اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن تُغْنِي عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَأُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ ﴿10﴾ كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿11﴾ قُل لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلي جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿12﴾
بحث صبر و مقاومت از ماحث مهم سورهٴ «آلعمران»
بعد از اينكه فرمود آيات الهي دو دستهاند; محكم و متشابه و افراد در برابر آيات الهي هم دو دستهاند. يك عده راسخين در علماند، يك عده ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ﴾[1] از اينجا مسئله ايمان و كفر مطرح ميشود. آنگاه درباره كافران و منافقان يك سلسله آياتي است كه بعضي از آنها تلاوت شد، درباره مؤمنان و صالحان هم يك سلسله آياتي است كه از آيه شانزدهم شروع ميشود ﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ٭ الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ﴾ كه اين طايفه ثانيه است.
و اساس اين سورهٴ مباركه هم چند مطلب است كه يكي از برجستهترين آنها مقاومت و صبر در برابر شدايد داخلي و خارجي است, چه اينكه پاپان سوره هم به همين مسئله صبر و مصابره ختم ميشود.
بينياز شدن كفار با اموال و اولاد
در طليعه آياتي كه امروز تلاوت شد فرمود تحقيقاً كاري از كافران ساخته نيست كه آنها از عذاب دنيا يا عذاب قيامت برهند ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن تُغْنِي عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللّهِ شَيْئاً﴾ اينها هرگز نميتوانند با داشتن مال و فرزند از خدا بينياز بشوند, چيزي كه از طرف خداي سبحان آمده است آنها نميتوانند با داشتن مال و فرزند دفع كنند اين مال و فرزند براي آنها سپر بلا نخواهد بود. اينها نه تنها در دنيا گرفتار خواهند شد، بلكه در آخرت هم وقود نارند; هم خود ميسوزند، هم با آتش اينها ديگران سوخته ميشوند, مثل روش مشئوم آلفرعون كه اموال و اولاد اينها در روز خطر از اينها دفاعي نكرد اينها هم در دنيا به عذاب الهي گرفتار شدند، هم در آخرت وقود نارند. آنگاه فرمود به كافران مدينه هم بگو كه شما در اين جنگها شكست ميخوريد اين عذاب دنيا و به جهنم و بدترين جايگاه محشور خواهيد شد اين عذاب آخرت.
ترسيم اصول سهگانه
اما در اين آيه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن تُغْنِي عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللّهِ شَيْئاً﴾ قرآن انسان را به عنوان يك امر محتاج بالذات معرفي ميكند، اين يك مطلب. محتاجاليه هم فقط خداست اين دو مطلب، و خدا نه تنها محتاجاليه انسان است، بلكه محتاجاليه همه موجودات است و خودش غنيِ بالذات است اين سه مطلب.
اگر اين اصول سهگانه ترسيم شد و خداي سبحان تصميمي گرفت كه كسي را معذّب كند هيچ چيزي جلوي عذاب خدا را نميگيرد, زيرا سراسر موجودات جهان در برابر اراده حق منقادند و اينها هم ستاد آماده به خدمت حقتعالي هستند.
قصيربودن همه موجودات نسبت به خداي سبحان
اما آن دو اصل اول در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آمده است كه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾ آيه پانزده سورهٴ «فاطر» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾ انسان در اينكه نيازمند است ترديدي ندارد، اما يا محتاج به خداست يا محتاج به علل و عوامل طبيعي براي او مردّد است اين كريمه سورهٴ «فاطر» ميفرمايد شما فقرتان فقط به سوي خداست يعني در اينكه فقيريد ترديدي نداريد، اما در اينكه به كدام سَمت نيازمنديد اشتباه ميكنيد احياناً خيال ميكنيد با مال و با آن مسايل طبيعي ميتوانيد مشكلتان را حل كنيد اينچنين نيست ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾ و خدا هم ﴿وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾[2] اين هم حصر است آنگاه آيات ديگري از قبيل ﴿لِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾[3] يا ﴿كُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ﴾[4] يا ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾[5] اين طايفه از آيات نشانه آن اصل ثالث است كه سراسر جهان برده و منقاد حقاند.
حتمي الوقوع بودن اراده الهي
با اين جهانبيني اگر خدا تصميم گرفت درباره انسان كاري انجام بدهد هيچ عاملي نميتواند جلوي او را بگيرد نه خود انسان، نه مال و فرزند او، نه قبيلهٴ او، نه فرشتهها و نه انبيا همه اين مراتب خمسه را قرآن ذكر ميكند از خود انسان كار ساخته نيست چون مورد خشم قرار گرفت، فرمود: ﴿وَمَا أَنْتُم بِمُعْجِزِينَ﴾ شما نميتوانيد ما را عاجز كنيد يا ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾[6] اينها خيال نكنند جلو افتادند قدرت ما را كنار زدند كه قدرت ما بشود لاحق و اقتدار آنها بشود سابق، ما بشويم لاحق آنها بشوند سابق ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾ يا تعبيراتي از اين قبيل ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ مَا فِي الْأَرْضِ﴾[7] شما نميتوانيد ما را عاجز كنيد ﴿أَيْنََما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ﴾[8] پس از خود انسان كاري ساخته نيست، از مال و محصولات كسب و كار او هم ساخته نيست, فرمود انسان خيال ميكند ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[9] اينچنين نيست ﴿مَا أَغْنَي عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ﴾[10] روزي هم ميرسد كه همه اين پيشبينيهاي خدا را شخص اعتراف ميكند ميگويد: ﴿مَا أَغْنَي عَنِّي مَالِيَهْ﴾[11].
ناكار امدياند و خستههاي مادي در جاودانگي انسانها
پس در يك مقطع خدا ميفرمايد انسان خيال ميكند و ميپندارد كه ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ اين ثروت, او را جاودانه نگه ميدارد. اين همان است كه در سورهٴ «كهف» آن مالدار گفت: ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾[12] احياناً اين تفكر جاهلي در بعضي از افراد متكاثر ظهور ميكند, آنها ميگفتند اين مال، مالِ نمير است ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾ كه اين براي قبل از اسلام است «بادَ» يعني هَلك، «يبيد» يعني «يهلك» همين تعبير جاهلي كه ميگفتند اين مال، مالِ نمير است احياناً در زبان بعضيها هم است. اينها فرشهاي محكمبافت را ميگويند مال نمير، باغ را ميگفتند مال نمير، ظروف مسين را ميگفتند مال نمير, اين مال نمير همان تعبير مشئوم ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾ است. آنگاه خداي سبحان ميفرمايد: ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ چون مالش را نمير ميداند، حيات خود را هم در سايه اين مال, تأمين شده ميپندارد. در روز خطر ﴿مَا أَغْنَي عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ﴾, ﴿وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّي﴾[13] وقتي انسان روز سقوطش فرا برسد از مال او كاري ساخته نيست ﴿وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّي﴾ سورهٴ «ليل».
مؤذون بودن موجودات عالم در قالب ستاد و سپاه الهي
اينكه فرمود: ﴿مَا أَغْنَي عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ﴾[14] خود اين شخص هم اعتراف ميكند در قيامت كه ﴿مَا أَغْنَي عَنِّي مَالِيَهْ﴾[15] يعني «ما أغني عني مالي» آنچه را كه خداي سبحان پيشگويي كرده است اين شخص اعتراف ميكند، پس نه تنها از انسان كاري ساخته نيست، از مال او و از فرزند او هم كاري ساخته نيست چون آيات فراواني كه يكي از آن آيات همين آيه محل بحث است ميفرمايد: ﴿لَن تُغْنِي عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللّهِ شَيْئاً﴾.
اما قبيله اينها هم از آنها كاري ساخته نيست آن هم در يك طايفه ديگري از آيات است كه ميفرمايد: ﴿وَلَن تُغْنِيَ عَنكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئاً وَلَوْ كَثُرَتْ﴾[16] چون آيه را هم بايد بخوانيم. درباره فرشتهها هم ميفرمايد خيلي از فرشتهها در آسمانها هستند كه تا خدا اذن ندهد حقّ شفاعت ندارند[17] درباره انبيا هم يعقوب(سلام الله عليه) به فرزندانش ميگويد شما وقتي وارد مصر ميشويد براي تهيه آذوقه همه از يك دروازه وارد نشويد ﴿وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ﴾.[18]
اين پنج طايفه از آيات ميگويد در روزي كه خدا اراده خطر بكند نه از انسان كاري ساخته است، نه از مال او كاري ساخته است، نه از فرزند و قبيله كاري ساخته است، نه از فرشته كاري ساخته است، نه از انبيا كاري ساخته است. سرّش آن است كه هيچ موجودي در نظام آفرينش كاري را بدون اذن حق نميكند ﴿كُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ﴾[19] اگر ﴿كُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ﴾ يا ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾[20] هرگز سپاه و ستاد الهي بدون فرمان او كاري انجام نميدهد, لذا از هيچ كس كاري ساخته نيست.
اما حالا آيات خوانده شده اين مطالب گفته شده بايد از آيات استخراج بشود. آيه پانزده سورهٴ مباركهٴ «فاطر» همين بود كه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾ او نه تنها ذاتاً بينياز است، بلكه هر كسي اگر غنا و قُنيهاي داشت، سرمايه يا بينيازي داشت از ناحيه خداست كه فرمود: ﴿أَغْنَي وَأَقْنَي﴾[21] آن را در سورهٴ «نجم» فرمود. هم اِغنا كرد يعني غني و بينياز كرد، هم اِقنا كرد يعني قُنيه و سرمايه داد: ﴿أَغْنَي وَأَقْنَي﴾.
در سورهٴ مباركهٴ «مسد» آيه دو فرمود: ﴿مَا أَغْنَي عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ﴾ در سورهٴ «ليل» آيه يازده ميفرمايد: ﴿وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّي﴾ وقتي كه تردّي و سقوط دامنگير كسي شد از مال او كاري ساخته نيست. آيات فراواني دارد كه ﴿لَن تُغْنِي عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللّهِ شَيْئاً﴾ كه يكي از آن آيات همين آيه محل بحث است.
درباره فِئه و گروه هم كه ميفرمايد فئه شما كاري از او ساخته نيست ﴿وَلَوْ كَثُرَتْ فِئَتُكُمْ﴾ يعني قبيله شما كاري از پيش نميبرند ولو زياد باشند. آيه نوزده سورهٴ «انفال»: ﴿وَلَن تُغْنِيَ عَنكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئاً وَلَوْ كَثُرَتْ وَأَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[22] فئه يعني قبيله، هر قبيله را فئه نميگويند. آن قبيلهاي كه «يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ» هماهنگ و منسجماند «يفي بعضهم الي بعض» فِيء و رجوع و بازگشت متقابل در بين آنها هست چنين قبيلهاي را ميگويند فئه. فرمود قبيلهاي كه «يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ» هماهنگاند، منسجماند از اين قبيله كاري ساخته نيست ﴿وَلَوْ كَثُرَتْ﴾, ﴿وَلَن تُغْنِيَ عَنكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئاً وَلَوْ كَثُرَتْ وَأَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ﴾.
درباره اينكه از فرشتهها كاري ساخته نيست مگر خدا اذن بدهد, آيه 26 سورهٴ «نجم» است كه ﴿وَكَم مِن مَلَكٍ فِي السَّماوَاتِ لاَ تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلَّا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاءُ وَيَرْضَي﴾; اگر خداي سبحان اذن بدهد از هر موجودي كاري ساخته است و اگر او اذن ندهد از هيچ موجودي كاري ساخته نيست.
اما طايفه پنجم كه ميفرمايد از انبيا هم كاري ساخته نيست, همان آيهاي است كه در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» از حضرت يعقوب(سلام الله عليه) نقل كرده است كه ﴿وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ﴾ آيه 67 سورهٴ «يوسف» است كه ﴿وَقَالَ يَا بَنِيَّ لاَ تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ﴾ حالا يا براي پرهيز از چشمِ بد ناظران است يا پرهيز از حسد است يا علل و عوامل ديگر به هر حال در ذيل آن آمده است ﴿وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ﴾ چرا, چون ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾ حكومت چه تشريعي و چه تكويني از آنِ ذات اقدس الهي است ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾، پس از غير خدا هيچ چيزي ساخته نيست.
تهيه مال به عنوان ابزار زيست و تأمين اصل حيات
آنگاه درباره مال فرمود مال براي آن نيست كه شما را جَري بكند و توقّع داشته باشيد در برابر خدا مقاومت كنيد, بلكه مال يك ابزار زيست است كه ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾[23] يا ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[24] و امثال ذلك, از آنها فقط همين مقدار ساخته است ولي هشدار هم داد. فرمود چون مال، مايهٴ تأمين زندگي است و تحصيل آن دشوار است و نگهدارياش سخت است تا علاقه نباشد انسان اين رنج را تحمل نميكند اين علاقه به منزله مزدي است كه به يك باربر ميدهند, مثل اينكه تا انسان غذا نخورد نميماند غذا خوردن بسيار سخت است، خب اين بار سنگين را انسان چرا ببرد. يك مختصر چند لحظهاي لذت در همين فضاي ذائقه تأمين ميشود كه اين به منزله مزد باربري اين شخص باشد. شخص اگر غذا نخورد كه خب ميميرد و غذا تهيه كردن و غذا خوردن هم كاري است بسيار سخت تا يك لذت نبرد اين كار را نميكند, اين را ذات اقدس الهي دمِ دهنش گذاشت مثل مزدي است كه به كارگر ميدهند. آنگاه اين انسان جاهل خيال ميكند غذا خوردن براي لذت بردن است, هر اندازه كه در فضاي دهن لذت ميبرد به همان اندازه ميخورد, نه آن اندازه كه نياز دارد و اگر كسي مواظب خوراكش باشد كمتر به بيماريهاي گوارشي مبتلا ميشود, چون اكثر بيماريها گوارشي است.
علاقه به مال هم براي اين است كه انسان مال تهيه بكند, چون بدون مال نميتواند زندگي بكند. آنگاه يك انسان جاهل خيال ميكند اين علاقه اصل است كه ﴿تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾[25] انبوه. در حالي كه مال براي تأمين اصل حيات است، نه اصل حيات براي تحصيل مال.
علاقه به مال و اولاد به عنان آزمون الهي
آنگاه قرآن كريم هم مال را مشخص كرد، هم خطر حبّ مال را گوشزد كرد, در سورهٴ مباركهٴ «تغابن» فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ﴾[26] مالها و فرزندها به نحو موجبهٴ كليه اينها آزمون الهي است. در آيه قبلش كه آيه چهارده است فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ﴾; درباره مال و اولاد به نحو موجبهٴ كليه ذكر كرد كه اينها آزمون الهياند, فتنه بودن اموال و اولاد به نحو موجبهٴ كليه است; اما عداوت اولاد به نحو موجبهٴ جزئيه است, لذا در آيه قبل فرمود بعضي از زنها و بعضي از فرزندها دشمناند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدوّاً لَكُمْ﴾ اما آزمون بودن يك اصل كلي است موجبهٴ كليه است, دشمن بودن موجبهٴ جزئيه است. اينها را مشخص فرمود، فرمود ما به شما يك مقدار علاقه چشانديم كه مزد كارتان باشد شما اين علاقه را تشديد كرديد به فكر تحصيل ماليد, آن وقت از اصل باز ميمانيد و آنچنان از اصل بازميمانيد كه مال و اولاد را تكيهگاه قدرت ميدانيد و در برابر انبيا مقاومت ميكنيد, حالا ببينيد به سرتان چه ميآيد ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن تُغْنِي عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللّهِ شَيْئاً﴾. ميگوييد نه، به گذشته تاريخ مراجعه كنيد.
تكيه بر تمسكن مالي عامل فروپاشي گذشتگان
در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» آيه 44 و 45 اينچنين فرمود، فرمود: ﴿وَمَا آتَيْنَاهُم مِن كُتُبٍ يَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِن نَّذِيرٍ ٭ وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ﴾; فرمود به اين صناديد قريشِ حجاز بگو, شما گرچه از نظر مسايل مالي متمكّنيد ولي يك دهم ثروت و قدرت گذشتهها را نداريد ما آنها را خاك كرديم, مگر وضع آنها به شما نرسيد ﴿وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ يعني كساني كه قبل از متمكّنين قريش بودند آنها انبياي گذشته را تكذيب كردند: ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ﴾ يعني اين متمكّنين حجاز عُشر قدرتهاي گذشته را ندارند به آنجا نرسيدند, آنها انبياي ما را تكذيب كردند: ﴿فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ﴾[27] شما كه يك دهم آنها هستيد. در اين آيه محل بحث هم كه فوراً به جريان آلفرعون اشاره ميكند براساس همين نكته است. در جريان قارون هم ميفرمايد ما نه تنها قارون را از بين برديم، قبل از قارون كساني بودند كه به مراتب سرمايهدارتر از او بودند ما او را از بين برديم. اين را در جريان قارون در همان سوره دارد.[28] در اين سورهٴ «سبأ» به مشركان متمكّن حجاز ميفرمايد شما يك دهم قدرت گذشتهها را نداشتيد و نداريد: ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ﴾.
فرض نداشتن مقاومن در برابر قدرت خداوند
در سورههاي ديگر اين مضمون باز هست كه كاري از فرآوردههاي انسان ساخته نيست. در سورهٴ مباركهٴ «زمر» آيه پنجاه اين است كه ﴿قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَي عَنْهُم مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾; اينها به گذشته تاريخ بنگرند اين حرفهاي انكارآميز را قبل از اينها هم كساني بودند كه بگويند و در روز خطر كاري از سرمايه اينها ساخته نبود.
در سورهٴ مباركهٴ «غافر» هم باز مشابه اين هست, آيه 82 سورهٴ «غافر» كه همان سورهٴ «مؤمن» هست فرمود: ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾; شما يك سير زميني بكنيد نه تنها صفحات تاريخ را ورق بزنيد، بلكه سير زميني بكنيد كه مبدأ تاريخ است برويد ببينيد قبل از شما افرادي بودند كه متمكّنتر از شما بودند ﴿فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَاراً فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَي عَنْهُم مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾; هم جمعيت آنها از شما بيشتر بود و هم اثر و قدرت و قوّت اينها از شما بيشتر بود. اينچنين نيست كه قدرت كسي بتواند در برابر ذات اقدس الهي مقاومت كند, چون خود اين قدرت سرباز حق است. همان بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در نهجالبلاغه آمده است فرمود: «و اعلموا عباد الله أن عليكم رصداً من أنفسكم و عيوناً مِن جوارحكم و حفاظ صدق يحفظون أعمالكم و عدد أنفاسكم»;[29] شماره نَفَسهاي شما را آنها ميدانند و رَصد ميكنند بعد هم در بخش ديگر فرمود: «جوارحُكم جنودُه»[30] اصلاً اعضاي شما سربازان او هستند. وقتي كسي را بخواهد بگيرد با زبان او ميگيرد، با دست و پاي او، او را ميگيرد, لذا فرض ندارد كسي بتواند در برابر خدا مقاومت كند, نه اينكه مقاومت ميكند و شكست ميخورد، اصلاً فرض ندارد با چه چيزي مقاومت بكند؟ با هستيِ خودش كه اين هستي او سرباز خداست همان وقتي كه بخواهد مقاومت كند اين اراده همان و شكست همان. نه اينكه ميجنگد و شكست ميخورد. يك وقت است ميگويد من با امكانات من در برابر خدا اين خيال كرد جهانِ منهاي او سربازان حقاند, غافل از اينكه سربازان حق، جهان به علاوه اوست. فرمود: «جوارحُكم جنودُه»[31] پس همه جوارح و جوانح انسان سرباز اوست. چنين موجودي ديگر فرض ندارد بتواند مقاومت كند [و] بگوييم جنگ كرد و شكست خورد.
جنگ تكويني در برار خداوند فرض ندارد
اگر احياناً درباره ربا و رباخوار مسئله حرب و محارب آمده است كه ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[32] براي اعلام شدت معصيت است وگرنه جنگ تكويني فرض ندارد. آيا دستِ ما ميتواند در برابر ما مقاومت كند؟ تا ما اراده نكنيم دست حركت نميكند, ممكن نيست كه مثلاً دست انسان در برابر او مقاومت كند يك لحظه قيام كند، بعد شكست بخورد. گرچه ذات اقدس الهي ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[33] به هيچ وجه قابل مثال نيست، نسبتي با چيزي ندارد; اما آيت و علامتي كه اگر كسي او را ترسيم كرد ميتواند آيت و علامتي براي خدا و تأثير خدا باشد در جهان هست. همانطوري كه «من عَرَفَ نَفسه فَقد عَرَف رَبَّه»[34] در اين مسائل هم بيتأثير نيست، اگر كسي خودش را با اعضا و جوارحش سنجيد, ديد تا اراده نكند اعضا و جوارح او حركت نميكنند ديگر باور نميكند كه عضوي از اعضاي او عليه او به مقاومت برخيزد و بعد شكست بخورد.
پرسش:...
پاسخ:خداي ﴿يُدافِعُ﴾[35] ديگر, خودش دفاع ميكند ﴿كَفَي اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ﴾[36] خداي سبحان از اين طرف دفاع ميكند و اما اگر كسي بخواهد با خدا بجنگد اين فرض ندارد، خدا از مؤمنين دفاع ميكند, مثل اينكه نفس از اعضا و جوارح خود دفاع ميكند; اما ديگر نه اعضا و جوارح در برابر نفس به مقاومت برنميخيزد، خب.
پس فرض ندارد كه چيزي در مقابل خداي سبحان مقاومت بكند, لذا مكرّر فرمود اينها مقداري سفر بكنند ببينند آنچه گذشتهها داشتند و مقتدرتر از اينها بودند هيچ طَرفي نبستند اينها هم اينچنيناند. در آيه محل بحث هم همينطور فرمود، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن تُغْنِي عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَأُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾ آل فرعون ضربالمثل بودند از نظر قدرتهاي مادي, كاري از آنها پيش نبرد فرمود: ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ﴾[37] اينها را گرفتيم انداختيم در دريا ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾[38] آنكه ميگفت: ﴿أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي﴾[39] و ميگفت اگر موسي پيامبر است چرا سورهاي از طلا ندارد، دستبند طلا ندارد[40] اينچنين طلاانديش بود ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ﴾ لذا مسئله آلفرعون را ذكر ميكند.
پرسش:...
پاسخ: نه، آن روز كه اصولاً ﴿يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[41] در برابر خدا از هيچ چيزي كاري ساخته نيست نه از خود انسان، نه از مالش نه از اولادش، نه از فرشته، نه از انبيا اين مراحل پنجگانه بود. آنگاه ذات اقدس الهي بخواهد كمك بكند با هر چيزي ميتواند فرمود ما امداد ميكنيم، مدد ميفرستيم، كمك ميكنيم خدا چون سراسر جهان ستاد الهياند به هر چيزي دستور بدهد آنها فرمان ميبرند; اما اگر خدا اراده كرد كاري انجام بدهد، از هيچ چيزي كاري ساخته نيست ﴿لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللَّهِ شَيْئاً﴾ تقديم اموال بر اولاد هم معمولاً براي آن است كه علاقه اول به مال است، بعد به فرزند, انسان قبل از اينكه فرزند پيدا كند مالدوست ميشود.
كفار و سران آنها هيزم و آتشگيري جهنماند
﴿وَأُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ﴾ كافران آتشگيرهاند آنگاه ﴿كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾ اين ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ همانطوري كه جريان دنيا را ميگيرد، جريان آخرت را هم ميگيرد و آيه تنها درباره دنيا نيست كه ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ﴾[42] او را نگيرد يا بالعكس مخصوص آخرت نيست, بلكه دنيا و آخرت هر دو است, چه اينكه در آيه بعد دارد كه به كافران بگو شما شكست ميخوريد، بعد جهنم ميرويد: ﴿قُل لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلي جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾ اينها كه وقود نارند اختصاصي به آخرت ندارد; منتها ظهور كاملش در آخرت است.
«وقود» يعني آتشگيره, چيزي كه به وسيله او آتش روشن ميشود و هيزمهاي ديگر با او مشتعل ميشوند. حطبهاي معمولي را با وقود مشتعل ميكنند. كبريت و مواد منفجره وقودند كه «به توقد النار» عدهاي مايه سوخت و سوز جامعهاند, وقود نارند يعني آتشزايند. در جهنم هم همينطور است. فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[43] و مشخص فرمود كه اين وقود چه كسانياند, نمونه ذكر فرمود: ﴿كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾ يعني سيرهٴ مستمره و مشئومه آلفرعون باعث شد كه اينها آتشگيره جهنم شدند.
افراد عادي هيزم جهنماند كه ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[44] اينها حطباند اين هيزم افروخته ميشود، اين زيد عاصي هيزم جهنم است, آن بكر عاصي هيزم جهنم است، «قاسط» يعني ظالم ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اما آن سردمداران كفر وقودند، نه تنها خود ميسوزند، ديگران را هم ميسوزانند; همانطوري كه در دنيا ضالّ و مضلّ بودند در آخرت هم ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ﴾[45] او جلو و عدهاي هم به دنبال او به جهنم ميروند. تنها جلو و دنبال اعتباري نيست كه صف بكشند به خط فرعون را اول ببرند بعد نه, فرعون وقود است، ديگران حطب يعني اشتعال او ديگران را شعلهور ميكند. همين هم تعذيبي است روي تعذيب. كساني كه در دنيا او را گرامي ميداشتند ميبينند امروز از آتش او ميسوزند، آتش ديگري نيست.
بالفعل بودن عذاب الهي و استمرار آن در قالب فعل مضارع
پرسش:...
پاسخ: قبلاً آماده شد الآن هم موجود است اينهايي كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[46] مگر الآن در درون شكمشان آتش مشتعل نيست. الآن مشتعل است ديگر. در قيامت اينها بين حميم و بين آتش گداخته حركت ميكنند طواف ميكنند يا كسي كه از منزلش به محل كار احتكار و ربا و از محل كار ربا و ارتشا به منزل رفت و آمد ميكند اين الآن در آتش دارد سير ميكند اين الآن در كانال آتش است; منتها بيچاره نميداند عند الاحتضار ميبيند مدتها داشت ميسوخت. الآن هم همينطور است; منتها قيامت ظهور ميكند. مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) نقل كرد در باب فضيلت نماز اول وقت كه فرشتهاي است وقتي كه هنگام نماز شده است اعلام ميكند «قُومُوا الي نيرانكم التي أوْقَدْتُمُوها علي ظُهُوركم فَأطْفِئُوها بصلاتكم»;[47] بلند شويد اين آتشهايي كه روشن كرديد با نماز خاموش كنيد. اينها كه مجاز نيست كه فرمود الآن آتش روي دوشتان است.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 7.
[2] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 15.
[3] . سورهٴ نحل, آيهٴ 49.
[4] . سورهٴ نمل, آيهٴ 87.
[5] . سورهٴ فتح, آيهٴ 4.
[6] . سورهٴ انفال, آيهٴ 59.
[7] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 22.
[8] . سورهٴ نساء, آيهٴ 78.
[9] . سورهٴ همزه, آيهٴ 3.
[10] . سورهٴ مسد, آيهٴ 2.
[11] . سورهٴ حاقه, آيهٴ 28.
[12] . سورهٴ كهف, آيهٴ 35.
[13] . سورهٴ ليل, آيهٴ 11.
[14] . سورهٴ مسد, آيهٴ 2.
[15] . سورهٴ حاقه, آيهٴ 28.
[16] . سورهٴ انفال, آيهٴ 19.
[17] . سورهٴ نجم, آيهٴ 26.
[18] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 67.
[19] . سورهٴ نمل, آيهٴ 87.
[20] . سورهٴ فتح، آيهٴ 4.
[21] . سورهٴ نجم, آيهٴ 48.
[22] . سورهٴ انفال، آيهٴ 19.
[23] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 14.
[24] . سورهٴ كهف, آيهٴ 46.
[25] . سورهٴ فجر, آيهٴ 20.
[26] . سورهٴ تغابن, آيهٴ 15.
[27] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 45.
[28] . سورهٴ قصص, آيهٴ 76.
[29] . نهجالبلاغه, خطبه 157.
[30] . نهجالبلاغه, خطبه 199.
[31] . نهجالبلاغه, خطبه 199.
[32] . سورهٴ بقره, آيهٴ 279.
[33] . سورهٴ شوري, آيهٴ 11.
[34] . بحارالانوار, ج 2, ص 32.
[35] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 38.
[36] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 25.
[37] . سورهٴ قصص, آيهٴ 40.
[38] . سورهٴ طه, آيهٴ 78.
[39] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 51.
[40] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 53.
[41] . سورهٴ شعراء, آيات 88 و 89.
[42] . سورهٴ عبس, آيات 34 و 35.
[43] . سورهٴ بقره, آيهٴ 24.
[44] . سورهٴ جن, آيهٴ 15.
[45] . سورهٴ هود, آيهٴ 98.
[46] . سورهٴ نساء, آيهٴ 10.
[47] . من لايحضره الفقيه, ج 1, ص 208.