اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴿14﴾ قُلْ أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِن ذلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالعِبَادِ﴿15﴾
سرّ عدم ذكر زينتهاي وهمي
زينتهاي مادّي نوعاً در اين كريمه مطرح شد؛ اما زينتهاي وهمي كه آن هم به نوبه خود ريشهاي در طبيعت و ماده دارد آن بالصراحه در اين آيه ياد نشده است ولي چون مبادي آن زينت در اين آيه ياد شد خود آن زينت هم هست مثلاً مقامخواهي و جاهطلبي در اين كريمه ذكر نشد، ولي ريشهٴ مقامخواهي و رياست و جاهطلبي همين امور است. انسان به جاه ميرسد كه از اين امور بهرهٴ بيشتري ببرد.
اولاً اين آيه در صدد حصر نيست كه همهٴ زينتهاي انساني منحصر در اينها هستند، ولي اصول كلي تديّن همين امور است كه همين امور مايه زينتهاي وهمي هم خواهد بود، اگر در بعضي از آيات زينتهاي وهمي مطرح شد ريشهاش همينهاست، نظير آيه 47 سورهٴ «انفال» اين است كه ﴿وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِم بَطَراً وَرِئَاءَ النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَاللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ﴾ اين گروه كه به حالت خودكامگي و جاهطلبي بيرون رفتهاند، منشأش همين امور است يا در جريان قارون كه ميفرمايد: ﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ﴾[1] با كلمه استعلا ياد كرده است، آن جاهطلبياش را در اثر داشتن اين مال فراوان اظهار كرده است. يا اگر در سورهٴ «كهف» آن كسي كه باغدار است از حرث وافري برخوردار است خود را عزيزتر ميپندارد، منشأش همين امور مادي است.
در سورهٴ «كهف» آيه 34 اين است كه ﴿وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ داشتن قناطير مقنطره از يك طرف، داشتن بنين از طرف ديگر زمينهٴ فراهم كردن اين سخن واهي را بيان ميكند كه بگويد: ﴿أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ و تكاثر هم ريشهاي در همين امور دارد. در ذيل آيه كريمه ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش قبلاً گذشت كه ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾[2] اين عزيزِ بيجهت كه در اثر گناه، خود را عزيز ميپندارد منشأ عزّت وهمي او داشتن همين امور مادي است. بنابراين اگر هم كسي به سراغ جاهطلبي برود يا براي آن است كه از آن مقام سوء استفاده كند به قناطير مقنطره برسد يا ابزار جاهطلبي او و اظهار جاهِ او همين قناطير مقنطره و خيل مسوّم و امثال ذلك است، اين يك مطلب.
تبيين اقوال سهگانهٴ فخررازي در زمينٴ فاعل ﴿زُيّن﴾
مطلب ديگر آن است كه ناظر به اصل اين سخن است كه فاعل ﴿زُيِّنَ﴾ كيست، امام رازي در تفسير كبيرش سه قول نقل ميكند كه بعضي برآناند كه فاعل، خداي سبحان است بعضي برآناند كه شيطان است، بعضي قائل به تفصيلاند و امثال ذلك. خودشان تفكّر جبري و اشعري دارد ميگويد بنا بر مبناي اشاعره اين روشن است كه همه كارها مستقيماً به عهده خداست او چون منكر نظام علّي و معلولي است و اينچنين ميپندارد كه اگر عالم با عليت و معلوليت اداره بشود خداي سبحان ديگر مختار نخواهد بود، ميشود فاعل موجَب، اما اماميه در عين اينكه نظام عالم را نظام علّي و معلولي ميداند، ذات اقدس الهي را قادر ميدانند.
در بيانات نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه هست كه «كلّ قائم في سواه معلول»[3] كه در بحثهاي قبل هم گذشت، اين از آن خطبههاي بلند نهجالبلاغه است كه بسياري از مسائل عقلي در آن خطبه اعمال شده است. حضرت فرمود: «وَكلّ قائم في سواه معلول» يعني هر چيزي كه هستيِ او عين ذات او نيست به غير تكيه ميكند اين اتّكاي به غيرش براساس نظام علّي و معلولي است، نه براساس صِدفه و اتّفاق؛ تصادف نيست، صِدفهاي در كار نيست «كل قائم في سواه معلول» اين در بيانات نوراني امام هشتم(سلام الله عليه) هم هست كه مرحوم صدوق در توحيد نقل كرد[4].
نظام عالم، نظام علّي و معلولي است؛ اما ذات اقدس الهي كه علت نخست و مبدأ سلسله علل است عين قدرت خواهد بود، پس اين پندار امام رازي چون اشكال مبنايي دارد، اشكال بِنايي هم به همراه دارد و اما آنچه اين كارها مستقيماً به عهده شيطان باشد، البته چون آنچه از اين آيه استفاده ميشود همان تحقير و تعيير و سرزنش است، چون در مقابل نعمتهاي آخرت است و همين دستاويز كافران است كه به وسيله همين در برابر انبيا مقاومت كردند.
اما گروه سوم كه تفصيل قائل شدند گفتند زينت حلال از آن خداست، زينت حرام به شيطان برميگردد اين گروه و گروه دوم بايد توجه بكنند كه براساس توحيد ربوبي چيزي در عالم واقع نميشود كه به ذات اقدس الهي اسناد پيدا نكند كه حالا يا معالواسطه يا بلاواسطه، اگر خير است كه ميشود بلاواسطه به خدا نسبت داد كه «ما اصابكم من رحمة فمن الله» و همهٴ نعمت از ناحيه اوست و اگر شرّ است كه معالواسطه به خدا برميگردد به عنوان كيفر اعمال، بالأخره كسي كار بد كرد اگر گرفتار كيفر ميشود اينچنين نيست كه اين كيفر خود به خود ظهور بكند يك قاضي عدل و حاكمي دارد كه در مقابل آن عمل، كيفر ميدهد يا آن عمل را به اين صورت مصوّر ميكند و مانند آن. اينچنين نيست كه خود به خود اين عمل بشود آتش، گرچه درون اين عمل آتش است؛ اما آنكه درون را اظهار ميكند و اين عمل را به آن صورت مصوّر ميكند ذات اقدس الهي است.
نقل و نقد اشكال علامه طباطبايي (ره)
بنابراين اين آراي سهگانهاي كه امام رازي در كتاب تفسيرشان نقل كردند با اين وجه حل خواهد شد، اصل مبناي ايشان كه تام نيست و هر چه كه در عالم هست اگر حَسنه است كه هم «مِنْ عِندِ اللَّهِ» هست، هم «مِنَ اللَّهِ» و اگر سيّئه هست، گرچه «مِنْ عِندِ اللَّهِ» هست، ولي «مِنَ اللَّهِ» نيست يعني بلاواسطه از ذات اقدس الهي صادر نشده و در اين كريمه مسائلي كه مربوط به شهري و روستايي است در اصناف گوناگون ياد شده است؛ عدهاي گرفتار قناطير مقنطرهاند، نظير كساني كه صنعتپيشهاند، عدهاي گرفتار خيل مسوّم و انعام و حرثاند، نظير كساني كه در مناطق كشاورزي و دامداري زندگي ميكنند. كم اتفاق ميافتد كه كسي به دام همه اينها بيفتد به هر حال اينها وسايل و حبائل شيطنت شيطان است.
نقل و نقد اشكال علامه طباطبايي (ره)
مطلب بعدي آن است كه اشكالي است كه سيدناالاستاد آن اشكال را مبسوطاً طرح كردند و جواب دادند؛ منتها در نحوهٴ استدلال بر جواب، از بعضي از آيات استفادهها شده است كه ظاهراً آن آيات چنين معنايي را نميرسانند.
و آن اشكال اين است كه اختصاصي البته به اين كريمه ندارد آن اشكال عام است كه چرا قرآن كريم مؤمنين را در بهشت، وعدهٴ به خوردن و پوشيدن و بهرهبرداري از ازواج مطهّر ميدهد، براي اينكه آنجا تمتّع از خوردن و نوشيدن يا تمتّع از همسري وجهي ندارد. در دنيا چون شخص بايد بماند و بقاي شخص بدون خوردن و نوشيدن ميسّر نيست، لذا خوردن و نوشيدن مقرّر شده است و چون خوردن و نوشيدن كاري است پرزحمت، لذّتي در فضاي ذائقه ظهور ميكند تا انسان رنج، خوردن را در خود تحمل كند حالا گاهي غفلت ميكند بيشتر ميخورد خيال ميكند كه هر چه بيشتر لذت ببرد به سود اوست اين مسئلهاي است اُخريٰ وگرنه اصل خوردن و نوشيدن كاري است پرزحمت و اگر انسان نخورد، ميميرد و اين كار پرزحمت وظيفه انسان است و براي اينكه به اين وظيفه عمل بكند لذّتي در ذائقه او قرار داده ميشود زودگذر، كه او اين رنج را تحمل كند و يا اگر گرسنه هست رنجي براي او و دردي براي او تحميل ميشود به نام درد گرسنگي كه او به سراغ خوردن برود و اگر اين نبود نميخورد و ميمرد، پس خوردن و نوشيدن در دنيا براي ماندن است.
و همچنين مسئله انتخاب همسر براي بقاي نوع است نه بقاي شخص، شخص با دستگاه تغذيه ميماند و نوع با دستگاه تناسل و چون حفظ نوع وظيفه هر فرد است و اين وظيفه كاري است بسيار دشوار، ذات اقدس الهي در برابر اين كار دشوار لذّتي در اين عمل قرار داد كه اينها تن به زواج بدهند. اينها حكمت عامه براي مسئلهٴ اكل شرب و مسئله نكاح در دنيا. اما چون در بهشت هر انساني براي ابد زنده است، نه مرگ است تا ما احتياج داشته باشيم به حفظ شخص، نه توليد و تناسل است تا احتياج داشته باشيم به مسئله نكاح براي حفظ نوع، چرا اصلاً در بهشت اينگونه از نعمتها قرار دارد و چرا قرآن كريم اين همه وعده ميدهد، اين اشكال.
جواب اين اشكال اين است كه انسان اگر روح تنها بود در بهشت نيازي به اين لذّتهاي جسماني نداشت فقط به همان لذّتهاي معنوي بسنده ميكرد ديگر ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾[5] نبود، بلكه همان ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[6] بود، ولي اگر انسان حقيقتي است مركب از جسم و روح «كما هو الحق» و همين حقيقت كه در دنياست به قيامت ميرود و همين حقيقت يا سعادتمند است يا شَقي و همين حقيقت يا ثواب ميبرد يا عِقاب، پس همين حقيقت وقتي آنجا رفت گذشته از لذتهاي معنوي، لذتهاي ظاهري هم ميطلبد، چه اينكه گذشته از دردهاي روحي، دردهاي جسمي هم تحمل ميكند. همانطوري كه در بخش عذاب اين اشكال وارد نيست هم ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الأَفْئِدَةِ﴾[7] روح او را ميرنجاند، هم ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[8] بدن او را آسيب ميرساند، در مسئله سعادت هم بشرح ايضاً [همچنين] هم ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[9] لذت روحي اوست، هم ﴿فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾[10] لذت جسمي اوست چون اين حقيقت كه عوض نميشود همين حقيقت است، همين انسان است كه وارد آخرت ميشود و در آنجا گرچه نميميرد ولي همين انسان است با همين دستگاه گوارش، در آنجا گرچه توالد و توليد نيست، اما همين انسان است با همين دستگاه.
پرسش:...
پاسخ: در برزخ هم كه جنّت برزخي دارد همين است يا «حفرة من حفر النيران»[11] كه جهنم برزخي است همين است، بالأخره جنّت برزخي است در اينكه نظام برزخ با نظام دنيا فرق ميكند اين هيچ ترديدي نيست، چه اينكه نظام قيامت هم با نظام برزخ فرق ميكند، هم با نظام دنيا ولي بالأخره همين شخص است با همه خطوط سرانگشتانش.
پرسش: ...
پاسخ: بالأخره در دنياست بدن دنيايي دارد، در برزخ است بدن برزخي دارد، در قيامت است بدن آخرتي دارد، ولي همين است كلّ نظام عوض ميشود، افراد هم عوض ميشوند وقتي كه بساط قيامت گسترش پيدا ميكند كلّ نظام كيهاني بساطش عوض ميشود يك نظام نو، افكنده ميشود كه ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[12] يعني سماوات عوض ميشود، زمين عوض ميشود؛ منتها عوض ميشود به وضعي درميآيد كه عين همين باشد تا بتواند شفاعت كند يا شهادت بدهد يا شكايت كند يا مانند آن. زمينِ قيامت در حال واحد، در آنِ واحد به هزارها صورت درميآيد، چون هزارها نفر روي آن آمدند و هزارها كار كردند «من الاطاعة والعصيان» ولي همين زمين است، همين انسان است كه وارد قيامت ميشود و همين انسان احتياج دارد به لذايذ و از دشواريها رنج ميبرد، وقتي هم كه قرآن كريم سير انسانها را تشريح ميكند، ميفرمايد ما انسان را از نطفه آفريديم، بعد كمكم او به صورت جنين درآمد و رشد ميكند، مرگ فراميرسد دوباره زنده ميشود، همه اين سيرها درباره همين انسان است كه جسم و جان دارد. در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است ﴿ وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِينٍ ٭ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ ٭ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ﴾ يعني همين انسان را﴿خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ ولي هنوز تمام نشد ﴿ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ﴾ هنوز در راهيد ﴿ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾[13] همين شما، همين شماييد كه كارگاهتان از عِظام و لحم و بدن و روح هست، همين است كه اين مراحل را طي ميكند اگر همين است بعد از اين مرحله چه در برزخ، چه در قيامت هم مسئله اكل شرب هست، هم مسئله نكاح و ازواج مطهّره.
پرسش:...
پاسخ: به هر حال وضع دنيا، وضع برزخ، وضع آخرت سه نشئه طولي درباره يك حقيقت است. اين حقيقت در هر جا كه برود همين حقيقت است؛ منتها مقطع خاصّ خود را رها ميكند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اين شيء و اين شخص منهاي بدن نيست؛ منتها بدن آنجا هم مثل بدن دنيا نيست، بدن قيامت مثل بدن برزخ و دنيا نيست كه آسيب ببيند و بميرد و امثال ذلك وگرنه خطوط سرانگشت هر كسي هم همان اوست، «لو رأيتهُ لقُلتَ فلانٌ»[14] در روايات هم همين است، در كتابهاي عقلي هم همين است، انسان طوري محشور ميشود كه هر كس را ببيني ميشناسي ميگويي اين زيد است، اين عمرو است بدون ترديد و چون اين شخص با همه خطوطش در آنجا ميآيد ـ البته نظام آنجا غير از نظام برزخ و دنياست ـ اصل اين خطوط كلّي حيات هست يعني اكل شرب و مانند آن هست؛ منتها خطوط كلياش فرق ميكند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ هر سه هست براي هر گروه دو قسمت هست؛ براي بدان هم ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم﴾[15] هست، هم ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾[16] براي خوبان هم ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾[17] هست، هم ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[18] نه اينكه تقسيم بكنيم بگوييم بعضي جهنمياند، بعضي «فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ» هستند بعضي ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هستند، خوبها هم دو درجه دارند، دو گونه لذت ميبرند، بدها هم دو گونه عذاب ميبينند هم عذاب روحي دارند كه ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ﴾[19] اين خِزي يك عذاب روحي است، آن سوزش بدن يك عذاب بدني است. هم مؤمنين دو نوع لذت دارند كه هم ﴿فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ هستند هم ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾اند.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر؛ همين انسان است چيز ديگر كه نيست، اگر انسان است هم لذايذ جسماني دارد، هم لذايذ روحي ديگر حقيقت ديگر كه نميشود فرشته نخواهد شد كه، ميشود انسان؛ منتها لذت آنجا غير از لذت اينجاست اين اشكالي ندارد، نحوهٴ تعذيب آنجا غير از نحوهٴ تعذيب اينجاست اين محذوري ندارد؛ اما اينچنين نيست كه انسان وقتي رخت بربست فرشته بشود، اينطور كه نيست. انسان، انسان است با همين وضع انسان است، چون در دنيا كه بود دو نوع لذت داشت، در آخرت هم هست دو نوع لذت دارد؛ منتها اوحدي از انسانها در دنيا هم كه هستند به لذتهاي جسماني بها نميدهند، آنجا هم كه رفتند اعتنا نميكنند چطور است كسي ميگويد اي كاش تمام دنيا يك شب بود و من سجده ميكردم اصلاً نميخوابيدم، الآن هم همان را ميطلبد؛ منتها الآن به لذتهاي جسماني كماعتنا يا بياعتناست، آنجا هم اينچنين است نه اينكه ندارد، آنكه خودش روزه ميگيرد و از باغ محصول خود ميگذرد و گرسنه ميماند و محصول باغ را به ديگري ميدهد، اينچنين نيست كه به دنبال ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ روزه مستحبي بگيرد كه، اين به دنبال ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[20] حركت ميكند؛ منتها اين مراحل نازله را در عين حال كه دارد اعتنا نميكند، نه اينكه ندارد مثل دنيا يا كماعتناست.
بررسي احتمالات آيهٴ 26 سورهٴ «رعد»
آنچه در خلال بيانات سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) هست اين است كه ايشان از اين آيه 26 سورهٴ مباركهٴ «رعد» برداشتي دارند و خلاصه برداشت اين است كه آنچه در دنيا ميگذرد همين وسيلهٴ تمتّع و بهرهٴ آخرت است. اصل آيه اين است آيه 26 سورهٴ «رعد» ﴿اللَّهُ يُبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ﴾ خداي سبحان ميداند كه به چه كسي روزي وسيع بدهد، به چه كسي روزي تنگ بدهد هر دو آزمايش است، آنكه امروز بسيطالرزق است، فردا مقدورالرزق خواهد بود آنكه امروز مقدورالرزق است فردا بسيطالرزق خواهد شد همه امتحان است ﴿وَفَرِحُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ﴾؛ ظاهر اين كريمه اين است كه اينها به دنيا خوشحال شدند، دنيا را وقتي شما در جَنب آخرت حساب ميكنيد يك بهره است اين تنوينش، تنوين تحقير است يعني يك بهره و يك لذّت كوتاه و زودگذري است ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ﴾ اين يك برداشت ظاهر كريمه است.
احتمال دوم هم اين است كه ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ﴾[21] شما چرا به دنيا خوشحال شديد، دنيا جنبهٴ مقدّمي دارد، دنيا در ارتباط با آخرت وسيلهٴ تمتّع است، كاري بكنيد كه در آخرت لذّت ببريد. اينها معاني محتمل اين آيه است.
دلايل ردّ استدلال علامه طباطبايي (ره)
آنچه ايشان در اين بحث از اين كريمه استفاده كردند اين است كه اين حيات دنيا در آخرت به صورت متاع ظهور ميكند، يعني اگر انسان در دنيا اكل شرب دارد، نكاح دارد و ساير لذايذ جسماني دارد همين در آخرت متاع است و وسيله تمتّع[22]، ظاهراً كريمه اين را نميخواهد بگويد و خود ايشان هم در سورهٴ مباركهٴ «رعد» كه بحثش قبلاً گذشت از اين آيه اين معنايي كه الآن در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» از او استفاده ميكند، استفاده نكردند. معناي آيه اين نيست كه حيات دنيا در قيامت لذّت است، اين ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ﴾ معنايش اين نيست كه زندگيِ دنيا در قيامت جز بهره چيزي نيست. معنايش آن است كه زندگي دنيا در جَنب آخرت جزء متاع، چيزي نيست كه اين تنوينش، تنوين تنكير و تحقير است. يا نه، حيات دنيا در ارتباط با آخرت جز وسيلهاي كه انسان بتواند ابزار تمتّع آن عالم را فراهم بكند چيز ديگر نيست كه ايشان اين معنا را هم ميپذيرند، اين معنا هم حق است؛ اما آن معنايي كه در سورهٴ «رعد» آن معنا را بيان نكردند و الآن در ذيل آيه ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ﴾ به عنوان دفع شبهه آن معنا را استفاده ميكنند كه حيات دنيا در ظرف آخرت به صورت متاع و بهره ظهور ميكند، اين از آيه استفاده نميشود. ايشان ميخواهند بفرمايند كه انسان حيات دنيايي دارد و همين حيات دنيايي در آخرت متاع است، تمتّع است؛ ديگر ممكن نيست كه در آخرت بهرهٴ اكل شرب نباشد، بهرهٴ نكاح نباشد و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصلاً ظرف و مظروف نيست، نه ميدانيم ظرف و مظروف نيست، براي اينكه مرزشان جداست اينچنين نيست كه آخرت ظرف دنيا باشد. بساط دنيا برچيده ميشود سخن از مرز است نه ظرف. مرز دنيا، مرز لهو و لعب است تمام ميشود مرز حيات آخرت فرا ميرسد كه اصلاً حيات، اوست ﴿وَمَا هذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ﴾[23] نه اينكه حيات دنيا در ظرف آخرت متاع باشد آنجا اصلاً سخن از دنيا نيست.
پرسش: ...
پاسخ: آنوقت اعمال ظهور ميكند اعمال اگر به صورت متاع ظهور بكند يعني صوم و صلات اينجا، بهره آنجاست يك وقت است انسان با كندو و زنبور كندو عسل ميسازد اين ميشود عسل دنيا، يك وقت ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّي﴾[24] است كه محصول همين صوم و صلات است اين ميشود آخرت. نعمتهاي بهشت را با عبادات و عقايد و اخلاق و اعمال صالحه در دنيا فراهم ميكنند، ميگويند بهرهبرداري از دنيا به اين است كه انسان در همين حياتي كه هست وسيله رفاه او را فراهم بكند نه اينكه موجودات و بهرههايي كه در اينجا هست در قيامت ظهور كند، اينجا هر چه هست ماده است و رفتني است و كلّ اين نظام همانطوري كه در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» آمد هنگام ظهور قيامت رخت برميبندد[25]. اين هم كه گفتند مادامي كه در دنيا هستي بهرهات را فراموش نكن يعني از اين فرصت اگر گفته شد «الدنيا مزرعة الآخرة»[26] و مانند آن يعني در اين ظرف كه هستي مزرعهٴ آن، زمينهٴ رفاه آن عالم را فراهم بكن نه اينكه اين دنيا در قيامت به صورت متاع ظهور ميكند.
ابدي نبودن عناوين اعتباري
پرسش: ...
پاسخ: نه، غريزه كه دنيا نيست اين خاصيت دروني است اينكه دنيا نيست آن اعتبارات و عناوين كه من رئيس فلان جا هستم، من عضو فلان جا هستم، اين مال براي من است، من اين را دارم اينها عناوين اعتباري است، اين عناوين رخت برميبندد. آنگاه ميماند آسمان و زمين كه اين آسمان و زمين تبديل ميشود به آسمان و زمين ديگر و اصلش هست، آنكه بد نيست، آنكه لهو و لعب نيست.
پرسش:...
پاسخ: حيات دنيا يعني زنده است اينكه دنيا نيست، اين عناوين لهو و لعب است ميگويد اين فرش از آنِ من است، اين زمين از آنِ من است اين عناوين اعتباري دنياست وگرنه نه زمين بد است، نه فرش بد است، نه زيد بد است اينها هيچ كدام دنيا نيستند اينها تبديل ميشوند به يك حيات ديگر، آن كه بازيچه است زمين بازيچه نيست اينها آيت الهي است، آسمان بازيچه نيست اينها آيت الهي است، فرمود: ﴿وَفِي الأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ ٭ وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾[27] زمين آيات الهي را به همراه دارد؛ اما آن كه فرمود: ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾[28] آن بازيگري و بازيچه او رخت برميبندد، او دنياست من اين مقام را دارم اين دنياست و اين وهم است و قراردادي بيش نيست، مادامي كه انسان رخت برنبست اين قرارداد هست و اگر رخت بربست سخن از من و ما نيست فلان شيء براي من است، من خريدم، من فروختم همه اينها عناوين اعتباري است چيزي در واقع نداريم ما، ما چيزي در جهان خارج نداريم به نام ذمّه، ذمّه ساختگي اعتبار است. ذهن يك وجود واقعي دارد، عين وجود واقعي دارد، لذا در كتابهاي عقلي از ذهن بحث ميشود؛ اما از ذمّه كه بحث نميشود اينها به اعتبارات بسته است اين اعتبارات ظرفش در دنياست و اينها بازيچه است آن اول بحث هم كه وارد شديم مشخص شد كه ذات اقدس الهي بازيگر نيست، افراد عادي را به بازي ميگيرد تا رفع خستگي كنند مقداري كار كنند. مثل همان مربياني كه خودشان بازيگر نيستند؛ اما عدهاي را براي تقويت بدنشان به بازي سرگرم ميكنند.
خب، اينچنين نيست كه دنيا در آخرت بيايد و بهرهٴ اخروي باشد، حالا شما آنچه را كه ايشان اينجا ملاحظه فرمودند ملاحظه فرماييد با آنچه در سورهٴ مباركهٴ «رعد» كه بحثش قبلاً گذشت ملاحظه فرماييد، ببينيد خود ايشان هم اين آيه را قبول ندارند اينچنين معنا كنند كه ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ﴾[29].
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ قصص, آيهٴ 79.
[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 206.
[3] . نهجالبلاغه, خطبه 186.
[4] . التوحيد (شيخ صدوق)، ص35.
[5] . سورهٴ قمر, آيهٴ 54.
[6] . سورهٴ قمر, آيهٴ 55.
[7] . سورهٴ همزه, آيات 6 و 7.
[8] . سورهٴ نساء, آيهٴ 56.
[9] . سورهٴ قمر, آيهٴ 55.
[10] . سورهٴ قمر, آيهٴ 54.
[11] . مستدرك الوسائل، ج2، ص324.
[12] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 48.
[13] . سورهٴ مؤمنون, آيات 12 ـ 16.
[14] . تهذيب الأحكام، ج1، ص466.
[15] . سوره نساء, آيهٴ 56.
[16] . سورهٴ همزه, آيهٴ 6.
[17] . سورهٴ قمر, آيهٴ 54.
[18] . سورهٴ قمر, آيهٴ 55.
[19] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 192.
[20] . سورهٴ قمر, آيهٴ 55.
[21] . سورهٴ رعد, آيهٴ 26.
[22] . الميزان، ج3، ص112.
[23] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 64.
[24] . سورهٴ محمد, آيهٴ 15.
[25] . ر.ك: سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 48.
[26] . عوالي اللئالي, ج1, ص267 ؛ مجموعه ورّام، ج1، ص183.
[27] . سورهٴ ذاريات، آيات 20 و 21.
[28] . سورهٴ انعام, آيهٴ 32.
[29] . سورهٴ رعد, آيهٴ 26.