اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَأُخْرَي كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَن يَشَاءُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لأُولِي الأَبْصَارِ ﴿13﴾ زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ﴿14﴾
عدم اسناد رؤيت به «فئه»
يك نكته ادبي در آن آيه محل بحث مانده است كه توجه به آن نكته ادبي، سودمند است و آن اين است كه درباره اصل قتال فرمود اين دو گروه با هم برخورد كردند، يك گروه ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ قتال ميكنند و گروه دوم كافرند ﴿فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَأُخْرَي كافرة﴾؛ اما در هنگام تبيين آن آيت و معجزه نفرمود «تراها مثليها» به «فئه» نسبت نداد اصل قتال يا كفر را به فئه نسبت داد، فرمود: ﴿فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَأُخْرَي كَافِرَةٌ﴾ كه اين كفر يا قتال ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ را به اصل فئه و گروه نسبت داد؛ اما اين رؤيت را كه معجزه است به فئه نسبت نداد، [بلكه] به كلّ واحد، واحد نسبت داد؛ نفرمود «و اُخريٰ كافرة تراها مثليها» اين فئه آن فئه را دو برابر ميديدند يا خودشان را دو برابر ميديدند، بلكه فرمود: ﴿يَرَوْنَهُم مِثْلَيْهِمْ﴾.
سرّش آن است كه گاهي كار يا صفت براي فئه است، خصوصيات افراد دخل ندارد چه بگويند گروه، چه بگويند فرد، فرد يكسان است در اينجا همان تعبير فئه مطلب را تأديه ميكند، نظير اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آن دو آيهاي كه قبلاً بحث شد از آن قوم به فئه ياد شده است، مثلاً در همان سورهٴ «انفال» آيه 45 اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾ و همين صحنه را هم كه در آيه 48 سورهٴ «انفال» نقل ميكند، ميفرمايد: ﴿فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ﴾؛ وقتي اين دو گروه با هم برخورد كردند يكديگر را ديدند، چون هنوز حال، حال عادي است، نه حال آيت. آنچه آيت است اين است كه شيطان ديد هنوز آنها نديدند ﴿فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَي عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنكُمْ إِنِّي أَرَي مَالاَتَرَوْنَ﴾ وقتي جلوتر آمدند آنها را دو برابر ديدند اينجاست كه بايد فعل را به كلّ واحد، واحد نسبت بدهد تا ادلّ و اوكد باشد. اگر بگويند گروه، ديد ممكن است بعضي از افراد اينچنين نديده باشند، قهراً وحشت نكردند ولي وقتي بفرمايد: ﴿يَرَوْنَهُم مِثْلَيْهِمْ﴾ اين عامه مستغرق و مستوعب است يعني كلّ واحد، واحد آنها را دو برابر ديدند.
به هر تقدير كه باشد يا براي تقويت باشد يا براي تضعيف، كلّ واحد، واحد را بگوييم ديگران را دو برابر ديدند هم روح شجاعت در كلّ واحد، واحد زندهتر ميشود ـ بنابر اينكه خودشان را زيادتر ببينند و دشمن را كم ـ و هم روح هَجمه و حمله در كلّ واحد، واحد ضعيفتر ميشود ـ بنا بر اينكه خود را كمتر ببينند و ديگران را بيشترـ لذا آنجا كه اصل كفر و ايمان است به فئه نسبت ميدهد، آنجا كه اصل لقا و برخورد است كه مسئله آيت بودن و معجزه بودن نقشي ندارد و دخيل نيست به فئه نسبت ميدهد، آنجا كه مسئله اعجاز و آيت بودن مطرح است لحن عوض ميشود، ميفرمايد: ﴿وَأُخْرَي كَافِرَةٌ﴾ كه ﴿يَرَوْنَهُم مِثْلَيْهِمْ﴾ نه «تراها مثليها».
پرسش:...
پاسخ: چرا ديگر ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[1] همين طور است قتال يك امر خارجي است به فئه نسبت داديم، كفر امري است اعتقادي به فئه نسبت داديم، در آيه سورهٴ «انفال» فرمود: ﴿إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾[2] يا ﴿فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَي عَقِبَيْهِ﴾[3] اينجا چون مسئله آيت و معجزه نقشي ندارد، اصل گروه را گفتن كافي است فرمود هر وقت شما اين گروه مقابل را ببينيد؛ اما آنجا كه آيت بودن دخيل است به كلّ واحد، واحد نسبت ميدهد.
چگونگي كم و زياد نشان داره شدن لشكر
پرسش:...
پاسخ: در كجا؟ چون هيچكدام از اين محتملات، نقش تعيين كننده ندارد؛ منتها احتمال اينكه كافران، مسلمين را دو برابر از خود ببينند اين هست اين آيت بودنش قويتر هست، گرچه سيدناالاستاد نپذيرفت. هيچكدام از اين احتمالات نقشي ندارد، چون هر كدام از اينكه باشد بر خلاف عادت است و خرق عادت است ميشود معجزه. آنچه هست آن است كه آيا تصرّف در عين ظاهري است، نظير ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾[4] يا نه حقيقتي را به صورتي ارائه دادن است كه اين مسئله تفسيري مهم است وگرنه در كلّ آن محتملات يك امر خلاف عادتي واقع شده است حالا چه كم ببينند، چه زياد ببينند؛ منتها آن نكتهاي كه اينجا عرض شد اين بود كه اگر ما بگوييم مسلمين، كافران را دو برابر خود ميديدند در حالي كه سه برابر بودند با آيات سورهٴ «انفال» اصلاً معارض نيست تا زحمت جمع و تعدد حمل بر تعدّد موقف را به عهده بگيريم، اين هم عرض شد.
زينت ممدوح و مذموم
آيه محل بحث فعلاً اين است كه ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾ مطالبي كه در كنار اين آيه و آيات مربوط به اين تزيين هست اموري است؛ اول اين است كه هر چه در جهان هست مخلوق ذات اقدس الهي است؛ ثانياً اينكه اين زينت بودن يك امر اضافي و نسبي است كه انسان چيزي را زيور امري ميداند؛ ثالثاً اين امور از آن جهت كه يك سلسله موجودات طبيعياند، آيت الهياند، بسيار خوباند يعني زمين آيت الهي است، آسمان آيت الهي است، هرگز قرآن كريم از اينگونه از مظاهر طبيعي مذمّت نكرده است كه مثلاً زمين چيز بدي است، آسمان چيز بدي، دريا چيز بدي است و مانند آن.
مطلب بعدي آن است كه زينت يك امر اعتباري است نسبت به انسان، نسبت به درخت، نسبت به شجر و حجر و ارض و سما يك امر تكويني است اگر موجودي به كمال خود برسد مزيّن ميشود، ولي اگر چيزي را در كنار يك موجود ديگر قرار بدهند كه بينشان يك ربط كمالي نباشد اين زينت اعتباري خواهد بود، اگر درختي بارور بشود مزيّن است، ولي اگر اتاقي را با دكور تزيين كنند يك امر اعتباري است نه آن اتاق وجود خارجي دارد، نه اين زينت اين دكوري براي اتاق يك امر تكويني است. اگر سنگي در اثر تلاش و كوشش لعل يا بدخشان بشود يا عقيق بشود زينتي است تكويني است؛ اما كسي انگشتر ياقوت يا عقيق در دست بگذارد يك زينت اعتباري است.
مطلب بعدي آن است كه آنچه در جهان طبيعت هست ذات اقدس الهي آن را زيور دنيا ميداند، نه زينت انسان. گاهي اين را باز ميكند به صورت موجودات آسماني، گاهي به صورت موجودات زميني، گاهي ميفرمايد: ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[5] گاهي ميفرمايد: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الاَ رْضِ زِينَةً لَّهَا﴾[6] گاهي صورت زمين را با باغ و بوستان مزيّن ميكند، گاهي چهره آسمان را با ستاره تزيين ميكند اينها را جدا و منفصل از هم ياد ميكند.
اما در خلال اين تعبير به ما هشدار ميدهد كه هيچكدام از اينها زينت شما نيست، اگر شما ستارههاي آسمان را هم تصاحب كرديد شما مزيّن نشديد، زيرا اين ستارههاي آسمان، اين شمس و قمر زينت آسمان است، نه زينت انسان ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾ وقتي مسائل آسماني تمام شد نوبت به مسائل زميني كه ميرسد، ميفرمايد اگر باغي پيدا كرديد، بوستاني پيدا كرديد شما مزيّن نشديد. اگر تلاش و كوشش كرديد باغ سرسبزي احداث كرديد، مزرعهاي تأسيس كرديد شما مزيّن نشديد [بلكه] اين زمين است كه زيور گرفت ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الاَ رْضِ زِينَةً لَّهَا﴾ نه «لكم». پس اگر آسمان است ستاره او زينت است، اگر زمين است اين باغ و راغ زينت اوست و از مجموع اينها جمعبندي ميكند، ميفرمايد: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[7] مال به طور مطلق هر چه باشد و بنون اينها زينت دنياست. بعد ميفرمايد دنيا جز بازيچه چيزي نيست اين را مكرّر فرمود هم صغراي قياس را مكرّر فرمود كه اينها متاع دنيايند، زينت دنيايند، زينت حيات دنيايند اين تعبيرات در قرآن كريم مكرّر است و هم كبرا را مكرّر بيان فرمود كه دنيا، لهو و لعب بيش نيست.
حق تعالي، فاعل «مُزيّن»
خب، الآن سخن از حلال و حرام نيست، بفرماييد همهاش حلال و اينها را به خود نسبت ميدهد يعني زمين مزيّن ميشود؛ اما زينت دهنده خداست، آسمان مزيّن ميشود؛ اما زينت دهنده خداست. درباره آسمان كه بالصراحه فرمود: ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[8] درباره زمين هم كه فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الاَ رْضِ زِينَةً لَّهَا﴾[9] و ارتباط اين اشياء را هم به خودش حفظ كرد، فرمود اينها ﴿مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾[10]؛ اينها زينةالله است، اضافهاي است به فاعل. اضافه زينت به آسمان، اضافه زينت به زمين اضافه به قابل است؛ اما اضافه زينت به الله، اضافه به فاعل است ﴿مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ كه در سورهٴ «اعراف» است.
كيفيت جمع بين آيات سورهٴ «كهف» و «حجرات»
خب، صغرا و كبرا تاكنون مشخص است كه مزيِّن خداست و اينها زينت دنيايند و دنيا هم بازيچه است. خب، خداي حكيم اين زينتها را به دنيا داد، بعد فرمود دنيا بازيچه است از آن طرف هم ميفرمايد ما بازيگر نيستيم[11]. پس طبق يك اصول، تمام اين موجودات را ميفرمايد من آفريدم، من زينت قرار دادم، اينها به من ارتباط دارند. بعد هم ميگويد اينها زيور شما نيستند، زينت آسماناند، زينت زميناند و امثال ذلك زينت شما چيز ديگري است در جاي ديگر بيان كردند در سورهٴ «حجرات». بعد ميفرمايد گرچه مسئله زمين را، مسئله آسمان را جداي از هم ذكر كردم ولي مجموعه، زينت دنياست و دنيا هم بيش از بازيچه چيز ديگر نيست و من هم دنيا را خلق كردم و من هم بازيگر نيستم خب، پس اين بازيچه نيست پس اگر شما بازيگري را راه نينداختيد پس بازيگر اين بازيچه كيست؟ اگر اين مسئله روشن بشود، آنگاه جمع بين آيات سورهٴ «كهف» و آيات سورهٴ «حجرات» به خوبي روشن خواهد شد.
در سورهٴ «كهف» اصراري دارد كه ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الاَ رْضِ زِينَةً لَّهَا﴾[12] بعد هم فرمود آينده نزديك يا دور آن سرزمين را پژمرده و خشك ميكنيم و صعيد جُرُز قرار ميدهيم. در سورهٴ «حجرات» هم فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[13] زينت انسان را ايمان قرار داد قبل از اينكه به آن بحث برسيم زمينه بايد طوري باشد كه ظهور آن بحث خود به خود شكوفا بشود و آن اين است كه دنيا بيش از بازيچه، چيز ديگر نيست و ذات اقدس الهي همانطوري كه آخرت را آفريد، دنيا را هم او آفريد، بعد معذلك فرمود ما هيچكدام بازيگر نيستيم؛ نه تنها من لاعب نيستم، فرشتگاني كه مأمور ايجاد اين كارها هستند آنها هم بازيگر نيستند[14].
خب، پس اگر دنيا بازيچه است، بازيگران اين بازيچه چه كسانياند، فرمود شما كه در دنيا زندگي ميكنيد اينچنين نيست كه بدون خورد و خواب و پوشيدن و نوشيدن بتوانيد راه بيفتيد. بچه اگر بخواهد به راه بيفتد يك چند صباحي بايد بازي كند، اگر هم وقتي به مدرسه رفت براي اينكه در درسها موفق بشود يك چند لحظهاي بايد بازي كند. پدري كه كودك را در داخلهٴ منزل به بازي سرگرم ميكند و براي او اثاث بازي ميخرد يا ميسازد، پدر كارش خردمندانه است، كودك را به بازي گرفتن حكمت است. پدر ميگويد من بازيگر نيستم ولي اثاث بازي ميخرم، هيئت مديرهاي كه مسئول تنظيم برنامههاي درسي مدرسه بچهها هستند ميگويند يك ساعت رياضي، يك ساعت فيزيك، يك ساعت شيمي، يك ساعت ادبيات ديني، يك ساعت هم بازي، آن هيئت مديره بازيگر نيست، نوجوان را به بازي گرفتن حكمت است، اگر اينها رشد كردند به مرحله تحقيق رسيدند ديگر براي آنها زنگ بازي كسي نميگذارد.
ذات اقدس الهي ميفرمايد اينها بازيچه است تا شما در گهواره زمينايد كه ما زمين را گهوراه قرار داديم به زمين چسبيديد بالأخره بايد شما را سرگرم كرد، بگوييم مرتّب خدمات علمي، مرتّب احسان، مرتّب ايثار، مرتّب عبادت، مرتّب فكر مقدورتان نيست قدري بايد شما را بازي بگيريم كه راه بيفتيد، وقتي راه افتاديد اين اثاث بازي را رها ميكنيد، ميگوييد «غُري غيري لا حاجة لي فيك قد طلّقتُكِ ثلاثاً»[15] تا به آنجا نرسيديد بايد شما را بازي گرفت و اين كار، حكمت است و ذات اقدس الهي همانطوري كه دنيا را لهو و لعب ميداند و آخرت را حُسنالمآب ميشمارد خود را كارگردان اين دو صحنه ميداند كه ما اينها را آفريديم و مادامي كه انسان، طعم آن عالم را نچشيد به اين بازي سرگرم ميشود، هر اندازه كه طعم آن عالم را بچشد از اين بازيگري رها ميشود وگرنه پير هم كه بشود بالأخره يك كودك نود ساله است فرقي نميكند، مثل يك درخت چنار صد ساله. هرگز يك انسان غير خردمند پير نخواهد شد او همواره كودك است، چون به مَهد و گهواره چسبيده است.
در سورهٴ مباركهٴ «حديد» اين مقاطع پنجگانه دنيا را تبيين كرد كه ﴿أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الاَمْوَالِ وَالاَوْلاَدِ﴾[16] اين پنج مطلب. فرقي در بازيگري نيست؛ منتها كودكان كنار گهواره يك گونه بازي ميكنند، مثل پارك بازي و پيرمردان صد ساله طور ديگر بازي ميكنند، مادامي كه دنيا طلباند هر دو بازي است و بينهما هم متوسطات ﴿أنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الاَمْوَالِ وَالاَوْلاَدِ﴾.
تقسيم بندي بازيچه
پرسش:...
پاسخ: آن را بايد برسيم به آن جايي كه بازيچه را ذات اقدس الهي به دو قِسم تقسيم كرده، بعد حلال و حرام، حرام را به شيطان نسبت داد، بعد طبق آن توحيد ربوبي كه وحدت ربالعالميني است كار شيطان را هم مسخّر خود ميداند، ميفرمايد اينچنين نيست كه اگر شيطان عدهاي را به حرام سرگرم كرده است، به كارهاي معصيت سرگرم كرد در كارگاه خدا نفوذ كرده است اين كلب معلَّم است ما دستور دادهايم عدهاي را بگيرند براي اينكه ساليان متمادي عدهاي را مهلت داديم او از مهلت ما سوء استفاده كرد.
مقاطع پنجگانه در زندگي انسان و فرجام آن
پرسش:...
پاسخ: بله، همهاش حكمت است منتها بازي گرفتن حكمت است؛ منتها خود شخص بايد بداند كه كودك نباشد اين قدر بازي كند ذات اقدس الهي تا انسانها كودكانه به سر ميبرند آنها را با بازي سرگرم ميكند؛ اما مرتّب هم سفارش ميكند كه از اين ميدان بازي بيرون بياييد[17]، الآن آن عاليترين مرحلهٴ بازي، مرحلهٴ تكاثر است يعني انسان مادامي كه كودك است بالأخره لهوي، لعبي دارد، بعد به چيزهايي كه او را از درس و بحث بازميدارد به آنها سرگرم ميشود، وقتي به دوران نوجواني و جواني رسيد خوش ميخورامد مثل يك درخت كه خود را مزيّن ميكند، بعد وقتي سن به سي و چهل و اينها رسيد به ميز و مقام و پُست و القاب مينازد ميشود تفاخر، وقتي دوران شيخوخيت كه مرحله پنجم عمر است فرارسيد نه قدرت لعب دارد، نه قدرت لهو دارد، نه قدرت زينت دارد، نه قدرت تفاخر دارد هيچ كاره است به تكاثر مينازد اين قدر من دارم، اين قدر پاي درس من ميآيند.
تبيين فرمايش امام صادق (عليه السلام)
پرسش:..
پاسخ: اگر همه انسانها در حدّ انبيا و اوليا باشند آنها اهل بازيچه نيستند. از امام ششم(سلام الله عليه) سؤال كردند امام بعد از شما كيست، فرمود: «لا يَلهُوا وَلا يَلعَبُ»؛ آنكه اهل بازيچه نيست طولي نكشيد كه امام هفتم(سلام الله عليه) وارد شد، امام كاظم(صلوات الله و سلامه عليه) كودك خردسالهاي بود برّهاي در اختيار داشت فوراً به اين برّه دستور داد: «اسجدي لربك» فوراً امام ششم اين كودك را در بغل گرفت، فرمود: «بأبي وأمّي من لا يلهو ولا يلعب»[18] اگر مردم، همه در اين حد بودند ديگر نيازي به بساط لهو و لعب نداشتند؛ اما اينچنين نيست، اكثري مردم هماناند كه ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ﴾ است، اكثري مردم را بگوييد «تَفكّرُ ساعةٍ خَيرٌ من عبادة سبعين سنة»[19] او هفتاد سال ميگذرد تا يك ساعت فكر ميكند به اكثري مردم شما بگوييد كه اين كار خيري كه شما داريد انجام ميدهيد خود كار خير مطلوب است يا از دست شما صادر بشود مطلوب است؟ خب، اگر كار خير مطلوب است اين كار را ديگري از شما گرفته چرا ميناليد اين را نوعاً در اين كتابهاي اخلاقي كه نوشتند كه اگر امام جماعتي، امام جمعهاي، واعظ شهري امثال ذلكي كه ساليان متمادي داشت خدمت ميكرد حالا كسي آمده اين خدمت را دارد ارائه ميكند مردم هم به سمت او رو كردند، اگر اين هيچ نگران نبود گفت خدا را شكر اين كار را كه ما بايد انجام ميداديم، ديگري انجام داد اين معلوم ميشود در طي اين سي سال براي خدا كار ميكرد؛ اما اگر گلايه شروع شد كه مردم اين منطقه عجب خوشاستقبال و بدبدرقه هستند، ما را رها كردند به دنبال ديگري راه افتادند اين معلوم ميشود سي سال خودش را ميخواست.
اين بر اثر اين است كه انسان نميداند كه كجا دارد ميرود، براي چه كسي دارد كار ميكند اين در اين پنج مقطع گير است تا در زمين هست كه ﴿جَعَلَ لَكُمُ الاَرْضَ مَهْداً﴾[20] تا زميني است در گهواره است ميشود كودك هشتاد ساله، بعد هم أواخر كه رسيد ديگر ناچار است كه بگويد «سلاحه البكاء»[21] ولي اگر يك مقدار رو به راه باشد ميداند كه همان اول بايد بگويد «طلّقتُكِ ثلاثاً»[22] باز بشود راحت و براي اين قدر «عراق خنزير في يد مجذوم»[23] به جان هم نيفتند، اگر ذات اقدس الهي ميفرمايد ما بازيگر نيستيم يعني سرگرم كردن انسانهاي عادي به اساس بازي حكمت است و اين كار، كار خداست حالا تا برسيم به آن زينتهاي حرام، زينتهاي حرام يك بخشش به موجودات اعتباري برميگردد، يك بخشش به مبدأ فاعلي قريب برميگردد كه شيطان عهدهدار است.
حكمت الهي در بازي گرفتن كودكان
پرسش:...
پاسخ: بازيگر يعني خودش به لهو و لعب سرگرم است. بازي گرفتن كودكان، حكمت است اينكه بازيچه نيست. الآن هيئت مديره مدرسه كه بازيگر نيستند آن بچهها و نوجوانها بازي ميكنند، اينها حكيم و فرزانهاند. نوجوان را يك مقدار به درس، يك مقدار به بازي سرگرم كردن كه لهو و لعب نيست اين حكمت است، اگر يك پدر خردمندي براي كودك خردسالش اثاث بازي ميخرد پدر بازيگر نيست، چون اثاث بازي به فرزند خردسال دادن حكمت است، آن بچه است كه بازي ميكند، نه پدر. كودك را به بازي گرفتن فرزانگي است آن كودك است كه بازي ميكند، لذا خداي سبحان ميفرمايد ما بازيگر نيستيم[24]؛ اما شماها را تا كودك هتيد به بازي ميگيريم يك مقدار اگر شما جايتان را عوض بكنيد ما ديگر اين بساط بازيها را هم برميچينيم، وقتي وارد نشئه آخرت شديد ديگر اين بساط بازيهاي من و تو نيست كه اين براي من است، آن براي توست و امثال ذلك اينچنين نيست، قهراً ميدان بازي هم برچيده ميشود. حالا اين مسائل كه روشن بشود چه ما بگوييم مزيِّن، ذات اقدس الهي است، چه مزيّن مبادي قريب است، درست است در اين جهت گيري نيست.
تزيين، ابزاري براي شيطان
عمده آن است كه بعد از اينكه اين مسائل تمام شد، نوبت به زيورها و زينتهاي حرام رسيديم آنجا مزيّن كيست و شيطان اوايل از همين راههاي مطلوب سوء استفاده ميكند و هر كسي را بخواهد بفريبد از همين تزيين فريب ميدهد، چون ممكن نيست يك موجود متفكّري را گمراه كرد بدون راه انديشهاش، لذا شيطان برنامهٴ اغواء و اضلالش را كه ارائه داد گفت من اگر بخواهم اينها را اغوا كنم: ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الاَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ﴾[25]؛ هر چه را كه او ميبيند من در چشم او زيبا جلوه ميدهم تا كمكم به دام بيفتد، هر چه را كه ميشنود دلش ميتپد تا كمكم به دامش بيندازم؛ اما اگر يك آدم عاقلي بود خيلي چيزها را ديد گفت انسان كه وارد مسافرخانه شد هر چه را ديد كه نميخواهد كه، چون نوبت او يك شبه است ديگران هم در راهاند، اگر براي كسي جا بيفتد كه اين چند روزه نوبت اوست ديگران رفتند، عدهاي هم سرِ راهاند اگر نرود، ميبرند اين هر چه ديد نميخواهد كه، لذا حيات طيّبه به قناعت تفسير شد[26]. شيطان هم ميكوشد كه بگويد ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الاَرْضِ﴾ من به جاي اينكه او زينت زمين را به خود زمين اسناد بدهد، من ميگويم اين زينت توست. يك انگشتر قيمتي در دست ميكند خيال ميكند مزيّن شده است، اين سنگ ساليان متمادي در دل اين معدن تلاش كرد بالأخره لعل بدخشان شد يك عقيق يمن آمد، اين سنگ مزيّن شد.
طريقه بهرهمندي از عمر
پرسش:...
پاسخ: يعني از آن مقدار معقول نگذر؛ اما ﴿أَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ﴾[27] طوري نباشد كه خود را به اين بازي سرگرم كني. اگر كسي به دام اين بازيگري افتاد، مثل كسي است كه يك ساعت بازي از صبح تا غروب براي او هيئت مديره كه خردمندانه برنامه تنظيم ميكنند بازي كرد اين يك ساعت را به دو ساعت رساند، دو ساعت را به سه ساعت، سه ساعت را به چهار و پنج ساعت كلّ روز را به بازي گذراند، آن هم يك فرزند است، يك كودك است، يك جوان ديگري سعي ميكند اين چهار ساعت درس را به پنج ساعت برساند اين همان است كه كلّ دنيا را دارد رها ميكند هيچ چيزي براي او بازي نيست، آنگاه خوردن و خوابيدن ما ميشود عبادت. حلال ميخورد به مقدار كافي ميخورد، به نام خدا شروع ميكند، بعد از غذا ذكري دارد ميگويد، قبل از غذا ذكري ميگويد آن يك ساعت هم دارد فكر ميكند. اين همان است كه امام ششم، امام هفتم را در بغل ميگيرد(سلام الله عليه) فرمود پدر، فداي پسري كه اهل بازيچه نيست[28] همان است كه حضرت به ابيذر فرمود اگر توانستي اكل و شربت هم براي خدا باشد انجام بده[29]. اين است كه در همين دعاي «كميل» دارد كه عمر مرا در خدمتت قرار بده[30] نه يعني به استثناي موقع خواب و خوردن آنها عمرشان براي خداست، اگر كسي ميخوابد شما مگر در اسلام براي خواب مثل نماز برنامه نيست چه فرقي بين خوابيدن و نماز خواندن است؛ منتها يكي واجب است، ديگري مستحب؛ گفتند وضو بگير آنجا هم گفتند وضو بگير، گفتند ذكري هست بگو اينجا هم ذكري بگو، آنجا گفتند رو به قبله بخواب اينجا هم رو به قبله بخواب، بعد از اينكه خوابيدي بلند شدي ذكري مستحب است بگو، اينجا هم همين طور است. خواب يك نماز است آن وقت آن كسي كه زنگ ورزش را به عبادت تبديل ميكند همين است، نه اينكه نميخوابد يا نميخورد.
آنجا گفتند غذا را مواظب باش، حلال و حرام را مواظب باش، بسم الله بگو، «الحمد لله الذي أكرمني بطعامه واطعامه» بگو «الحمد لله الذي أطعمني» بگو، وقتي سير شدي ذكري دارد، سير نشدي ذكر دارد تمام اين برنامههايي كه براي خوردن و خوابيدن است شما برنامهريزي ميكنيد، ميبيند مثل نماز و روزه است؛ منتها حالا يكي واجب، يكي مستحب مگر مستحبها جزء سنن عبادي ما نيست مگر كسي مشغول به مستحب است به آخرت مشغول نيست، خب پس بعضيها همين كسب و كاري هم كه دارند انجام ميدهند براي آخرت ميشود، اگر دارد كار ميكند، توليد ميكند تا جامعهاي را مرفّه كند عبادت است، اگر گفته شد «الزارعون كنوز الله في أرضه»[31] عبادت است، مگر نگفتند هنگام كشاورزي نگاه نكن ستاره كجاست، اين حرفها را بگذار كنار [و] يك مُشت گندم بگير رو به قبله بايست آياتي بخوان دستور دادند ﴿ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ را بخوان و بكار[32] اين ميشود عبادت موقع برداشت محصول هم مگر ذكر نيست، مگر دستور نيست.
اگر دامداري اين طور است، اگر كشاورزي اين طور است، اگر دريانوردي اين طور است، اگر صحرانوردي اين طور است، پس انسان ميتواند آن يك ساعت بازيش هم عبادت كند اصلاً اهل دنيا نباشد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ بقره، آيهٴ 190.
[2] . سورهٴ انفال، آيهٴ 45.
[3] . سورهٴ انفال، آيهٴ 48.
[4] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 126.
[5] . سورهٴ صافات، آيهٴ 6.
[6] . سورهٴ كهف، آيهٴ 7.
[7] . سورهٴ كهف، آيهٴ 46.
[8] . سورهٴ صافات، آيهٴ 6.
[9] . سورهٴ كهف، آيهٴ 7.
[10] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 32.
[11] . ر.ك: سورهٴ انبياء، آيهٴ 16.
[12] . سورهٴ كهف، آيهٴ 7.
[13] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 7.
[14] . ر.ك: سورهٴ انبياء، آيهٴ 16.
[15] . نهجالبلاغه، حكمت 77.
[16] . سورهٴ حديد، آيهٴ 20.
[17] . ر.ك: سورهٴ انبياء، آيهٴ 16.
[18] . الكافي، ج1، ص311.
[19] . رياض السالكين، ج3، ص370.
[20] . سورهٴ طه، آيهٴ 53.
[21] . اقبال الاعمال، ص710 ؛ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[22] . نهجالبلاغه، حكمت 77.
[23] . نهجالبلاغه، حكمت 236.
[24] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 16.
[25] . سورهٴ حجر، آيهٴ 39.
[26] . بحارالانوار، ج68، ص345.
[27] . سورهٴ قصص، آيهٴ 77.
[28] . ر.ك: سورهٴ الكافي، ص311.
[29] . ر.ك: وسائل الشيعة، ج1، ص48.
[30] . ر.ك: اقبال الاعمال، ص709 ؛ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[31] . تهذيب الأحكام، ج6، ص384.
[32] . الكافي، ج5، ص262 و 263.