اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَأُخْرَي كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَن يَشَاءُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لأُولِي الأَبْصَارِ ﴿13﴾
رد نظر فخررازي و شيخ طوسي در معناي ﴿وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِم﴾
آنچه در اين كريمه مانده است اين است كه مشابه اشكالي كه بر سخنان امام رازي وارد بود[1]، بر گفتههاي مرحوم شيخ طوسي در تبيان هم وارد است، چون مرحوم شيخ طوسي در ذيل آيه سورهٴ «انفال» كه ﴿يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ﴾ اشكال طرح ميكند كه چگونه خداي سبحان تقليل ميكند كه عدهاي از سربازان اسلامي را مشركين نبينند، آنگاه جواب ميدهد كه اين تخيّل است: «يتخيّلونهم»[2] و صِرف تخيّل منشأش اين است كه «من قتام يستر بعضاً»، «قتام» همان غبار سياه است، گاهي در اثر پيدايش غبار، انسان همه جمعيت را نميبيند وقتي همه جمعيت را نديد و حُكم كرد كه اينها كماند اين حُكم، حُكم خيالي خواهد بود، نه حكم جزمي در حقيقت تخيّل قلّت است، نه شهود قلّت. همان تعبيري كه امام رازي دارد كه «يظنّون» و «يحسبون» و امثال ذلك[3] و همان اشكالي كه بر امام رازي وارد است، بر مرحوم شيخ طوسي هم وارد است، زيرا ظاهر آيه كريمه اين است كه ﴿يَرَوْنَهُم مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ﴾ اين ﴿رَأْيَ الْعَيْنِ﴾ نشانه آن است كه كاملاً مشاهده ميكردند؛ جنبهٴ تأكيدي دارد، جنبه تعييني دارد، اگر همين صحنه ﴿يَرَوْنَهُم مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ﴾ با ﴿يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ﴾ در يك صحنه باشد؛ منتها در دو موقف، ظاهر اين كلمه ﴿رَأْيَ الْعَيْنِ﴾ براي آن است كه اينها واقعاً ميديدند بدون ترديد و شهود بصري هم داشتند.
احتمالات وارده بر آيه شريفه سورهٴ «انفال»
مطلب ثاني آن است كه احتمالات فراواني در اين ﴿يَرَوْنَهُم مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ﴾ هست كه بعضي از احتمالها مطابق با سياق هست، بعضي از احتمالها مطابق با سياق نيست و اگر ﴿يَرَوْنَهُم مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ﴾ يعني مؤمنين، كفار را دو برابر خود ببينند در حالي كه آنها سه برابر بودند اصلاً تهافتي بين آيه سورهٴ «آلعمران» و سورهٴ «انفال» نخواهد بود تا بر تعدّد موقف حمل بشود، چه اينكه قبلاً گذشت.
چگونگي جمع بين روايت امام باقر (عليه السلام) با آيه شريفه سوره «انفال»
مطلب سوم اين است كه در ذيل آيه سورهٴ «انفال» حديثي را در تفسير شريف نورالثقلين از امام باقر(سلام الله عليه) نقل فرمود كه منشأ اين تقليل شيطان است، شيطان است كه مسلمين را در چشم كافران كم نشان ميداد. در جلد دوم تفسير نورالثقلين صفحه 161 از روضهٴ كافي نقل ميكند، روضهٴ كافي همان جلد هشتم كافي است كتابي است بسيار لطيف از روضهٴ كافي نقل ميكند «باسناد الي زراره أبيجعفر(عليهم السلام) قال: كان ابليس يوم بدر يقلّل المسلمين في أعين الكفار و يكثّر الكفار في أعين الناس فشدّ عليه جبرئيل(عليه السلام) بسيف فهرب منه و هو يقول يا جبرئيل اني معجّل حتي وقع في البحر. قال: فقلتُ أبيجعفر(عليهم السلام) لأيّ شيء يخاف و هو معجّل؟ قال: يقطع بعض أطرافه»[4]؛ حاصل اين حديث شريف اين است كه زراره ميگويد امام باقر(سلام الله عليه) فرمود اينكه مسلمين در چشم كافران كم ديده ميشدند منشأ اين قلّت ديدن، كار شيطان بود كه شيطان مسلمين را در چشم كافران كم نشان ميداد «يقلل المسلمين في أعين الكفر» با اينكه در قرآن كريم همان سورهٴ مباركهٴ «انفال» خداي سبحان تقليل را به خود نسبت ميدهد، ميفرمايد: ﴿وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ﴾ ميفرمايد: ﴿وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً﴾[5]، اما «ويكثر الكفار في أعين الناس» اگر اين حديث با اين وضع تام باشد، احتمال اينكه ﴿وَيَرَوْنَهُم مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ﴾ به اين برگردد كه مسلمين، مشركين را دو برابر خود مشركين ميديدند «و يرون» مسلمين، مشركين را دو برابر خود مشركين كه زياد ميديدند. اين عرض شد كه با سياق آيات سازگار نيست، براي اينكه سياق آيه آن است كه به ضميمه سورهٴ «انفال» ﴿وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ﴾[6]؛ اگر خداي سبحان رقم واقعي اينها را به شما نشان ميداد شما اظهار سستي ميكرديد، رقم واقعي اينها را خدا به مسلمين نشان نداد فضلاً از اينكه اينها را دو برابر نشان بدهد يا تكثير كند؛ اما اگر اين حديث شريف با اين وضع وارد شده باشد نه مطابق با سورهٴ «آلعمران» است، نه مطابق با سورهٴ «انفال»، ممكن است در صحنهاي، در لحظهاي اين اتفاق افتاده باشد نميشود گفت اين مخالف با قرآن است چون ممكن است در مقطعي چنين حادثهاي اتفاق شده باشد؛ اما يك مطلب ثالثي خواهد بود نه مطابق «آلعمران»، نه مطابق «انفال». الآن بحث در دو جهت هست، يكي اينكه شيطان، مسلمين را در چشم كافران كم نشان ميداد تا اينكه كافران اظهار شهامت و شجاعت كنند، چه اينكه از آيه هم برميآيد كه ﴿وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ﴾[7].
در اين جهت اول سؤالي كه مطرح است اين است كه كاري كه در قرآن به خدا اسناد داده شد در روايت به شيطان اسناد داده شد؛ ﴿وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ﴾ را در اين حديث امام باقر(سلام الله عليه) به شيطان اسناد داد كه شيطان در روز بدر مسلمين را در ديد كافران كم نشان ميداد[8] اين روايت با اين وضع اگر صادر شده باشد با آيه مخالف نيست براي اينكه گرچه شيطان قصدش شيطنت بود و تهييج كافران؛ اما همين كار، زمينه شد كه كافرها با همان ساز و برگ موجود به ميدان بيايند و برنگردد و شكست بخورد ﴿لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً﴾[9] و خود شيطان گرچه از نظر عوامل تشريعي عصيان دارد و اهل جهنم است، ولي در برابر «الله» نيست شيطان در مكتب توحيد قرآني يك كَلب مُعلَّم است نسبت به ذات اقدس الهي نظير تفكّر زرتشتيان نيست كه احياناً بگويند شيطان در برابر يزدان است، در مقابل اوست، بلكه شيطان كلب معلَّمي است كه اگر درندگي دارد نسبت به خود، درندگي دارد وگرنه نسبت به فرمان كلي ذات اقدس الهي در بحثهاي تكويني عبدِ مطيع است، لذا در موارد فراواني قرآن شيطان را به عنوان اينكه مأموريت خاصّي دارد و به سراغ كافران ميرود آنها را اغوا ميكند و به سراغ مؤمنين خالص و مُخلَص نميرود[10] و براي ديگران فقط وسوسه ميكند، نه اغواء[11]. اين آيات مطرح است.
توجه نكردن به وحي و عقل، زمينه ساز ولايت شيطان
در سورهٴ مباركهٴ «مريم» وقتي از شيطان سخني به ميان ميآيد به عنوان اينكه حامل يك رسالت است مطرح است آيه. 83 سورهٴ «مريم» اينچنين است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾؛ فرمود مگر نميبينيد كه شياطين رسالت ما را حمل ميكنند، فرمان ما را ميبرند. اوّلين بار شيطان رسالتش وسوسه است و وسوسه چيز خوبي است، براي اينكه هر كس به هر مقامي رسيده است در اثر وسوسه و نبرد با وسوسه بود، اگر وسوسهاي نباشد ديگر سخن از تهذيب نفس و تزكيه روح و جهاد اكبر و امثال ذلك مطرح نيست و كار شيطان در حدّ وسوسه است، در حدّ وعده است. از آن طرف عقل از درون و وحي از بيرون انسان را درست هدايت و راهنمايي ميكنند و اين نبرد شروع ميشود و سرانجام انسان راهي، پيروز خواهد شد و اين وسوسه كردن دست و پاي انسان را نميبندد، انسان همچنان آزاد است. اگر كسي با داشتن چراغ عقل از درون و وحي از بيرون ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[12] بود اينها را پشت سر گذاشت؛ گوش به وسوسه شيطان داد بار اول، بار دوم، بار دهم، بار صدم تا اينكه لطف خدا چه باشد اين شخص را مهلت ميدهد، راه توبه و انابه را به روي او باز ميكند، او را دعوت ميكند، اِمهال ميكند و امثال ذلك. اگر شخص جَري شد هم با داشتن وحي و عقل راه شيطنت را طي كرد، هم از اين مهلتها سوء استفاده كرد از آن به بعد اين شخص خود را تحت ولايت شيطان قرار ميدهد از اولياي شيطان ميشود و از ولايت رحمان بيرون ميرود كه ﴿لاَ مَوْلَي لَهُمْ﴾ از آن به بعد ديگر شيطان از طرف ذات اقدس الهي مأمور گزيدن و گرفتن اوست؛ اينچنين نيست كه شيطان هر كسي را بتواند بگزد و بگيرد اين طور نيست، براي همه نامه دعوت ميدهد در همين حد، اگر كسي با داشتن دعوتهاي عقلي و وحي آسماني اينها را پشت سر گذاشت و دعوت شيطان را پذيرفت و از مهلتها هم بهرهٴ صحيح نبرد از آن بعد مشمول همين آيه 83 سورهٴ «مريم» خواهد شد كه ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ شيطان از آن به بعد مثل كلب معلَّم رسالت الهي را به عهده ميگيرد كه عدهاي را بگزد، چه اينكه در سورهٴ ديگر هم فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ اگر كسي با داشتن عقل و وحي ايمان نياورد، اگر كسي با باز بودن درِ توبه و اِنابه تائب و مُنيب نشد، اگر كسي از اين تأخير و مهلت بهره صحيح نبرد از آن به بعد خود را در تحت ولايت شيطان ميبيند كه ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾. براساس آن بحثهاي كلي، اگر كسي ساليان متمادي وحي را ديد و ايمان نياورد الآن با همه نيروها براي خاموش كردن چراغ وحي از مكه حركت كرد تا بدر رسيد از آن به بعد ذات اقدس الهي شيطان را بر اينها مسلّط ميكند كه وسايل شكست اينها را فراهم بكند. يكي از آن وسائل شكست اين است كه مسلمين را در چشم كافران كم نشان ميدهد. همين حرفي كه صدام ميگفت من ايران را سه روزه ميگيرم، اين بالأخره ديدي داشت كه اين حرف را ميزد ايران اسلامي را شيطان در چشم او كم نشان داد تا بيايد و مفتضح بشود. فرمود امام باقر(سلام الله عليه) طبق اين حديث كه شيطان «يقلّل المسلمين في أعين الكفار»[13].
پرسش:...
پاسخ: نه؛ نحوهٴ مادي و صورياش قبلاً گذشت الآن بحث در مبدأ فاعليِ قريب است.
پرسش:...
پاسخ: الآن سخن از نحوه نيست [بلكه] سخن از مبدأ فاعلي است. ظاهر آيه اين است كه ﴿وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ﴾[14] ظاهرش اين است كه خدا اين كار را كرده، ظاهر حديث شريف هم اين است كه ابليس در روز بدر «يقلّل المسلمين في أعين الكفار»[15].
جمعش اين است كه يكي مبدأ فاعلي قريب است، ديگري بعيد، خود شيطان كلب معلَّم است ميشود هم به علت قريب نسبت داد، هم به علت بعيد نسبت داد، مثل كل كارهايي كه خدا در قرآن اين دو چهره را به ما نشان ميدهد.
پرسش:...
پاسخ: تصرّف فصل اول و دوم است، چه طور تصرف شده است، آيا گرد و غبار بود يا واقعاً آن حقايق باطن را نشان دادند و امثال ذلك آن فصل اول و دوم بود كه گذشت كه چطور است الآن بحث در اين است كه چه كسي كرد، اين نظم منطقي براي همه بحثها خوب است، يك بحث «ما هو» است، يك بحث «هل هو» است، يك بحث «لم هو» يك بحث «كيف هو» است يك بحث در اين است كه چطور است، يك بحث در اين است كه چه كسي كرد. چطورش گذشت آنطوري نيست كه مرحوم شيخ طوسي از ما[16] و امام رازي از آنها پنداشتند[17]؛ اما بحث در اين است كه چه كسي كرد. ظاهر آيه سورهٴ «انفال» اين است كه خدا كرد، ظاهر روايتي كه مرحوم كليني نقل كرده اين است كه شيطان كرد. كارِ خدا را قرآن كريم جمعش اين است كه به خودش نسبت ميدهد، چون شيطان مظهر قهر خداست، كلب معلّم است؛ اينچنين نيست كه شيطان در مسائل تكويني نافرماني كند، او در مسائل تشريعي نافرماني كرد و اهل جهنم شد.
سيطره نداشتن شيطان بر همه انسانها
در كارگاه حق برنامه مضبوطي دارد، اين طور نيست كه هر كسي را بگيرد و بگزد كه، براي يك عده دعوت به نام وعده، وسوسه دارد، عدهاي را اصلاً حق ندارد براي آنها كارت دعوت بدهد، وسوسه كند، عدهاي بر آنها ولايت دارد كه ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ اين سه دسته را قرآن مشخص كرد، اينچنين نيست كه شيطان هر كسي را كه بخواهد وسوسه كند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ خود شيطان مأمور الهي است اين تصرّف را ذات اقدس الهي به وسيله شيطان انجام ميدهد. همه كارها را خدا انجام ميدهد، مثل آمدن برف و باران ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَاباً﴾[18] گاهي ميفرمايد ﴿أَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾[19] همين مسئله باد و باران را ذات اقدس الهي گاهي به خود نسبت ميدهد، گاهي به باد نسبت ميدهد، گاهي ميفرمايد من باران ميفرستم، گاهي ميفرمايد بادهاي تند است كه ابرها را جابهجا ميكند، باردار ميكند، تلقيح ميكند گياهان و امثال گياهان را، گاهي ذات اقدس الهي فعل را به مبدأ قريب نسبت ميدهد، گاهي به مبدأ متوسط نسبت ميدهد، گاهي هم به مبدأ بعيد.
بيان حضرت وصي (عليه السلام) دربارهٴ عدم اختلاف در كلام الهي
بابي است در روايات وقتي كه به ائمه(عليهم السلام) عرض كردند كه خدا مدّعي است در قرآن اختلاف نيست و حال اينكه ما ـ معاذاللهـ اختلاف ميبينيم چگونه توجيه ميكنيد. ائمه(عليهم السلام) ميفرمودند مثلاً كجا؟ به خود حضرت امير(سلام الله عليه) عرض كردند كه خدا از يك طرف ادعا دارد ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾[20] حضرت فرمود بله، هيچ اختلافي در قرآن نيست. مستشكل عرض ميكند كه همين مسئله توفّي و مرگ را خدا در سه جا، سه طور حرف زده. گاهي ميفرمايد فرستادههاي ما متوفّياند، گاهي ميفرمايد فرشته مخصوص، عامل توفّي است، گاهي ميفرمايد خدا متوفّي است. آن طايفه اوليٰ طايفهاي است كه ميگويد ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[21]؛ در هنگام مرگ، مأموران ما متوفّياناند و اين شخص ميشود متوفّيٰ. طايفه ثانيه آيهاي است نظير اينكه ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[22]؛ آن ملكالموت كه عزرائيل(سلام الله عليه) است او متوفّي است. طايفه ثالثه آيهاي است از اين قبيل ﴿هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾[23] يا ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا﴾[24] اين سه طايفه قرآن است كه سه گونه حرف ميزند.
حضرت فرمود هر طايفه مضمون خودش را دارد، آنها مأموران جزءاند زير پوشش يك مأمور بالاتري هستند والكل در تحت ربوبيت ذات اقدس الهي هستند. مأموراني كه زير پوشش عزرائيل(سلام الله عليه) هستند آنها از آيه ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[25] مأموريت آنها استنباط ميشود، خود حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) مأموريتش از ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾ استنباط ميشود. ذات اقدس الهي كه فرمانده كل نظام ربوبي است آمريّت او از ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾ استفاده ميشود و مانند آن. فرمود هر كدام آيه يك گوشهاي از جهان را تشريع ميكند[26] اينجا هم اين طور است در مسائل تكويني اين طور است، در مسائل فرشتهها اين طور است، در مسائل شياطين و جن اين طور است، كارهايي كه براي باد و باران است خدا در يك آيه به خود نسبت ميدهد[27] در آيه ديگر به باد و باران، كارهاي شياطين را گاهي خدا به خود نسبت ميدهد[28] گاهي در آيه ديگر به شياطين[29]، كارهاي فرشته را در يك آيه به خود نسبت ميدهد در آيه ديگر به او، تا معلوم ميشود آنچه در جهان هست در تحت ربوبيت يك ربالعالمين است اينچنين نيست كه در عالم كارگزاران متعدّدي باشد كه، همه اينها شئونات ربوبي ذات اقدس الهي است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ باشد، اينكه عدهاي را اغرا ميكند، عدهاي را به تصميمگيري باطل ميشوراند و وادار ميكند اين كار تكويني است اين يك مأموريت است اين مأموريت را شيطان به عهده ميگيرد شيطان در آن وظيفهاي كه به او دادهاند تخطّي نميكند، او اصلاً حق ندارد نسبت به مخلَصين وسوسه كند و حق ندارد مؤمنينِ متعارف را بگزد و بگيرد. سه دسته شدند، كار همه هم تقسيم است نسبت به يك عده وسوسه است، نسبت به يك عده اصلاً حقّ وسوسه ندارد ﴿إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[30] نه اينكه او نخواهد او حق ندارد اصلاً نسبت به آنها وسوسه كند، نسبت به عدهاي هم شيطان وليّ آنهاست فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[31]، ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[32] اين شيطان رسالت ذات اقدس الهي را به عهده ميگيرد فرشتهها هم همين طورند مگر فرشته بدون اذن حق ميتواند كسي را تأييد كند. فرمود اگر مُردفيناند ما فرستاديم[33]، مسوّميناند ما فرستاديم[34]، كلّ عالم را يك ربالعالمين ميگرداند. بنابراين اگر در روضهٴ كافي مرحوم كليني نقل كرد از امام پنجم(سلام الله عليه) كه شيطان در روز بدر، مسلمين را در چشم كافران كم نشان ميداد[35] اين كار هم ﴿لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرَاً كَانَ مَفْعُولاً﴾[36] است چون ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[37]، ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[38].
پرسش:...
پاسخ: تشريعياش اين است كه بايد اطاعت ميكرد اطاعت نكرد و براي هميشه مرجوم است؛ اما تكويني اين مأموريتي كه به او دادند كم و زياد نميكند البته.
پرسش:...
پاسخ: آن ديگري «الكلام فيه كالكلام فيه» آن هم همين، غرض آن است كه مأموريتي كه به عهده اوست از او تخطّي نميكند مقدورش نيست كه هر كسي را بگزد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ همين مقداري كه به عنوان كيفر به او مهلت وسوسه دادند اين كار [يعني وسوسه] كار بدي است ولي اين كار بد هم حدّي دارد، نسبت به همه نميتواند وسوسه كند.
پرسش:...
پاسخ: اين كار تكويني اوست، نه كار تشريعي او، در تكوين او معصيت نميكند، ولي در تشريع شب و روز در عصيان است.
پرسش:...
پاسخ: آن تنافيش كه حل شد با تعدّد موقف، آن به هر حال يك تهافت ابتدايي بين سورهٴ «انفال» و «آلعمران» هست كه با تعدّد موقف حل شد. اين را هم مفسّرين عامه، هم مفسّرين شيعه نقل كردند. نظير ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[39] با ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[40]، ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ يك موطن، ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ موقف ديگر اينچنين نيست كه اين دو آيه يكي سورهٴ «صافات» يكي هم سورهٴ «الرحمن» با هم متهافت باشند، بلكه در يك موقف سؤال نميشود، در جاي ديگر سؤال ميشود اينجا هم در يك موقف كثير ديده ميشود در موقف ديگر قليل.
به هر حال ماند جمله دوم كه «ويُكثّر الكفار في اعين الناس»[41] خواه اين مطلب ثالثي باشد، خواه با يكي از اين احتمالات سورهٴ «آلعمران» موافق باشد به هر حال اين معنا روشن ميشود كه كفار را هم در چشم ناس كه مثلاً در اينجا منظور مؤمنين باشند زياد نشان ميدهد تا مسلمين را بترساند و اين با بعضي از احتمالات سورهٴ «آلعمران» هماهنگ است كه منتها با سياق سازگار نبود كه رد شد.
مهلت دادن خدا به شيطان دليل بر عدم ترس او از خدا
ولي يك مطلب جديدي است كه شيطان، شيطنت ديگري داشت و آن اينكه كافرين را در چشم مؤمنين زياد نشان ميداد تا اينها بترسند. اينجا بود كه جبرئيل(سلام الله عليه) با شمشير شيطان را تعقيب كرد و شيطان به جبرئيل گفت «اني معجّل»؛ خدا به من مهلت داد «الي يوم ينظرون» باشم، همين كه بعضي از صحبتهايي كه ديروز فرمودند همين روايت است «يا جبرئيل! انّي معجّل» خدا به من مهلت داد ﴿إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[42] فرار كرد به طرف دريا. زراره از امام باقر(سلام الله عليه) سؤال ميكند، خب شيطان از چه چيزي ميترسد با اينكه خدا او را تا قيامت ﴿إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ مهلت داد او از چه چيزي ميترسد؟. حضرت فرمود بالأخره مرگش فرانميرسد؛ اما آسيب كه ميبيند «يقطع بعض اطرافه» خداي سبحان كه نفرمود ﴿إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ تو آسيب نميبيني [بلكه] فرمود تا آن روز زندهاي. جمعش اين است «قال قلت» زراره به امام باقر(سلام الله عيله) گفت «قلت لأبي جعفر(عليهما السلام) لأيّ شيء يخاف وهو مؤجل» با اينكه خدا او را مهلت داد ﴿إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ از چه چيزي ميترسد؟ «قال يقطع بعض أطرافه»[43] بالأخره از آسيب كه محفوظ نيست، اين است.
ميماند مطلب ديگر كه مربوط به همين آيه محل بحث است و آن اين است كه در تتمّه بحث قبل و زمينهٴ بحث بعد است و آن اين است كه به دنبال اين آيه فرمود: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾[44] در سورهٴ مباركهٴ «انفال» بعد از همان جريان و قصهٴ بدر آيه 48 ميفرمايد: ﴿وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَغَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَي عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنكُمْ إِنِّي أَرَي مَالاَتَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ رواياتي، مرحوم طبرسي و ديگران نقل كردند كه شيطان در روز بدر به صورت يكي از سران شرك متمثّل شد[45]. در تفسير المنار اينگونه از روايات به شدت نفي شد كه شيطان متمثّل شد يعني چه؟ شيطان را ديدن يعني چه؟ حتماً كنايه از آن است كه شيطان وسوسه كرده است تخيّلات شيطاني را به منزلهٴ تمثّلات شيطاني پنداشتند و امثال ذلك. در اينگونه از مباحث كه ميرسد ميبينيد كه المنار يا اصلاً وارد نميشود يا اگر هم وارد ميشود با لسان انكار وارد ميشود، چون اين معارف براي او و امثال او حل نشد كه واقعاً انسان ميتواند چشم برزخي داشته باشد يا گاهي عنايت الهي طوري است كه آن حقيقت غيبي را نشان عدهاي ميدهد تشويقاً يا ترحيباً براي خوف يا براي شوق نشان ميدهد، البته وسوسهها سرِ جايش محفوظ است؛ اما اگر ما دليل عقلي يا نقلي بر خلاف ظاهر نداشتيم، ظاهرش حجت است. ظاهر آيه اين است كه شيطان را ديدند، شيطان با يك عده حرف زد و به صورت كسي هم درآمد وقتي هم كه رفتند در مكه به آن شخص گفتند چرا فرار كردي؟ گفت من اصلاً در جنگ شركت نكردم[46]، معلوم شد كه شيطان به صورت همان سراقةبنمالك درآمده بود در مكه يعني كسي كه اهل مكه بود شيطان به صورت او در جريان جنگ بدر درآمد، اگر دليل عقلي يا نقلي بر خلاف ظاهر اقامه نشد، بلكه ظاهر را تأييد كرد «كما هو الحق» اين ظاهر مأخوذ است و حجت، لازم نيست كه ما بگوييم شيطان با مشركين سخن گفت، شيطان گفت من دارم فرار ميكنم، ديدند كه او فرار كرد همه اينها را بر مجاز حمل بكنيم يعني بگوييم كه آن تخيّلها، آن وسوسههايي كه در قلب اينها القا شده است هنگامي كه استقامت سربازان اسلام را ديدند خود را محكوم به شكست يافتند اينها لازم نيست. و چون منشأ همه اين تزئين ها كه در سورهٴ «آلعمران» ذكر شده است و در سورهٴ «انفال» ذكر شده است شيطان است، آنگاه اين ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾ ميتواند زمينهٴ اين بحث باشد كه فاعلِ اين ﴿زُيِّنَ﴾ كه فعلاً نائب فاعل دارد آن فاعل حقيقياش چه كسي است، آن مزيّن چه كسي است؟ اگر هم ثابت شد كه مزيّن شيطان است منافات ندارد با ادلهٴ ديگري كه بگويد مزيّن ذات اقدس الهي است، زيرا شيطان مأموري از مأموران الهي است كه به دستور او كار ميكند؛ منتها براي اكثري به عنوان زينت معرّفي شده است، چه اينكه در سورهٴ «آلعمران» به عنوان ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ﴾ ذكر شده است و در سورهٴ «انفال» به عنوان ﴿وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾[47] ياد شده است و منشأ انحراف مشركين و ديگران همين دنياست «حُبُّ الدنيا رأسُ كُلِّ خَطيئة»[48] هم «رأسُ كُلّ خطيئة حُبّ الدنيا»[49] آمده است و هم «حُبُّ الدنيا رأس كُلّ خطيئة» آنگاه روشن ميشود كه ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ﴾[50] اين باعث ميشود كه انسان يا به كفر تن درميدهد يا به دام نفاق ميافتد ـ معاذاللهـ سرانجام محكوم به شكست خواهد بود و آن آيهاي كه سرفصل اين بحث بود كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئاً﴾[51] به منزلهٴ متني است كه اين فصل، شرح اوست ميفرمايد گرچه حبّ شهوات براي شما زيباست؛ اما از اين زيورها كاري ساخته نيست.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . ر.ك: التفسير الكبير، ج7، ص156 ـ 159.
[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 1.
[3] . ر.ك: التفسير الكبير، ج7، ص157.
[4] . الكافي، ج8، ص277 ؛ تفسير نور الثقلين، ج2، ص161.
[5] . سورهٴ انفال، آيهٴ 44.
[6] . سورهٴ انفال، آيهٴ 43.
[7] . سورهٴ انفال، آيهٴ 44.
[8] . الكافي، ج8، ص277 ؛ تفسير نور الثقلين، ج2، ص161.
[9] . سورهٴ انفال، آيهٴ 44.
[10] . ر.ك: سورهٴ حجر، آيهٴ 40.
[11] . ر.ك: سورهٴ ناس، آيهٴ 5.
[12] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 187.
[13] . تفسير نور الثقلين، ج2، ص161.
[14] . سورهٴ انفال، آيهٴ 44.
[15] . تفسير نور الثقلين، ج2، ص161.
[16] . التبيان، ج5، ص131.
[17] . التفسير الكبير، ج7، ص157.
[18] . سورهٴ نور، آيهٴ 43.
[19] . سورهٴ حجر، آيهٴ 22.
[20] . سورهٴ نساء، آيهٴ 82.
[21] . سورهٴ انعام، آيهٴ 61.
[22] . سورهٴ سجده، آيهٴ 11.
[23] . سورهٴ انعام، آيهٴ 60.
[24] . سورهٴ زمر، آيهٴ 42.
[25] . سورهٴ انعام، آيهٴ 61.
[26] . ر.ك: بحارالانوار، ج6، ص140.
[27] . ر.ك: سورهٴ نور، آيهٴ 43.
[28] . ر.ك: سورهٴ مريم، آيهٴ 83.
[29] . ر.ك: سورهٴ بقره، آيهٴ 36.
[30] . سورهٴ حجر، آيهٴ 40.
[31] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.
[32] . سورهٴ مريم، آيهٴ 83.
[33] . ر.ك: سورهٴ انفال، آيهٴ 9.
[34] . ر.ك: سورهٴ آلعمران، آيهٴ 125.
[35] . الكافي، ج8، ص277.
[36] . سورهٴ انفال، آيهٴ 44.
[37] . سورهٴ مريم، آيهٴ 83.
[38] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.
[39] . سورهٴ رحمن، آيهٴ 39.
[40] . سورهٴ صافات، آيهٴ 24.
[41] . بحارالانوار، ج19، ص304.
[42] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 14.
[43] . بحارالانوار، ج19، ص304.
[44] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 14.
[45] . ر.ك: مجمع البيان، ج4، ص844.
[46] . ر.ك: مجمع البيان، ج4، ص844.
[47] . سورهٴ انفال، آيهٴ 48.
[48] . الكافي، ج2، ص131.
[49] . الكافي، ج2، ص315.
[50] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 14.
[51] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 10.