[15] . سورهٴ حشر, آيهٴ 23.
[16] . سورهٴ حشر, آيهٴ 22.
[17] . سورهٴ حشر, آيهٴ 24.
[18] . سورهٴ توبه, آيهٴ 72.
[19] . بحارالانوار، ج67، ص196 ؛ مفاتيح الجنان, دعاي كميل.
[20] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 187.
[21] . سورهٴ توبه, آيهٴ 72.