اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ ﴿7﴾ رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴿8﴾ رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ﴿9﴾
هدف بيماردلان
كساني كه قلب آنها مبتلا به اعوجاج و زيغ است درباره متشابهات، دست به تأويل ميزنند به منظور فتنهبرانگيزي، چون نه ميخواهند بفهمند و نه ميخواهند عمل كنند فقط ميخواهند فتنه كنند.
در برابر محكمات، متوقفاند. آنجا كه وظيفه، توقف است ميشورند، آنجا كه وظيفه، قيام و حركت است ميايستند. كار اينها درباره متشابهات همين است كه در اين آيه فرمود: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ به منظور ابتغاي فتنه و ابتغاي تأويل؛ اما كار اينها در برابر محكمات همان است كه در آيه بيست سورهٴ 47 كه به نام مبارك رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اينچنين فرمود: ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَي لَهُمْ﴾؛ عدهاي ميگويند چرا سوره تازه و دستور جديد نازل نميشود. وقتي سورهاي كه محكم باشد، معانياش روشن و بيّن باشد نازل بشود و در او دستور مبارزه و قتال ذكر بشود آنها كه از نظر دل، بيمارند مثل يك انسان محتضر به تو نگاه ميكنند.
همين گروه كه در برابر آيات متشابهات ميشورند و حركتي دارند، در برابر سُوَر و آيات محكمه ميايستند آنجا كه بايد حركت كنند متوقفاند و آنجا كه بايد توقف كنند كه «الوقوفُ عندَ الشبهةِ خَيرٌ مِن الاقتحام في الهلكة»[1] حركت ميكنند. نقطه مقابل آنها، راسخين در علماند. راسخين در علم، كسانياند كه در برابر محكمات اطاعت ميكنند، در برابر متشابهات متوقفاند. آنجا كه ميفهمند حركت ميكنند، آنجا كه نميفهمند ساكتاند، اين يك مطلب.
واقعي بودن وجود محکم و متشابه در قرآن
مطلب ديگر مربوط به قرآنشناسي است كه در خلال بحث ديروز اشاره شد. آيا آيات، محكمات و متشابهات آنها براساس برداشت مفسّرين است يا يك عده آيات واقعاً محكماند، يك عده آيات واقعاً متشابه. آيا تشخيص محكم و متشابه ميسّر است يا هر كس با هر مبنايي كه دارد ميتواند به سراغ محكم و متشابه برود كه اينها به تفسيرشناسي برميگردد به بحث تفسيري ارتباط ندارد. ممكن است از راههايي كه امام رازي و امثال امام رازي ارائه دادند چنين توهّم بشود كه هر كس با هر مباني پذيرفته شده به اصطلاح اصول موضوعه و پيشفرض وقتي به سراغ قرآن حركت كرد او يك سلسله از آيات را محكم ميداند مقابلش را متشابه، گروه ديگر به عكس، ولي ظاهر قرآن كريم، ظاهر همين آيه كه جزء محكمات است اين است كه هم محكم و متشابه يك امر واقعي است يعني بعضي از آيات، واقعاً محكماند، بعضي از آيات، واقعاً متشابه، هم راه تشخيصش مشخص است؛ اينچنين نيست كه هيچ راهي نباشد. آنكه گرفتار شك است ميگويد يا در جهان واقعيتي نيست يا اگر هست ما راه تشخيص نداريم. هر كسي با اصول موضوعه و مبادي قبلي و امور پيشفرض به سراغ قرآن ميرود و براي خود محكم و متشابهي دارد؛ راهي براي تشخيص محكم و متشابه نيست هر كس از راه خاص ميرود ولي ظاهر قرآن كريم دو مطلب است يكي اينكه بعضي از آيات، واقعاً محكماند و بعضي از آيات، واقعاً متشابه و دوم اينكه راه براي تشخيص محكم از متشابه وجود دارد، اگر آن راه صحيح را رفتيم ميتوان به خوبي محكمات را تشخيص داد و عمل كرد و متشابهات را تشخيص داد و توقف كرد.
از اينكه قرآن كريم فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ معلوم ميشود كه آيات با قطع نظر از مراجعهٴ اهل تفسير به دو دسته تقسيم ميشوند، چون فرمود خداوند قرآن را نازل كرده است بعضي از آياتش محكماند، بعضي از آياتش متشابه و از اينكه فرمود: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ معلوم ميشود كه آنها كه داراي قلب سالماند محكم را خوب ميشناسند، متشابه را خوب ميشناسند و به وظيفهشان هم در برابر محكم و متشابه خوب عمل ميكنند و آنها كه في قلبشان زيغ است آنها هستند كه دنبال متشابه ميروند. پس بايد از اين طرف تلاش و كوشش كرد كه قلب سليم فراهم كرد، اينچنين نيست كه راه نباشد، راه هست پس از نظر معرفتشناسي و تفسيرشناسي بايد اينچنين گفت: ميتوان محكمات را تشخيص داد، ميتوان متشابهات را تشخيص داد و وظيفه در برابر محكم را عمل كرد و وظيفه در برابر متشابه را هم عمل كرد.
راز تعبير به﴿كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾
مطلب سوم آن است كه اينكه راسخين در علم نگفتند «كلُّ مِن رَبّنا»، بلكه گفتند: ﴿كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ اين نشانه همان آياتي است كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» نازل شده است[2].
پرسش ...
پاسخ: نه؛ معيار تشابهگرايي، فتنهانگيزي است، معيار متشابه و محكم قبلاً بحثش گذشت كه «المحكم ما هو» و «المتشابه ما هو»؛ اما گرايش به محكم و گرايش به متشابه اين معيارش سلامت دل و بيماري دل است.
مطلب بعدي اين بود كه راسخين در علم نگفتند «آمنا به كلٌّ مِن رَبَّنا»، بلكه گفتند: ﴿آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ اين ﴿مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ كلمه ﴿عِندِ﴾ اضافه شد، لابد نكتهاي را به همراه دارد و شايه نكتهاش همان باشد كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آمده و با بحثهاي گذشته هماهنگ است.
﴿أَيْنََما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَا لِهَؤُلاء الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً ٭ مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَي بِاللّهِ شَهِيداً﴾[3]؛ فرمود اينها كسانياند كه اگر كارِ خير و حادثهٴ نيكي به اينها برسد ميگويند اين از نزد خداست و اگر حادثهٴ ناگواري دامنگيرشان بشود ميگويند از نزد توست تطيّر ميكنند، تو در جواب بگو: ﴿كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است غير از خدا براساس توحيد كسي در عالم مؤثّر نيست، چرا اينها سخن را درست نميفهمند؟ بعد در آيه بعد فرمود گرچه حَسنات و سيّئات، حوادث ناگوار و حوادث گوارا همه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾اند؛ اما بين حَسنه و سيّئه فرق است ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ﴾ حَسنه هم ﴿مِنْ اللّهِ﴾ هست، هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ سيّئه گرچه «من عند الله» هست، ولي«من الله» نيست ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ﴾.
در خلال بحثهاي گذشته فرق بين «من عند الله» و «من الله» تا حدودي روشن شد و تفصيلش اگر خدا بخواهد به سورهٴ مباركهٴ «نساء» موكول است؛ اما اين فرق هست كه قرآن كريم حَسنات را هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ ميداند[4]، هم «من الله» ولي سيئات را گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ ميداند[5]، ولي«من الله» نميداند، در بحث جبر و تفويض، اطاعت و عصيان هم اين آيه نقش مؤثري دارد. در اينجا محكمات و متشابهات هر دو «من عند الله»اند ولي محكمات هم «من عند الله» است، هم «من الله» ولي متشابهات گرچه «من عند الله» است، ولي «من الله» نيست، نظير همان مثالي كه به سيل و كفِ روي سيل ذكر شد. آب هم «من الله» هست، هم «من عند الله» كفِ روي آب گرچه «من عند الله» است، ولي «من الله» نيست. اين كف، ريشهاي دارد ولي كف بودنِ كف «من عند سيل» است، «من عند الحركة» است آنجا كه حركت نيست و ثبات است كفي در كار نيست، تشابه متشابه گرچه ريشهاش كه همان محكمات است و آبِ زيرِ اين تشابه است آن «من الله» است؛ اما خود اين تشابه «من الله» نيست، لذا راسخين در علم ميگويند: ﴿آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ نه «من رَبّنا» البته محكمات «من ربنا» است و ﴿مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ ولي متشابهات گرچه ﴿مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ است، ولي ﴿مِنْ رَبِّنَا﴾ نيست.
علمکرد راسخان در علم درباره متشابهات
﴿وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾ همانطوري كه راسخين در علم، حقشناسي كردند و وظيفه را عمل كردند ذات اقدس الهي هم بندهپروري كرده است از اينها به عظمت ياد كرد؛ هم اينها را در مسائل علمي به عنوان راسخ در علم معرفي كرد، هم در مسائل تهذيب و تزكيه نفس به عنوان اولواالالباب ياد كرده است، فرمود اينها عالم با عملاند اينها هم از نظر مسائل علمي راسخ در علماند و هم از نظر مسائل عملي لبيب و خردمند و درونپرند.
پرسش...
پاسخ: آنجا كه تقابل هست، تفصيل قاطع شركت است گاهي هم ممكن است كه تفصيل نباشد كلّ واحد از اينها در جاي ديگر اطلاق بشود؛ اما تفصيل، قاطع شركت است. فرمود چرا اينها حرفها را درست بررسي نميكنند ﴿فَمَا لِهؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً﴾ بعد ميفرمايد در عين حال كه ﴿كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست؛ اما ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ﴾[6] اينجاست كه تفصيل، قاطع شركت است آنگاه فرق ميشود بين «من عند الله» و بين «من الله».
پرسش ...
پاسخ: بسيار خب؛ چون اين نكته هست كه چرا نگفتند «من ربنا»، الآن نوع دعاي اينها «ربنا ربنا» است خب اينجا هم ميگفتند: «من ربنا» اين اضافه كلمه ﴿عِندِ﴾ لابد نكتهاي دارد لعل اين نكته همان باشد كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آمده.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ الآن هم همان حرف است، آيهاي كه متشابه هست دو احتمال دارد: يك احتمال باطل، يك احتمال حق. آن احتمال باطل مثل كفِ روي آب است، اينكه نازل نشده، آن محتَمل حق آن نازل شده وقتي متشابه به دامن محكم ارجاع شد آن محكم، كفزدايي ميكند اين احتمال رويي و بالايي را برطرف ميكند، وقتي برطرف كرد ميماند همان يك احتمال حق، ميشود محكم.
پرسش ...
پاسخ: مثل حَسنه و سيّئه، در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود حَسنه و سيّئه هر دو ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است؛ اما سيئه «مِنَ اللّهِ» نيست. اينجا هم همانطور است محكمات و متشابهات را نگفتند: كل من الله گفتند: ﴿كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾[7] ﴿كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ نگفتند «كل من ربنا». اين اضافه كلمه ﴿عِندِ﴾ نكتهاي دارد، سيّئه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست، اما «مِنَ اللّهِ» نيست، حَسنه هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست، هم «مِنَ اللّهِ». تشابه ما داريم مثل اينكه كف داريم، اما آن كف را خدا نازل نكرد اين حركت آب است كه كفزاست؛ اما «مِنَ اللّهِ» نيست.
اولواالالباب چه كسانياند، پس ذات اقدس الهي هم اينها را به رسوخ در علم ستود، هم به لبيب بودن ستود، چون راسخ در علماند خوب سخن ميگويند، چون عالم به علماند علم در آنها جاسازي شد وقتي علم در آن جاسازي بشود اينها ميشوند بامغز، تهي نيستند گاهي ممكن است كسي در علم رسوخ بكند ولي علم در او رسوخ نكند؛ اما اگر علم رسوخ كرد همه قفسه جان او را علم ميگيرد اين ميشود «ذولُب»، ميشود لبيب ممكن است كسي درس خوانده باشد؛ اما تهيمغز او در علم رفته است، اما علم در او راه پيدا نكرده از اين گروه ممكن است قرآن تعبير بكند به ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[8] اينها دلشان تهي است﴿هَوَاءٌ﴾ يعني خالي ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاء﴾ اين اختصاصي به كافرِ جاهل ندارد، مُلحداني هم كه مكتبهاي علميِ فراوان دارند اينها هم ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾؛ دلشان تهي است؛ اما لبيب كسي است كه لُب دارد، مغز دارد، علم رفته در درون جان او.
اين گروه هم محكم را ميشناسند و عمل ميكنند، هم متشابه را ميشناسند و توقف ميكنند اگر نتوانستند تشابهزدايي كنند و متشابه را با ارجاع به محكم، محكم كنند و هم اين نعمت را از ذات اقدس الهي ميدانند و هم در حفظ اين نعمت ميكوشند و هم اگر خطري را در مقابل احساس كردند به ذات اقدس الهي براي نجات از آن خطر پناه ميبرند، اينها ميدانند كه ﴿أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ﴾ به چه دامي افتادند، براي اينكه به آن دام نيفتند عرض ميكنند: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ اين نعمتي كه ما داريم به نام رسوخ علم، اين را از ما نگير كه ما هم متشابهگرا باشيم، دست به محكمات نزنيم ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ اين ﴿بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا﴾ اظهار امتنان است؛ نگفتند ما خودمان مهتدي شديم، تو ما را هدايت كردي؛ اما «اَنعَمتَ وَزِد»؛همانطوري كه هدايت كردي ما راسخ در علم شديم ما پذيرفتيم محكمات و متشابه از نزد توست و وظيفهمان را در برابر هر سنخ عمل ميكنيم، اين نعمت را از ما نگير.
خاستگاه دعاي راسخان در علم
﴿أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ﴾ آنها اهل نيايش و دعا نيستند كه خدايا! زيغ ما را بردار ما را راسخ در علم بكن ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾[9] و امثال ذلك، آنها چنين دعايي نميكنند كه خدايا زيغ ما را بردار ولي راسخ در علم دعا ميكند به درد ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ﴾ مبتلا نشود.
پس ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ﴾ دعا نميكنند كه به راسخين برسند، ولي راسخين دعا ميكنند كه از دامي كه براي ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ﴾ گسترده شد برهند، لذا عرض ميكنند ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا﴾ يعني اين نعمتي كه داديد اگر رسوخ در علم است تو دادي، اگر توقف در برابر شبهات است تو دادي، اگر اينكه ميگوييم: ﴿آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ تو دادي، و اگر لبيبيم تو دادي، اينها لطف توست اينها را نگير ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا﴾.
نزاع«جبر»و«تفويض»
اين نزاع معروفي كه بين جبري و مفوّضه است معمولاً در اينگونه از آيات ظهور ميكند. يك بحث مبسوطي امام رازي دارد ميگويد؛ اما اشاعره كه جبري فكر ميكنند اين ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ براي آنها خيلي روشن است، معلوم ميشود انحراف دل مثل هدايت دل در اختيار خداست؛ اما مفوضه وقتي به اين آيه ميرسند ناچارند توجيه كنند، بگويند كه اينكه گفته شد ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ يعني خدايا! كاري نكن كه توفيق از ما سلب بشود، ما دلمان را منحرف بكنيم، آنگاه تو به عنوان كيفر بر انحراف دل ما بيفزايي، نظير آنچه كه در سورهٴ «صف» آمده است ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾[10] اينها استدلال معتزله است امام رازي با همه تلاش و كوشش ميكوشد كه اين حرفها را باطل كند؛ اما به اين آيه سورهٴ «صف» كه ميرسد ميگويد: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ اين منشأش اين است، اول ـ معاذ الله ـ خداوند قلب اينها را منحرف كرده است، در اثر اذاقهٴ ابتداييه حق اينها «ذاقوا و انحرفوا»، بعد چون اينها منحرف شدند خداوند زيغي روي زيغ افزود[11] خب، اين همان تفكر جبري است، چون براي او مسئله «امر بين الأمرين»[12] حل نشد اين آيه سورهٴ مباركهٴ «صف» كه خوب روشن است كه ذات اقدس الهي هرگز اذاقهٴ ابتدايي ندارد، بلكه اگر دل كسي را منحرف ميكند به عنوان كيفر است اين تعبير، تعبير استدلالي است ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ اين طعمِ سبب و مسبب ميدهد يعني چون منحرف شدند خدا اينها را هم به كيفر تلخ زيغ قلب مبتلا كرده است.
امام رازي چون دست از آن مبنا نميتواند بردارد، لذا آيه سورهٴ «صف» را كه يك آيه روشني است به زحمت دارد توجيه ميكند[13]. راسخين در علم، نميگويند حالا كه ما در علم راسخيم ديگر اهل دعا و نيايش نباشيم، اصلاً نشانهٴ رسوخ در علم نيايش و دعاست، نشانه عاقل بودن دعا كردن است، ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا﴾.
ويژگيهاي دعاي راسخان در علم
خب حالا زيغ و انحراف و اعوجاج نيامده است؛ دل از زيغ تخليه شد همين مقدار كافي است، همين مقدار كافي است كه آدم نسوزد به جهنم نرود يا نه، بعد از تخليه، تحليه و امثال ذلك هم لازم است، بعد از نجات دل از زيغ و انحراف، تحليه دل و فضايل اخلاقي و علمي هم لازم است اينجاست كه جمله بعد شروع ميشود ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْكَ رَحْمَةً﴾ اولاً ما رحمت لُدنّي ميخواهيم، رحمتي كه مشوب نباشد اصولاً مردان بزرگ اينچنيناند دعاهاي اينها اينچنين است كه خدايا اين همه نعمتها را تو دادي، اين همه افراد هم تو اداره ميكني، خب بين ما و خودت چرا وسايط عادي فراهم ميكني كاري بكن كه بلاواسطه فيض به ما برسد معنا بلاواسطه هم اين نيست كه ما بشويم صادر اول اين توقع هم ندارند خدايا توفيقي بده كه ما كاري بكنيم در برابر كار چيزي هم به ما برسد. كسي رايگان چيزي به ما بدهد اين يك ذلّت است آن رحمت خاصه لدنّي اگر نصيب همه نميشود ولي اين معنا مقدور هست كه بين ما و نعمت تو ديگري فاصله نباشد.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره همان ارواح عترت طاهره مثل رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) انسان در آن حد نيست كه بلاواسطه فيض دريافت كند، آنها البته اين دعاهايي كه ميخوانند منظورشان همان بلاواسطه بودن است؛ اما براي افراد عادي ميسور نيست ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْكَ﴾ خب، اينها رحمت ميخواهند؛ اما ﴿مِن لَدُنْكَ﴾ ميخواهند هم ميخواهند رحمت لدنّي باشد لَدُن يعني نزد، هر رحمتي كه به انسان ميرسد ريشهاش از نزد خداست؛ اما بلاواسطه نيست. بعضي از رحمتها بلاواسطه است هم ميخواهند رحمت لدنّي باشد و هم اينكه رحمت نزد خداست. انسان اگر بفهمد تنها راه رساندن رحمت، ذات اقدس الهي است احساس ميكند كه مضطر است وقتي فهميد بيچاره است براساس فهم خودش اضطرار را به كار ميبرد، وقتي مضطر شد دعاي او مستجاب است. اگر كسي فهميد تنها كليد رحمت نزد اوست ديگر زير چشم، به غير او نگاه نميكند. كسي كه اهل مزرع و مرتع است و دعا ميكند اگر اين مزرع و مرتع هم بداند كه واقعاً مِلك طلق ذات اقدس الهي است دعاي او خالص است؛ اما اگر يك دعاي رسمي و سنّتي دارد ديگران هم دعا ميكنند او هم دعا ميكند در عين حال كه ميگويد خدايا به من رحمت بده! چشمش به آن مزرع و مرتع است اين دعاي خالص نيست، چون خود را مضطر نميبيند يا اگر مظلومي به خدا شكايت كرد عرض كرد خدايا! داد مرا از ظالم بگير، اين مظلوم اگر مقتدر بود به قوم و قبيله و قدرتهاي عادي و مادي تكيه داشت در حين دعا كردن گوشه چشمي هم به آن قدرتها داشت، اين مضطر نيست و اما اگر كسي هيچ وسيلهاي براي انتقام نداشت جز ذات اقدس الهي اين واقعاً مضطر است. اين است كه در روايات مخصوصاً آنكه سيدالشهداء(سلام الله عليه) در آخرين لحظه به امام سجاد فرمود و امام سجاد در آخرين لحظه عمر مباركش به امام باقر(سلام الله عليهم اجمعين) فرمود كه وصيت كردند كه همواره ظلم بد است ولي به كسي كه هيچ پناهي جز خدا ندارد به او ستم نكنيد سرّش همين است: «إيّاكَ و ظلمَ من لا يَجِدَ عليكَ ناصراً الا الله»[14] چون او مظلوم واقعاً مضطر است يعني مي فهمد كه مضطر است دعاي او، دعاي خالص است اگر او گفت يا الله فقط الله را خواست، چون دعاي او خالص است، دعاي خالص مستجاب است.
مظلومين ديگر يا اهل نيايش نيستند يا اگر دعا ميكنند يك دعاي مشركانه است؛ هم به دستگاهِ شكايت نظر دارند، هم به دستگاه قوم و قبيله نظر دارند، هم به دستگاههاي انتقامهاي فردي نظر دارد هم دعا ميكند اين براي او جا نيفتاد كه حلّ مشكل «من لدي الله» است، راسخين در علم برايشان جا افتاد كه اين كليد رحمت «لدي الله» است، لذا عرض ميكنند ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْكَ﴾ قبل از اينكه بگويند چه ميخواهيم، ميگويند كار به دست توست، نميگويند «و هَب لنا رحمةً من لدنك» ميگويند ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْكَ رَحْمَةً﴾؛ كار به دست توست. حالا كه عرض كرديم كار به دست توست ما رحمت ميخواهيم: ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْكَ رَحْمَةً﴾.
پرسش ...
پاسخ: اولاً بين «عند» و «لدي» در اين كتابهاي ادبي ملاحظه كرديد كه فرق است. در فارسي البته ما در اثر آن ضعف فرهنگ فارسي نداريم كلمهاي كه بين «عند» و «لدي» فرق است آن فرق را برساند، ما هر دو را ميگوييم در هر دو جا ميگوييم كلمه نزد را به كار ببريم، پيش به كار ببريم ميگوييم در و پيش فلان كس است، در نزد فلان كس است اما در عربي اينچنين نيست كه «عند» و «لدي» يكي باشد به هرحال حسنات و سيئات هر دو ﴿مِنْ عِندِ﴾ است، گرچه سيئه ﴿مِنْ عِندِ﴾ نيست
رحمت هم «من الله» است هم«من لدي الله».
پرسش ...
پاسخ: بله همانطوري كه كف به بالا ارتباط دارد، اما «من الله» نيست. اين گروه عرض ميكنند: ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْكَ﴾ چه؟ ﴿رَحْمَةً﴾ اول خواسته خودشان را نميگويند، نميگويند ما چه ميخواهيم[بلکه] اول ميگويند كار به دست توست وقتي تثبيت شد«لدي الله» است، عرض ميكنند رحمت ميخواهيم، بعد همين خواسته را مستدل ميكنند.
بخشندگي محض حق تعالي
چرا ما گفتيم ﴿مِن لَدُنْكَ﴾ براي اينكه تنها كسي كه ميبخشد تويي يعني آنچه را كه قبلاً به صورت تضميني و اشارهاي گفتيم الآن تصريح ميكنيم ﴿إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ حالا جمله اسميه بودن و حرف تأكيد اينها حصر رسان نيست؛ اما ضمير فصل آوردن «الف» و «لام» بر خبر گذاشتن مفيد حصر است، پس اينكه عرض كرديم ﴿وَهَبْ لَنَا﴾ براي اينکه تنها واهب تويي ﴿إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ تو بايد ببخشي از غير تو كاري ساخته نيست، خب.
يقين راسخان در علم، به قيامت
اين همه تضرّع و ناله براي چيست؟ ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ براي چيست؟ براي اينكه ما آنطور نيستيم كه «اذا مات فات» ما روز حسابي در پيش داريم آنها كه ﴿فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ﴾اند﴿فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ اينچنين نيست كه وقتي مردند رخت بربسته باشند حساب تمام شده باشد كه، ما اگر وضع همين دنيا بود خب بالأخره ميگذشت؛ اما به تمام ذرّات عالم حسابرسي است ما يك روز عظيمي در پيش داريم. اگر كسي گرفتار زيغ قلب بود آن روز به عذاب اليم مبتلا ميشود، اگر از رسوخ در علم برخوردار بود و اگر از «وقوف عند الشبهه» متنعّم شد[15] آن روز از فيض عظيم برخوردار ميشود. قيامت، حق است ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ اين ناله هاي ما براي آن روز است مكرّر ميگوييم به ما رحمت بده، زيغ قلب به ما نده، قلب ما را حفظ بكن، هدايت ما را حفظ بكن مگر ما چنين روزي در پيش داريم و اگر نبود آن روز بالأخره ما اين همه ناله و ضجّه نميزديم ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ اين ﴿لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ ملاحظه فرموديد اگر كسي بخواهد به اصطلاح ترجمه كند ميشود امر ضروري، قضاياي ضروري را قرآن كريم تعبير به ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ ميكند، ما كه ميگوييم «الأربعةُ زوجةٌ» اين قضيه موجّحه به ضرورت است «الأربعة زوجة بالضرورة» «الانسان ناطق بالضرورة»، مسئله حقانيت قرآن اينچنين است «القرآنُ حقٌّ بالضرورة»، «المعادُ حقٌّ بالضرورة» ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[16] ،﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ همان معناي بالضرورة را تفهيم ميكند. ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ آنوقت دليل اين را هم، عدم خُلف وعده ذكر ميكند كه بايد بعد اشاره بشود.
«و الحمد لله رب العالمين»
- الکافي، ج1، ص50. [1]
- سورهٴ نساء، آيهٴ 78و79. [2]
- سورهٴ نساء، آيهٴ 78و79. [3]
- سورهٴ نساء، آيهٴ 78. [4]
- سورهٴ نساء، آيهٴ 78. [5]
[6] . سورهٴ نساء، آيهٴ 78و79.
- سورهٴ نساء، آيهٴ 78. [7]
[8] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43.
[9] . سورهٴ طه، آيهٴ 114.
[10] . سورهٴ صف، آيهٴ 5.
- ر.ک: التفسير الکبير، ج7، ص192-195. [11]
- الاحتجاج(شيخ طبرسي)، ج2، ص414. [12]
- ر.ک: التفسير الکبير، ج7، ص193. [13]
[14] . الكافي، ج 2، ص 331.
- ر.ک: الکافي، ج1، ص50. [15]
[16] . سورهٴ بقره، آيات 1 ـ 2.