20 05 1989 4981901 شناسه:

تفسیر سوره آل عمران جلسه 42 (1368/02/30)

دانلود فایل صوتی

 

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴿14﴾ قُلْ أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِن ذلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالعِبَادِ﴿15﴾

علت جمع آمدن ﴿الشَّهَوَاتِ در آيهٴ ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَات

در اين كريمه كه علل و عوامل سقوط و انحراف را ذكر مي‌كند مقابل آيه‌اي است كه در پيش داريم كه علل و عوامل صعود و تكامل را طرح مي‌كند.

در اين كريمه كه فرمود: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾ نوع شهوتها زير پوشش اين جمع محلاّ به «الف» و «لام» مندرج‌اند، خواه شهوتهاي جنسي و غريزي باشد، خواه شهوتهاي عاطفي باشد، خواه شهوت به جاه باشد، خواه شهوت به صورت جمال و تفريح سالم و تنزّل و مانند آن. نوع اين شهوات زير پوشش اين جمع، مندرج‌اند اختصاصي هم به شهوت جنسي ندارد، براي اينكه مسئله بنين جزء شهوات عاطفي است، مسئله قناطير مقنطره جزء شهوات تكاثر است، مسئله خيل مسوّم و انعام و حرث گذشته از اينكه شهوت مال است، شهوتهاي جمال و زيبايي و تفاخر و امثال ذلك است كه نوع اين زينتها در قرآن جداگانه مطرح شد.

راز بيان نشدن تعبير «نبات» در آيه مذكور

از اينجا معلوم مي‌شود كه چرا كلمه «بنات» در اين آيه نيامده، سخن از دخترها در اين آيات نيست. در قرآن كريم درباره زن و درباره پسر سخن زياد هست؛ اما درباره دختر كم است. درباره دختر چند طايفه از آيات است كه بخشي از آنها مربوط به ارث است، بخشي از آنها مربوط به حجاب، بخشي از آنها مربوط به محرميت و حرمت نكاح است، بخشي از آنها مربوط به حجاب. درباره حجاب فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ قُلْ لاَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَبِيبِهِنَّ﴾[1] كه اينجا سخن از پوشش محجّبانهٴ دخترها مطرح است. درباره حرمت نكاح هم كه ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ﴾[2] و كذا و كذا. درباره ارث به عنوان ﴿لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾[3] نوعاً مطرح مي‌شود؛ نام دختر به اين صورتي كه در حجاب و درباره حرمت نكاح آمده نيست.

سرّ اينكه نام بنات درباره زينتهاي دنيا نيامده يا براي آن است كه اين كلمهٴ نساء اختصاصي به شهوتهاي جنسي و غريزي ندارد، بلكه اعم است قهراً بنات را هم شامل مي‌شود اين يك احتمال. يا بنين از باب تغليب، بنات را شامل مي‌شود اين دو احتمال. يا براي آن است كه آيه در جوّي نازل شده است كه مردم نسبت به بنات يا اظهار انزجار مي‌كردند يا بي‌تفاوت بودند؛ كسي دختر را زيور نمي‌دانست و حبّ دختر زينت شمرده نمي‌شد، براي اينكه ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثَي ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ كَظِيمٌ ٭ يَتَوَارَي مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَي هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ﴾[4] يا از اين نظر بود يا بي‌تفاوت بودند. آنجا كه سخن از ﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ﴾[5] هست آنجا بنات زينت نيست، آنجا كه سخن از بي‌تفاوتي است باز بنات، زيور نيست.

بنابراين آيه چون در جوّي نازل شده است كه بسياري از مردم بنات را زيور نمي‌دانستند از اين جهت نامي از بنات نيامده است اين سه وجه است كه مي‌تواند نكته عدم تصريح به بنات باشد و چون شهوتها اعم از مسائل غريزي و امثال ذلك است، لذا در موارد ديگر از جريان انعام و رمه‌هاي گاو گوسفند و مانند آن به عنوان محور زينت ياد شده است. در اوايل سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه پنجم به بعد اين است كه ﴿وَالاَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ‏ءٌ﴾ كه وسايل گرمي شماست ﴿وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ٭ وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ﴾ وقتي اينها را بامداد به طرف چراگاه مي‌فرستيد، تسريح مي‌كند، سراح هست براي شما يعني بامداد است لذت مي‌بريد، شامگاه كه عند الرواح است آنها را برمي‌گردانيد براي شما زيور است، گذشته از اينكه مسائل اقتصاد شما را هم تأمين مي‌كند، وسايل حمل و نقل خوبي هم هستند براي شما هم ﴿دِفْ‏ءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾، هم ﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَي بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلاَّ بِشِقِّ الاَ نفُسِ﴾. بنابراين نوعِ اين مسائلي كه مربوط به شهوت است در اين كريمه آمده حبّ جاه هم كه منشأش همان تكاثر است در اين آيه آمده. اينها ابزار شيطنتِ شيطان‌اند.

تفاوت اجمال بعد از تفصيل و اجمال قبل از تفصيل

آن‌گاه بعد از اين تفصيل يك جمع‌بندي است كه فرمود: ﴿ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ و متاع حيات دنيا هم قبلاً بحث شد كه جز بازيچه چيز ديگر نيست. در مقابل اين متاعِ دنيا كه اجمال بعد از تفصيل است و متن بعد از شرح است يك متن قبل از شرح و اجمال قبل از تفصيل هست و آن اين است كه فرمود: ﴿وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾[6] آن‌گاه اين ﴿وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾ را در آيه بعد شرح مي‌دهد كه ﴿قُلْ أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِن ذلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَ نْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالعِبَادِ﴾.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ بالأخره بنين معمولاً معناي متعارف دارد ديگر يعني پسران ديگر ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[7] يا ﴿امدكم بانعام وبنين﴾[8] و مانند آن.

پرسش:...

پاسخ: نه؛ آنكه الآن هست، آن احكامي كه فرمود چيزي كه واجب باشد «الي يوم القيامة»[9] هست و چيزي كه حرام باشد «الي يوم القيامة» هست؛ اما شيطان اگر بخواهد تزيين كند براي مؤمنين كه پسر و دختران يكسان است شيطان تزيين نمي‌كند، براي آنهايي كه مي‌خواهد تزيين كند پسر و دختر فرق مي‌كند و اين محور هم محور تزيين شيطنتِ شيطان است، لذا سخن از بنات نيست به احتمال سوم، وگرنه براي مؤمنين اصلاً وقتي متوجه مي‌شدند كه خدا به آنها فرزند داد شاكر بودند اصلاً سؤال نمي‌كردند كه دختر است يا پسر، امام سجاد(سلام الله عليه) اين‌چنين بود[10]. مؤمنيني كه تابع اين راه‌اند همين كه بفهمند خدا به آنها فرزند داد شاكرند، اصلاً سؤال نمي‌كنند كه پسر است يا دختر.

در پايان آيه اجمالي است به عنوان ﴿ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ كه اين اجمال بعد از تفصيل است، چون نقطه مقابل حيات دنيا، حيات آخرت است مقابل زينتهاي دنيا زيورهاي آخرت است در اين فصل ديگر اول متن ذكر مي‌شود بالاجمال، بعد شرح بيان مي‌شود بالتفصيل، مي‌فرمايد: ﴿وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾ از همين طليعهٴ بحث كه وارد مي‌شوند با جلال وارد مي‌شوند، مثل اينكه در طليعهٴ بحث دنيا با تحقير وارد شدند ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾ كه چهار، پنج مرحلهٴ تحقيرآميز در آن بود؛ اما اينجا كه وارد مي‌شود نمي‌فرمايد «و عند الله حسن المآب» اول اسم ظاهر را مي‌آورد، بعد ضمير ذكر مي‌كند تكرار، ديگر مي‌فرمود: «و عند الله حسن المآب» يا «عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» كافي بود؛ اما از اينكه مي‌فرمايد: ﴿وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾ اين ضمير و اسم ظاهر و تقديم ظرف و اينكه اين بازگشت، نزد خداست همه اينها نشانهٴ تعظيم بحث است ﴿وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾.

پرسش:...

پاسخ: براي آن هم هست؛ منتها ادب قرآن اين است كه ذكر نمي‌كند، لذا زنها را وعده نمي‌دهد كه ما در بهشت به شما همسرهاي جوان مي‌دهيم با اينكه يقيناً مي‌دهد.

تبيين جايگاه خير تعييني و خير تفضيلي

پرسش:...

پاسخ: الآن بحث در آن «المرأة شرّ كلّها»[11] نيست آن دو، سه سال قبل گذشت؛ اما الآن در اينجا سخني است كه مرد مبتلا مي‌شود به شهوت نه اينكه او اين‌چنين است، مثل اينكه مرد مبتلا مي‌شود به شهوت فرزند، شهوت عاطفي يا قناطير مقنطره وگرنه قناطير مقنطره براي تأمين نيازهاست او كه بد نيست. اين كسي كه مبتلا شد به حبّ مال و تكاثر او مريض است وگرنه مال را ذات اقدس الهي براي رفع نياز خلق كرد.

در اين حيث تقابل، از اول با جلال وارد بحث مي‌شود ﴿وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾ يعني انسان مسافر است بالأخره يك أوب و رجوعي دارد بايد به بازگشتگاه خوب برگردد و بهترين بازگشت همان است كه نزد خداست، اين اجمال آن‌گاه اين اجمال را در آيه بعد شرح مي‌دهد، مي‌فرمايد: ﴿قُلْ أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِن ذلِكُمْ﴾ يعني بهتر از اين امور ياد شده را مي‌خواهيد كه من گزارش بدهم اين چيست، منظور اين خير، خير تفضيلي نيست [بلكه] خير تعييني است، نظير ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾[12] يا ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاَ يَهِدِّي إِلَّا أَن يُهْدَي﴾[13] كه آن أحق، افعل تفضيل نيست يا ﴿وأُولُوا الاَ رْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾ افعل تفضيل نيست، اينها افعل تعييني‌اند.

پرسش:...

پاسخ: اين در مقابل حيات دنيا نيست، در مقابل لهو و لعب است كه انسان در اثر تزيين حبّ شهوات به دام مي‌افتد. آن كه فرمود: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ﴾[14] اين بله، آنجا چون نظر به طبع مال دارد مال كه بد نيست، بنون كه بد نيست، لذا مي‌فرمايد: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ﴾ آنجا مي‌شود خير تفضيلي باشد؛ اما اينجا كه صدر و ساقه‌اش تحقير مي‌بارد، نمي‌شود گفت كه اين خير است و بهتر از او مسئله تقواست يا بهتر از او مسئله بهشت است، اين تقابل نشان مي‌دهد كه آن مذموم است و چيز ديگر محمود و ممدوح.

﴿قُلْ أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِن ذلِكُمْ﴾؛ مي‌دانيد بهتر از اين نساء و بنين و بالاتر از قناطير مقنطره از ذَهَب و فضّه و برجسته‌تر از خيل مسوّمه و بهتر از انعام و حرث چيست؟ ﴿لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ﴾. در قرآن كريم معمولاً كلّي را به صورت يك ضابطهٴ مفهومي ذكر نمي‌كند، معمولاً كلّي را با بيان مصداق ارائه مي‌دهد. در كريمه ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾[15] آنجا گذشت كه خدا نيكي را با معرّفي نيكان تبيين مي‌كند، نمي‌گويد «و لكن البرّ الايمان بالله» [بلكه] مي‌گويد: ﴿وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ نيكي را اگر بخواهد معرّفي كند با ارائهٴ نيكان تشريح مي‌كند، براي اينكه كتاب، كتاب تربيتي است اينجا هم نمي‌خواهد بفرمايد در مقابل شهوات دنيا، شهواتي در آخرت هست، مي‌خواهد بفرمايد مرداني كه از شهوت رهيده‌اند به تقوا ﴿وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾ رسيده‌اند ﴿لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ﴾ اينها كساني‌اند كه به قرينهٴ تقابل به دام شيطنتِ شيطان نيفتادند، اينها كساني‌اند هر بهره‌اي هم در دنيا مي‌برند از اموال و بنون بهرهٴ عاقلانه و عادلانه است و پيامدي هم در قيامت ندارد؛ اما ديگران بهرهٴ غير عاقلانه و غير عادلانه مي‌برند، در قيامت گرفتار پيامدند.

در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» مي‌فرمايد اينها كه از مال و فرزند برخوردارند خيال نكنند ما به اينها خير داده‌ايم، آيه 53 به بعد سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» فرمود: ﴿كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ٭ فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّي حِينٍ ٭ أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ﴾؛ اينها را رها كن اينها خيال كردند ما يك مقدار مال به اينها داديم، يك مقدار فرزند به اينها داديم به اينها خير داديم ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لاَ يَشْعُرُونَ﴾؛ اينها توجه نمي‌كنند، اين خير جاي ديگر است ﴿إِنَّ الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُونَ ٭ وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَي رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ٭ أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ﴾ پس اين تقابل نشان مي‌دهد كه آن مال و بنيني كه در راه دنيا صرف مي‌شود خير نيست، براي اينكه خير را در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» از آ‌نها نفي كردند و اينها كساني‌اند كه در حال عادي از مال و بنين و امثال ذلك بهره مي‌برند و هنگام تزاحم بين بهره‌برداري از اين مواهب الهي و فداكاري در راه دين، بهره‌برداري از اين مواهب را مقدم مي‌شمارند و كساني كه در هنگام تزاحم بين مواهب طبيعي و بهره‌هاي ديني، بهره‌هاي ديني را مقدم مي‌شمارند آنها را هم در قرآن كريم ذكر فرمود، هر دو گروه آمدند.

اما آنهايي كه در هنگام تزاحم از مواهب طبيعي بهره‌برداري مي‌كنند و آن را بر مسائل ديني ترجيح مي‌دهند در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيه 24 اين‌چنين است كه ﴿قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾ اينها همانهايي هستند كه ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ﴾ اينها چون مواهب طبيعي نزد اينها محبوب‌تر از مسائل ديني است و قرآن هم تهديد كرد.

نقطه مقابل اينها كساني‌اند كه در پايان سورهٴ «مجادله» شرح آنها آمده است كه فرمود آخر سورهٴ «مجادله» اين است ﴿لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَ نْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ آنهايي كه حب‌الشهوات در قبل اينها مزيّن است در هر شرايطي به دنبال محبوبشان‌اند، آنها كه ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾[16]اند در حال تزاحم و تعارض آبا و ابنا و اخوان و عشيره را رها مي‌كنند به سراغ دين مي‌روند اين هم حُكم حال تعارض، لذا اينكه فرمود: ﴿أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِن ذلِكُمْ﴾ معلوم مي‌شود خير تعييني است، نه خير تفضيلي.

كيفيت بهره‌مندي از زينتهاي دنيايي

مؤمنين در حال عادي از اين مال و بنين لذت مي‌برند، لذتي كه مشروع است و خداي سبحان قرار داد و در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم به آن اشاره شد يعني آيه 32 سورهٴ «اعراف» در همين زمينه است ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾؛ اين زينتهايي كه در دنيا ذات اقدس الهي آفريد، مؤمنين چون بهره صحيح و حلال مي‌برند يك بهره بدون پيامد است، يك لذّت خالص است نه مشوب به عذاب. كافران كه بهرهٴ نامشروع مي‌برند به آنها گفته مي‌شود كه ﴿تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَي النَّارِ﴾[17] اما به مؤمنين گفته مي‌شود كه اينها در حيات دنيا بهره مي‌برند ﴿خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[18] اين لذّتها ديگر مشوب به عذاب نيست. گذشته از اينكه نعمتهاي آخرت مخصوص مؤمنين است و كافران اصلاً سهمي ندارند، پس نعمتها در دنيا هم مورد استفاده كافر است، هم مورد استفاده مؤمن؛ منتها كافر كه استفاده مي‌كند پيامد كيفري دارد، مؤمن كه استفاده مي‌كند ﴿خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ يعني اين نعمتها در آخرت مشوب نيست يعني اين بهره‌برداري از اين نعمت، مشوب به عذاب در آخرت نيست، نظير ﴿قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَي النَّارِ﴾ نيست. چه اينكه نعمتهاي آخرت مخصوص مؤمنين است ﴿خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ و كفار اصلاً سهمي ندارند.

تشريح آيهٴ ﴿وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ المَآبِ

اينكه فرمود: ﴿وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾ آن‌گاه اين را شرح دادند كه ﴿قُلْ أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِن ذلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَ نْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالعِبَادِ﴾ نوع نعمتهايي كه در دنيا هست به احسن وجه در بهشت هست يك، و اگر در دنيا نساست، در آخرت ازواج است آن‌كه در دنيا مبتلاست به زن مبتلاست نه به همسر، نفرمود: «زين للناس حب الشهوات من الازواج» آ‌ن‌كه مبتلاست به غريزه جنسي او به دام زن مي‌افتد «كائنة من كانت»؛ اما براي بهشتيها زن نيست، همسر است ازواج است نه نساء «كائنة من كانت» نيست، لذا نمي‌فرمايد آنها نساء مي‌خواهند هر چيزي شد آ‌نها براي خودشان ازواج دارند، چه اينكه اين ازواج، مطهّر هم هستند هم اينها مطهّرند، هم ازواج مطهّرند نه تنها مطهّر از دماي ثلاثه‌اند و امثال ذلك، بلكه مطهّر «عن النظر الي غير زوج» هم هستند، لذا از اينها به عنوان ﴿مَقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ﴾[19] ياد شده است، اينكه گفتند: ﴿مَقْصُورَاتٌ﴾ هستند يعني كوتَه‌موژه و كوته‌ديدند و اين كنايه از آن است كه غير از همسرها كس ديگر را نمي‌بينند وگرنه اينها حورند، احورند، عينشان حوراست، عينِ حورا كه ديگر كوته‌نظر نيست، مقصور نيست، موژه كوتاه نيست؛ اما ديدشان كوتاه است فقط همسرها را مي‌بينند تازه اين نعمتهايي كه مشابه اين احياناً ممكن است در دنيا پيدا بشود؛ اما فرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ آنكه اصلاً نمونه‌اش در دنيا نيست.

بيان مقاطع سه‌گانهٴ آخرت

در سورهٴ مباركهٴ «حديد» وقتي مقاطع پنج‌گانه دنيا را در همان آيه بيستم ذكر فرمود، آن‌گاه مي‌فرمايد: ﴿وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ﴾ يك، ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ دو، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ سه. اين همان است كه مردم درباره آخرت يا «خوفاً من النار» عبادت مي‌كنند يا «شوقاً الي الجنة» يا «حبّاً لله» عبادت مي‌كنند[20]، فرمود در آخرت سه مقطع است ﴿وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ﴾ يك عده «خوفا من النار» عبادت مي‌كنند ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ كه بهشت است يك عده «شوقاً الي الجنة» عبادت مي‌كنند، مرحله سوم اين است كه ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ كه انسان به جايي برسد كه مرضيِ خدا باشد، از خدا راضي باشد، رضوان الهي نصيبش بشود و مانند آن. اين همان عبادتي است كه احرار دارند كه «حباً لله» عبادت مي‌كنند. اينكه در سورهٴ «حديد» فرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ و در آيه محل بحث هم فرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ اين نمونه‌اش در دنيا نيست، بنابراين تا آنجا كه نمونه دارد در دنيا، متاع حيات دنياست و در آخرت ﴿خَالِصَةً﴾[21] بدون پيامد است.

علت بديل نداشتن رضوان، در دنيا

و اما رضوان در دنيا اصلاً نمونه ندارد يعني آنچه به عنوان قناطير مقنطره و امثال ذلك ياد شده است در بهشت براي انسان هر چه بخواهد هست و چيزهايي هم در بهشت هست كه در دنيا نيست و آنچه در كريمه ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[22] آمده است نه تنها خود آ‌نها نمي‌دانند چه چيزي براي آنها ذخيره شده است، اصلاً هيچ‌كس نمي‌داند كه براي آنها چه چيزي ذخيره شده است، اين نكره در سياق نفي اين عموميت را دارد ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾ هيچ‌كس نمي‌داند براي آنها چه خبر است آن مقامات برتر رضوان، مقامي نيست كه هر كسي آرزو كند، چون مقدار آرزو وابسته به مقدار انديشه و درك است انسان چيزي را مي‌خواهد كه بفهمد قبلاً هم اين نمونه‌هايش بحث شده است مثلاً افراد عادي هرگز آرزو نمي‌كنند كه اي كاش نسخهٴ خطّي فارابي كه در فلان رشته نوشته بود ما مي‌داشتيم او اصلاً فارابي نمي‌شناسد، حكمت نمي‌شناسد تا نسخه خطي فلان كتاب را آرزو كند. آرزوي هر كسي به اندازه ديد علمي اوست. آرزوي چيزي كه نزد خداست به اندازه فهم انسان است، لذا مي‌فرمايد بعضي از چيزهاست كه اصلاً شما آرزو هم نمي‌كنيد، چون نمي‌دانيد تا آروز كنيد در حيطه دعاها هم نيست، در مناجاتهاي ما هم نيست، در دعاهاي ما هم نيست ما در دعا تا آن اندازه كه مي‌فهميم مي‌خواهيم از خدا، اصلاً نمي‌دانيم چه چيزي هست تا بخواهيم كه، لذا فرمود: ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[23] اين ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ كه گاهي گفته مي‌شود اكبر هست، ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ﴾[24] هست و امثال ذلك احياناً ناظر به اين بخشهاست يعني اين اكبر از درك هر كسي است اين نظير «اللّهِ أَكْبَرُ» نيست كه ما بگوييم «الله أكبر من أن يوصف»[25] اين نظير موارد ديگر است اين اكبر از درك افراد عادي است لذا همين دعاها را كه انسان مي‌خواند از خود اين داعي سؤال بكني چه چيزي خواستي؟ وقتي شرح مي‌دهد مي‌بينيم خيلي از چيزها در قيامت است كه او نخواسته، چون نمي‌داند آنجا چه خبر است تا بخواهد كه، خب اگر ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾ چيزهايي است كه چشمها را غريق و خنك مي‌كند و اشك شوق جاري مي‌كند و انسان را خوشحال مي‌كند و انسان نمي‌داند در آنجا چه چيزي است در مناجاتهايش هم نمي‌خواهند.

وصول به مقصد در پرتو شرايط سه‌گانه

پرسش:...

پاسخ: پيدا مي‌شود؛ اما هنوز در راه و شهادت همين آيه، چون رجوع معنا مي‌شود كه به مقصد نرسيده است يعني اگر كسي داراي اين سه شرط بود در راه است از آن به بعد لازم نيست برود، مي‌برندش ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[26] وقتي اين سه صفت را داشت، نفس مطمئنّه را داشت، راضي بود، مرضي حق بود، راضي عن الله بود آن‌گاه به او مي‌گويند بقيه راه را به تو اجازه عبور داديم بيا، بقيه چقدر است خدا مي‌داند. خود سيدالشهداء(صلوات الله و سلامه عليه) بعد از اينكه همه مراحل را گذراند يعني بعد از اينكه تمام فداكاريها را كرد تازه به او مي‌گويند بين راهي بقيه را بيا. البته آن بين راه بودن او غايت قسوا است براي خيليها، اينكه در حال ارتحال حضرت گفته شد ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِي﴾ اين معلوم مي‌شود خيلي در راه مانده بالأخره، چقدر است خدا مي‌داند هنوز به مقصد نرسيده، چون واصل را كه نمي‌گويند «ارْجِعِي» سالك را مي‌گويند «ارجع»؛ بيا و شرطش هم اين سه ركن است حالا آنكه ديگر مقدور خواصّ از شهدا و اصحاب نيست چه رسد به توده مردم، آن يك حساب ديگري است ولي به هر حال انسان دعا هم كه مي‌كند در دعا هم نمي‌تواند خيلي از چيزها كه در قيامت است بخواهد، اصلاً نمي‌داند تا آرزو كند شما آرزوهاي هر كسي را به اندازه سعهٴ درك او تلقّي مي‌كنيد.

دعا و شيوهٴ آن

در اين كريمه فرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ آن‌گاه فرمود اين خير است، خب چه بهتر كه شما خواسته‌هاي خود را هم به خدا بدهيد، بگوييد خدايا! آنچه را كه براي عباد صالحينت معيّن كردي و آماده كردي و ما به او علم نداريم و از خاطره ما نگذشت و بر زبان ما جاري نشد و از دست ما و چشمها نشانه تكدّي ديده نشد آنها را هم به ما بده[27]، چون در بعضي از دعاها اين جمله‌ها را هم به ما آموختند. خدايا! چيزي كه بر زبان ما جاري شد يا بر زبان ما جاري نشد، از فكر ما گذشت و از فكر ما نگذشت و تو براي بندگان صالحت آماده كردي آنها را به ما بده. اين‌گونه از امور را در اين كريمه در مقابل آ‌ن قرار داد، فرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالعِبَادِ﴾ ما گفتيم ﴿لِلَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ اما چه كسي اهل تقواست و درجات تقواي متّقيان تا چه اندازه است خدا مي‌داند، خب آن عباد كه مورد عنايت حق‌اند چه كساني‌اند، آن متّقياني كه ﴿عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ﴾ دارند و ﴿أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ﴾ دارند ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ دارند چه كساني‌اند؟ ﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا﴾[28] كه برخي از اوصاف متّقيان اين‌‌چنيني را ذكر مي‌كند، آن‌گاه معلوم مي‌شود كه اينها كساني‌اند كه در مقابل آن ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ﴾ قرار گرفتند. حالا تفسير اين در بحث بعد موكول مي‌شود.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 59.

[2] . سورهٴ نساء, آيهٴ 23.

[3] . سورهٴ نساء, آيهٴ 11.

[4] . سورهٴ نحل, آيات 58 و 59.

[5] . سورهٴ تكوير, آيهٴ 8.

[6] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 14.

[7] . سورهٴ كهف, آيهٴ 46.

[8] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 133.

[9] . ر.ك: الكافي، ج1، ص59.

[10] . الكافي، ج6، ص21.

[11] . نهج‌البلاغه, حكمت 238.

[12] . سورهٴ انفال, آيهٴ 75.

[13] . سورهٴ يونس, آيهٴ 35.

[14] . سورهٴ كهف, آيهٴ 46.

[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 177.

[16] . سورهٴ بقره, آيهٴ 165.

[17] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 30.

[18] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 32.

[19] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 72.

[20] . ر.ك: وسائل الشيعة، ج1، ص62.

[21] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 32.

[22] . سورهٴ سجده, آيهٴ 17.

[23] . سورهٴ سجده, آيهٴ 17.

[24] . سورهٴ توبه, آيهٴ 72.

[25] . الكافي، ج1، ص117.

[26] . سورهٴ فجر, آيات 27 و 28.

[27] . ر.ك: تهذيب الأحكام، ج3، ص113 ؛ مفاتيح الجنان، دعاهاي روزهاي ماه رمضان.

[28] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 16.

 

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق