اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ ﴿7﴾
در بحث اشتمال قرآن كريم بر متشابهات، جوهي بود.سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) پنج مقدمه ذكر ميكنند و ده نتيجه ميگيرند، آنگاه ثابت ميكنند اگر كسي بحث كند چرا قرآن كريم مشتمل بر متشابه است يا چرا خداوند متشابه نازل كرده است با اينكه ميدانست آيات متشابه، دستآويز فتنهجويان است اين پرسش ناتمام است و درست نيست، براي اينكه خداوند متشابه نازل نكرد و تشابه نازل نكرد، چون تشابه و آنچه زمينه تشابه را فراهم ميكند فتنه است و سراسر قرآن كريم نور است و خداوند حق و هدايت فرستاد نور نفرستاد و پيدايش تشابه از نشئه عالم طبيعت و حركت و لفظ است و مانند آن[1].
مقدمه چهارم و اصل چهارم كه بحثش ديروز گذشت عصارهاش اين شد كه چه وجود مبارك نبي اكرم(صلّيالله عليه و آله و سلّم) و چه فرشتگاني كه مسئول دريافت و ابلاغ وحياند همه معصوماند از راهيابي وسوسه از درون يا شيطان از بيرون و سراسر اين قرآن حق است كه ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[2] وقتي به عالم الفاظ و حركت آمد، چون اين قوانين و اين الفاظ و اين اصطلاحات ساخت بشر است و با اشتراك لفظي، اشتراك معنوي، حقيقت و مجاز، استعارات و كنايات همراه است كفي را هم به همراه ميآورد به عنوان تشابه؛ اينچنين نيست كه اين تشابه، در عوالم ديگر نظير كتاب مبين يا كتاب مكنون يا امّالكتاب وجود داشته باشد، چه اينكه وقتي حقيقت قرآن در قيامت ظهور ميكند آنجا هم باز سخن از تشابه مطرح نيست؛ وقتي قرآن در قيامت ظهور كرد اينچنين نيست كه تشابه هم در قيامت به صورت يک نور در بيايد و شفاعت كند. اگر آيهاي دو تا احتمال داشت يك احتمالش حق بود يك احتمالش باطل، اين باطل جزء قرآن نيست پس باطل را خدا نازل نكرد. آيهاي كه داراي دو احتمال است آن احتمال حق كه مراد است، نازل شد و اين احتمال باطل كفي است كه روي آن حق را پوشانده و الآن انسان باطل را ميبيند.
پس همانطوري كه در كتاب مبين بر اساس سورهٴ «واقعه» كه ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ٭ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ﴾[3] در كتاب مكنون، تشابه نبود يا در امّالكتاب كه ﴿وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[4] جاي تشابه نيست و در قيامت كبرا هم كه حقيقت قرآن ظهور ميكند براي شفاعت، آنجا هم جاي تشابه نيست پس اين تشابه به منزلهٴ كف روي آب سيل خروشان آيات است كه از نشئه طبيعت و حركت برخاست نه اينكه خداي سبحان نازل كرده باشد، نظير اينكه براي قرآن اوصاف ديگري هم همانند تشابه ياد شده است.
اما اين اوصاف اينچنين نيست كه در مراحل بالا اين اوصاف وجود داشت يا در قيامت كبرا اين اوصاف هم باز حضور دارد يا خداي سبحان اين اوصاف را به همراه ساير اوصاف قرآني نازل كرده باشد، اينچنين نيست بلكه لازمه تنزل قرآن در نشئه حركت و لفظ و طبيعت داشتن آن اوصاف است، نظير سبب كوري يا سبب خسارت و زيان، اينها را خدا به عنوان وصف قرآن ذكر كرده است فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾[5] يعني همين قرآن سبب زيادت خسران ظالمين است يا در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» فرمود اين قرآن نسبت به عدهاي عامل كوري است، آيه 44 سوره «فصلت» اين است كه ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُديً وَشِفَاءٌ وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَميً﴾؛ اين قرآن نسبت به غير مؤمنين كه گوششان سنگين است و شنوا نيست عامل كوري است، با اينكه سراسر قرآن نور است. در اين آيه 44 سورهٴ مباركهٴ «فصلت» تقسيم نفرمود كه بعضي آيات اينچنين است بعضي آيات آنچنان فرمود: ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِيّاً لَقَالُوا لَوْلاَ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ ءَأَعْجَمِيٍّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ﴾ يعني همين قرآن ﴿لِلَّذِينَ آمَنُوا هُديً وَشِفَاءٌ﴾ نه اينكه بعضي ازآيات قرآن هدايت و شفاء است و بعضي از آيات قرآن هدايت و شفاء نيست ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُديً وَشِفَاءٌ وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَميً﴾.
روشن بودن معناي حقيقي قرآن کريم
همين قرآن عامل عميان و كوري همين ﴿الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ است. خب، اينكه فرمود: ﴿وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾ آيا اين وصف قرآني است كه ﴿فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ﴾[6] يا وقتي به عالم طبيعت آمده است ﴿لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾ آيا اين وصف ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً﴾[7] است يا وصف ﴿وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[8] هم هست آنجا هم باز ﴿لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾[9] آيا اينكه فرمود: ﴿وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَميً﴾[10] اين قرآن عامل كوري است همين قرآني كه ﴿فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ﴾[11] است عامل كوري است، همين قرآني كه ﴿وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾ همين عامل عما و كوري است يا وقتي به صورت الفاظ درآمد و در عالم لفظ ظهور كرد و با عالم كسرت همراه شد عامل كوري است براي عدهاي، همين قرآني كه حقيقتش در قيامت كبرا ظهور ميكند همين﴿لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾ همين ﴿وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَميً﴾ يا آنجا نور محض است كه از صف انبيا و صديقين و صالحين و شهدا ميگذرد، پس اين اوصافي كه خداي سبحان براي قرآن كريم ذكر كرد اينچنين نيست كه وصف لازم حقيقت قرآن باشد «اينما تحقق»، بلكه لازمه نشئه عربي مبين بودن اوست يعني لازمه الفاظ اوست آن هم يك امر اضافي است نه يك امر ذاتي كه براي هميشه بماند، نظير همان اصل كلي كه در سوره «رعد» بيان فرمود كه: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَابِياً﴾[12] خب، اين سيل قبل از اينكه در عالم طبيعت در كوه و درّه جريان پيدا كند در مخزن الهي بود بر اساس آيه سورهٴ «حجر» كه ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[13] اينكه در مخزن الهي بود آنجا هم كف بياثر داشت يا آنجا هر چه بود حقيقت آب بود. اصلا كف يعني بيحقيقتي، پس وقتي به نشئه طبيعت آمد به همراه خود كفي را حمل كرد و اين كف هم ماندني نيست، براي اينكه ﴿أَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ﴾[14] دربارهٴ تقسيم محكم و متشابه هم اينچنين فرمود، فرمود: ﴿هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ﴾.
معناي محکم و متشابه در قرآن کريم
خب اگر محكمات امّ الكتاباند متشابه ﴿فَيَذْهَبُ جُفَاءً﴾، «فاما المحكم فيمكث في الارض و اما المتشابه فيذهب جفاء» نفرمود آيات قرآن دو قسماند، بعضي محكماند بعضي متشابه[بلکه]فرمود بعضي مادرند بعضي فرزند، بعضي اصلاند بعضي فرع، نفرمود «منه آيات محكمات منه آيات متشابهات»، فرمود: ﴿مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ پس «و اما المتشابه فيذهب جفاء و اما المحكم فيمكث في الارض» و سراسر قرآن ميشود محكم، پس خداي سبحان متشابه نازل نكرد تا كسي پرسش كند چيزي كه دستاويز فتنهگران است چرا خدا نازل كرده است، در نشئه الفاظ اينچنين است، اگر كسي از نشئه لفظ حركت كرد آنجا جاي متشابه نيست اصلاً، مادامي كه در نشئه الفاظ است بالأخره همين اصطلاحات است همين حقيقت و مجاز هست همين استعارات و كنايات هست و امثال ذلك.
پرسش:...
پاسخ: براي اينكه الفاظ، طاقت آن را ندارد، مثل اينكه كسي پرسش كند چرا تمام آب در نشئه سيل بيكف نميماند
پرسش:...
پاسخ: آياتِ احكام اينچنين نيست؛ اما آياتِ احكام تنها بخشي از آيات قرآن است، تقريباً يك سيزدهم قرآن مربوط به فقه است.
اجتهاد و استنباط در معناي قرآن کريم
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب؛ در نشئه حس، كمتر تشابه دارد براي اينكه آب كم جريان است هر جا كه كف نيست آنجا كه جاي خروش است جاي كف است آنجا كه به ملاكات ميرسد به مصالح خفيه ميرسد به مفاسد خفيه ميرسد آنجا كه فكر به جهاد و اجتهاد ميكوشد آنجا كه ميخروشد كف ميبيند
پرسش:...
پاسخ: حكيم ميداند، همان حكيم فرمود الفاظ شما توان اين كشش را ندارد، اين حرف حكيم است. حكيم ميخواهد با ما مثل ما با زبان ما سخن بگويد زبان ما همين است، حكيم ميخواهد براي ما آب بفرستد كه.
پرسش:...
پاسخ: جاي ديگر هم به زبان ما سخن گفت، اما آنجا كه كم موج است، كم كف است آنجا كه جاي موج است پر كف است، آنجا كه جاي ظواهر است و امر است نهي است و بكن و نكن است اينجا جاي آرامش است جاي كم كف است.
پرسش:...
پاسخ: همه را ذات اقدس الهي خواست، اما هر چيزي را در جاي خود مشخص كرد. فرمود اين نشئه ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾[15] بين قرآن عربي با امّ الكتاب هم سراسر اين حقيقت قرآن است كه به عنوان طنابي آويخته است، لذا فرمود اين طناب يك طرفش به دست خداست يك طرفش به دست شما بگيريد و بالا برويد هرچه بالاتر انسان ميرود به مشكلات برخورد ميكند هرچه پايينتر است آسانتر است.
پرسش:...
پاسخ: همهاش همينطور است، اينكه فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾،﴿بِحَبْلِ اللّهِ﴾يعني قرآن[16]. در روايات فراوان آمده است كه « طرفيه بيدالله تعالي و طرف بايديکم» بگيريد و بالا برويد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ «القرآن»، قرآن حبل الله است عبادات به معارف بسته است.
تفسير آيهٴ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾
پرسش:...
پاسخ: نه، همان حديث ثقلين، همان حديث ثقلين ميفرمايد كه: «اني تارك فيكم الثقلين» در همان احاديث شريف ثقلين آمده است كه كتاب الله ثقل اكبر است و حبل الله است؛ ممدود است «طَرَفٌ بيدالله تعالي و طَرَفٌ بِاَيدِيكُم فَتَمُسَّكوا»[17] اين يك طناب مفتول افتاده گوشهاي نيست، چون چنگ زدن به طنابي كه در يك گوشه باشد سودي ندارد، يك وقت انسان به طناب چنگ ميزند كه از چاه طبيعت بيرون بيايد و بالا برود، كدام طناب را آدم چنگ بزند طنابي كه افتاده است يك گوشه يا طنابي كه به يك سقف مرتفعي بسته است، فرمود اين طناب به جاي بلندي بسته است بگيريد و بالا برويد آن هم با هم بگيريد، چون با هم بايد بگيريد. اينكه فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾[18] نه به اين معناست كه همهتان درس قرآن داشته باشيد، همهتان مسلمان باشيد همهتان قرآن بفهميد همهتان به دين عمل كنيد اين معنايش نيست، معناي اين سلسله حرفها را آيات ديگر دارد كه همهتان مسلمان باشيد همهتان ايمان بياوريد ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾[19] آن معنا را آيات ديگر ميفهماند، اين ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ معنايش اين نيست كه همهتان آدم خوب باشيد همهتان قرآن بفهميد[بلکه] منظورش اين است كه همهتان با هم بفهميد، همهتان با هم قرآن را بفهميد.فرمود: ﴿جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾[20] اين تبادل نظر اين بحثهاي عمومي اين ارائه افكار عمومي ميشود با هم فهميدن تكرَوي، تكرُوي هر كسي اگر ده نفر كنار هم جمع بشوند دارند با هم ميفهمند اين ده نفر در حجره را ببندند بيهم فهميدهاند هيچ كدام به اين آيه عمل نكردند، آن آياتي كه دارد ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾ و امثال ذلك يعني هر كدام وظيفه خودتان را انجام بدهيد؛ اما آيه وحدت و آيه اعتصام نميگويد همهتان مسلمان باشيد همهتان قرآن بفهميد همهتان به قرآن عمل كنيد[بلکه] ميفرمايد همهتان با هم مسلمان باشيد همهتان با هم قرآن بفهميد اينجاست كه خروش را به همراه دارد. اگر در نشئه طبيعت سخن ميگويد، ميگويد فلان چيز را انجام بدهيد فلان چيز را انجام ندهيد كفش كم است، چون موجش هم كم است؛ اما اگر كسي بخواهد به اسرار اين احكام و حكم پي ببرد خب بايد بخروشد، قهراً اختلاف نظر بيشتر ميشود.
پرسش:...
پاسخ: تشابه هست چرا، براي اينكه ما توان آن را نداريم اگر صاحبنظري مثل عترت طاهره باشند فوراً اين متشابه را به آن محكم ارجاع ميدهند آن محكم را سايهافكن اين متشابه ميكنند اين متشابه ميشود محكم.
پرسش:...
پاسخ: تشابه موج نيست كف است، مبدأش اصلش كه حقانيت قرآن است كفي را به همراه دارد. قرآن كريم متشابهات را همانند كف روي سيل ميداند. خدا تشابه نازل نكرده است، خدا قرآن نازل كرده است وقتي با اين الفاظ و با اين كلمات انس ميگيريم ميبينيم كه چند احتمال در يك آيه هست، بعضي از آنها حق است بعضي ناحق.
پرسش:..
پاسخ: موج يعني آب، حق است، نتيجه يعني بالعرض لازمه ضروري اوست، مثل كف كه لازمه سيل است.
پرسش:...
پاسخ: يعني آن اصل قرآن حق است و اما متشابه كه كف روي محكمات است اين لازمه اين طبيعت است.
پرسش:...
پاسخ: غرض اين است كه اصلش نيامده تا كسي پرسش كند خدا چرا متشابه نازل كرده است، اصلش اينجا بود. نشانهاش اين است كه ما وقتي جلوتر ميرويم ميبينيم متشابه نيست وقتي برگشتيم به صحنه قيامت ميبينيم متشابه نيست اگر تشابه متن قرآن بود.
پرسش:...
پاسخ: اگر اصلش در حقيقت قرآن بود، هر جا قرآن هست بايد تشابه باشد و حال كه قرآن در كتاب مبين هست در امّالكتاب هست در كتاب مكنون هست جايي براي تشابه نيست، پس حقيقت قرآن آن نيست و حقيقت قرآن در قيامت كبرا ظهور ميكند به عنوان نور از صف شهدا و صديقين و صالحين ميگذرد[21]، بدون كف تشابه.
پرسش:...
پاسخ: چون تشابه مبدأ فتنه دستاويزان فتنهگران است، ديگر تشابه غير از باطل چيز ديگر نيست، تشابه غير از باطل چيز ديگر نيست، چيزي كه دستاويز فتنهگران است اين ديگر نور نيست ﴿أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ﴾ اگر تشابه، قرآن باشد كه قرآن نور است ﴿فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ را پس «فيتبعون النور»، نميشود گفت تشابه اين ضلع تشابهاش قرآن است.
پرسش:...
پاسخ: خود اين مقدمه ميفرمايد خداي سبحان تشابه نازل نكرده است چرا، براي اينكه با مردم به زبان بشر سخن ميگويد اين يك اصل و اگر تشابه حقيقتاً جزء قرآن باشد سراسر قرآن نور است تشابه هم بايد نور باشد در حاليكه تشابه دستاويز فتنهگران است و اگر تشابه در متن قرآن راه داشته باشد، جزء حقيقت قرآن باشد هر جا قرآن هست بايد تشابه باشد، همانطوري كه هر جا قرآن هست محكماتش هم هست، در حالي كه نه در صدر بود نه در ساقه هست نه در كتاب مبين جاي تشابه هست نه در امّالكتاب جاي تشابه هست نه در قيامت كبري جاي تشابه هست، پس اين تشابه از كجا برخاست.
پرسش:...
پاسخ: آن محكم مادر است، نه اينكه مادر متشابه ميزايد، مادر كودك را ميپروراند، محكم كه امّالكتاب است نه يعني آن مادر متشابهات است و متشابهات توليد ميكند او آمده است دايه است نه مادر، محكمات مادر متشابهات نيستند يعني بزايند[بلکه]دايه متشابهاتاند اينها آمدند كه شير بدهند همين، نه اينكه محكم متشابه ميزايد، بلكه محكم متشابه را در مهدش ميپروراند. وقتي او را شير داد تغذيه كرد به پاي خودش اين آيه متشابه برميخيزد راه ميافتد ميشود محكم ديگر سراسر قرآن ميشود محكم، لذا نزد عترت طاهره هيچ آيهاي متشابه نيست همهاش براي آنها محكم است، نه اينكه آيهاي واقعاً خدا نازل كرده باشد و متشابه باشد و محكمات مادر متشابهات باشد يعني عامل توليد، بلكه محكمات مادر متشابهاتاند يعني دايه كه ﴿هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ﴾ لذا ميفرمايد چون امّ است چون اصل است اين فرع را بايد به آن اصل ارجاع داد، آنهايي كه داراي قلب سليماند اين فرع را به آن اصل ارجاع ميدهند و سراسر ميشود محكم، آنهايي كه «في قلبه زيغ» است ميگويد: «حسبنا الفرع»بدون اصل و«حسبنا المتشابهات» بدون محكمات، آنگاه متشابهات را ميگيرند ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ و چيزي كه فتنهانگيز است از آنجا نيامده نظير همان دو شاهدي كه اقامه شد، فرمود: ﴿وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾[22] خب حالا اگر ظالمين توبه كردند و عادل شدند ديگر قرآن ميشود براي اينها شفاع و رحمت يا آيه «حم فصلت» كه فرمود: ﴿وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَميً﴾[23] اگر اينها توبه كردند همين قرآن ميشود نور، اينچنين نيست كه ﴿وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَميً﴾ را خدا نازل كرده باشد، اينچنين نيست كه ﴿وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾ را خدا نازل كرده باشد، نظير همان مثالهايي كه مكرر ذكرشد. اگر يک قدح ميوهاي، گلابيهاي شاداب و پرآب و شيريني را به حضور چند تا مهمان بياورند كه يكي داراي زخم دستگاه گوارش است هر چه بيشتر اين گلابي شيرين و شاداب و پر آب را بخورد بيشتر دل درد ميگيرد، اين گلابي هر چه شيرينتر باشد درد آن بيمار بيشتر ميشود.
بيعيب و نقص بودن سراسر قرآن کريم
پرسش:...
پاسخ: نه براي اينكه او سالم نيست ﴿فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾[24] است وگرنه گلابي كه عامل مرض نيست، گلابي كه عامل مرض نيست يا بيماري كه از اطاق عمل آوردند پزشك معالجش ميگويد آب زلال فعلاً براي او سم است به او ديگر مدتي آب ندهيد اين نه براي آن است كه آب زلال كشنده است، براي اينكه دستگاه گوارش او معيب است. اينكه ذات اقدس الهي فرمود قرآن يك عده را كور ميكند نه براي آن است كه قرآن عامل كوري است قرآن نور است، حال اگر كسي اعشي يا اعمش بود خب آسيب ميبيند، نه اينكه ﴿وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾ يعني قرآن ـ معاذالله ـ سم است مرض بار است، نه قرآن مثل گلابي پرآبي است كه كسي كه به بيماري دستگاه گوارش مبتلاست آسيب ميبيند. حالا اگر آن بيمار خود را درمان كرد ديگر گلابي براي او سم بار نيست حالا يا آن اعشا و اعمش اگر درمان پيدا كردند و چشمشان سالم شد ديگر شمس براي آنها ضرردار نيست اين زيانبار بودن، يك امر نسبي است از اينجا آن ده نتيجهاي كه ايشان ميگيرند يكي پس از ديگري روشن خواهد شد[25] كه تشابه يك امر نسبي است؛ اما إحكام يك امر نفسي، ما آيهاي نداريم كه سراسر متشابه باشد بالقياس الي الجميع متشابه باشد؛ اما آيهاي داريم كه بالقياس الي الجميع محكم است. إحكام يك امر نفسي است؛ اما تشابه يك امر اضافي و نسبي است. اگر بخواهند با ما حرف بزنند با فرهنگي كه ما نساختيم كه نميفهميم، بخواهند با ما با فرهنگ ما حرف بزنند فرهنگ ما همين استعارات و كنايات را دارد، همين مجازات را دارد، همين اشتراك الفاظ را دارد.
پرسش:...
پاسخ: كدام اضافي را، اضافي كه مخلوق نيست يك امر اضافي يعني موجود بالعرض، نسبت يعني محكم. الآن مثلاً ميگويند فلان شيء براي فلان شيء ضرر دارد يا فلان شيء براي فلان شيء نفع دارد اين ضرر يك امر اضافي است، امر اضافي موجود بالعرض است، موجود بالعرض مخلوق بالعرض است اصلاً موجود نيست تا انسان علت، طلب كند. اين شيء مقوماتي دارد جنس و فصلي دارد ماده و صورتي دارد ماشِئتَ فَسَمِّه اين وجود دارد؛ اما اين شيء نسبت به فلان شيء ضرر دارد اين امر اضافي است اين موجود بالعرض است، موجود بالعرض كه علت نميخواهد همين كه اين را آفريد كافي است.
تفسير آيهٴ﴿الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي﴾
پرسش:...
پاسخ: اما ايمان دارند بدون اينكه آن چهره و ضلع تشابهش را اخذ كنند، چون انسان يا معناي آيه را ميفهمد يا نميفهمد. اگر «في قلبه زيغ» باشد به دنبال وسيله انحراف، آن آيه را به آن محتمل بد توجيه ميكند و اگر «في قلبه زيغ» نباشد يا توان تفسيري را دارد كه متشابه را به آن مادرش برگرداند، اين را محكم كند يا اگر توان تفسيري را ندارد ميگويد: ﴿آمَنَّا﴾ چرا به دنبال فتنه ميگردد. بنابراين همانطوري كه آن آيات كه اوصاف سلبي را براي قرآن كريم ذكر ميكنند يك امر اضافي است، نظير ﴿وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَميً﴾[26] يا ﴿لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾[27] مسئله تشابه هم بشرح ايضاً اگر همه اينها كه «في قلبه زيغ» است برگردند و بگويند: ﴿آمَنَّا﴾ ما اصلاً متشابهي در قرآن نداريم، چون همه اينها به عترت طاهره مراجعه ميكنند يا تفصيلاً ميفهمند يا اجمالاً. اجمالاً ميدانند كه آيه ﴿الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي﴾[28] معناي جسميت اراده نكرده است؛ اما چيست شايد ندانند يك عدهاي هم تفصيلاً ميدانند.
علت داشتن تشابه در بعضي از جاهاي قرآن کريم
پرسش:...
پاسخ: خداي سبحان اين كارها را در جهان كرده است؛ اما سرانجام ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ اين در سورهٴ مباركهٴ «انفال» ذكر ميكند، اين اصل كلي است ﴿وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ ٭ لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾[29]. بنابراين اگر تشابه امري است فتنه برانگيز اين نظير ﴿وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾[30] است، نظير ﴿وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَميً﴾[31] است كه ريشهاي در كتاب مكنون يا امّالكتاب يا كتاب مبين ندارد، چه اينكه ساقهاي هم در قيامت كبرا ندارد. اين كفي است كه روي اين آيات آمده چون هرچه خدا نازل كرده حق است و تشابه باطل است، باطل كه قرآن نيست. اينكه ذات اقدس الهي قرآن را معرفي كرد قرآن سراسر نور است نور ما فرستاديم[32] يعني بعضي آياتش نور است بعضياش ظلم است يا سراسر قرآن نور است، معلوم ميشود تشابه يعني آن روپوش باطل او قرآن نيست و چون قرآن نيست كسي هم او را نازل نكرده، قهراً سؤال عوض ميشود كه چرا خداي سبحان متشابه نازل كرده است با اينكه ميداند دستاويز فتنهگران است و امثال ذلك چنين نيست؛ اما اگر كسي بگويد چرا قرآن آيات متشابه دارد چطور تشابه روي بعضي از محكمات را پوشانده، مثل آن است كه پرسش بكند چرا كف روي سيل را است اين سؤالي است معقول كه جواب معقولي هم دارد. اين مقدمه چهارم بود كه البته در بين اين مقدمات پنجگانه مهمترين مقدمه، همين مقدمه چهارم است.
مقدمه خامسه و اصل پنجم آن است كه
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون تأويل دارد تشابه دارد، چون محكم هم تأويل دارد اينها كه ﴿فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ﴾ هستند ميخواهند قرآن را، اين بخش متشابه را به رأي خود تأويل كنند[و] به سراغ تأويل قرآن بروند. الآن هم شما در جامعهتان مبتلا هستيد به كساني كه مبتلا به اخذ متشابهاند. اينكه گفتند مثلاً دين اسلام خاتم است معنايش اين است كه حالا عقل بشر كامل شده است ديگر نيازي به مثلاً به وحي و امثال ذلك نيست، اين همين است يعني آيات را به زعم خود يا خاتميت را به زعم خود معنا ميكنند، اين تأويل آيات متشابه است نه چون آن آيه تأويل دارد پس متشابه دارد.
سرّ تقديم ابتغاي فتنه بر ابتغاي تأويل
پرسش:...
پاسخ: نه؛ تأويل كه نازل شدني نيست. متشابه مثل محكم تأويل دارد و تأويلش را خدا و راسخون ميدانند؛ اما اين گروه كه ﴿فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ﴾ است ميخواهند قرآن را به زعم خود مأوّل كنند نه به آن تأويل قرآن برسند ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ﴾ اين در بحثهاي قبل هم گذشت سرّ تقديم ابتغاي فتنه بر ابتغاي تأويل اين است كه اينها ميخواهند مشروعيت به گناهشان بدهند يعني اصل فتنهجويي را ميخواهند به دامن قرآن برسانند، لذا فرمود ابتغاي فتنه، هدف اوّلي آنهاست ابتغاي تأويل، براي مشروع نشان دادن آن فتنهگري است.
فهميدن و فکر کردن در پيرامون آيات قرآن کريم
علي اي حال مقدمه خامسه و اصل پنجم اين است كه كل قرآن، امثال است براي معارفي و آن معارف امثال است براي آن تأويل يعني آنچنان كه ما از ظواهر قرآن مدد ميگيريم، نبايد همانطوري كه از ساير كتابهاي عربي چيز ميفهميم و ميگوييم و همين است و بس، آنچه را كه از ظواهر قرآن ميفهميم بگوييم همين است و بس. مثل اينكه اگر كسي با خوابيده بخواهد سخن بگويد كسي كه در عالم خواب رؤيايي نصيبش ميشود آيا او بايد از اين رؤيا عبور كند به آن اصل برسد يا وقتي صبح برخاست در محور همين رؤيا تركيب و تجزيه ادبي به كار ببرد و اين رؤيا را تفسير كند. يک آدم خوابيده اگر چيزي ديد يا چيزي شنيد وقتي بيدار شد بايد همان چه را كه شنيد تركيب و تجزيه كند يا به سراغ معبّري برود كه دستش را بگيرد و عبور بدهد و از اين مثال به ممثل برسد. توده مردم خواباند: «الناس نيام»[33] با خوابيدهها ذات اقدس الهي دارد حرف ميزند، عدهاي بيدارند و معبّر به نام عترت طاهره(عليهم السلام) اينها معبّران قرآناند، لذا امام باقر فرمود فقط ما ميفهميم «اِنما يَعرِفُ القرآنَ مَن خُوطِبَ بِه»[34] آن قتاده كه آمد حضور امام باقر بعد گفت من با دانشمندان زيادي مصاحبه كردم مناظره كردم محاوره كردم. ما خيلي از مجالس علمي را ديديم هيچ جا اينچنين مرعوب نشديم ولي در حضور شما خودمان را باختيم چه خبر است، فرمود: «انت بين يدي﴿بيوت﴾ » كه ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾[35] تو خيال كردي جاي عادي نشستي يا همين حضرت به ابيحنيفه ميگويد تو اصلا يك حرف قرآن نميفهمي «ما وَرَّثَكَ اللهُ من كتابِه حرفا»[36] خب چطور ميشود كه يك كلمه هم نداند با اينكه او رئيس يك مذهب است. اگر آدم خوابيدهاي خواب ببيند و خيال كند در بيداري دارد اين حرفها را ميشنود بعد صبح كه برخاست يك كتاب لغت بياورد بعد آن خوابش را تركيب و تجزيه كند اين خواب اندر خواب است، مگر خواب را با لغت حل ميكنند. اين بايد به سراغ معبّر برود كه من چنين خوابي ديدم اين خواب سرپل است من به كجا عبور كنم، اين چه ميخواهد بگويد. سراسر قرآن تأويل دارد و تعبير، لذا اگر كسي گفت: «حسبنا كتاب الله»[37] يعني دارد خواب را معنا ميكند ذات اقدس الهي يك عده بيداردلاني كه معبّر راستين و مؤولين حقيقياند به همراه قرآن نازل كرده است، فرمود اينها باهماند هركس تشنه است بايد بگويد: «حسبنا الكتاب و العترة» تشنه را اينها سيراب ميكنند، اينقدر به اينها آب ميدهند قدح قدح آب ميدهند تا به حوض كوثر برسانند: «حتي يردا عَلَيَّ الحَوَض»[38] آنجا كه رفتند ديگر اصلاً «لا ظَمَأَ بعده»[39] اينچنين نيست كه انسان به قرآن و عترت تمسّك بكند به كوثر نرسد اينها «لن يفترقا»[40] خب اگر كسي هم به ذيل اينها متمسك شد اينها هم «لم ينفصل» خب اينها كجا ميروند قرآن و عترت، تا كوثر ميروند كوثر چه ميكند آدم را سيراب ميكند سير از غذا ميكند، مگر آب كوثر فقط رفع عطش ميكند رفع گرسنگي نميكند اينكه در روايات ما فراوان است كه «لا ظمأ بعده» خب اينها تمام تشنهها را تا آنجا ميبرند نه اينكه خودشان آنجا ميروند بقيه را رها ميكنند. هر كس به ذيل قرآن و عترت متمسك شد تا كوثر ميرود آنجا هم وجود مبارك رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را زيارت ميكند، اينها معبّراناند «الناس نيام»[41] عدهاي كه دارند منهاي عترت قرآن را ميبينند دارند خواب را تفسير ميكنند، خيال ميكنند با كتاب و لغت خواب تعبير ميشود. بايد از اين ظواهر گذشت و در بسياري از آيات قرآن اين است كه ﴿وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾[42] يا ﴿لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ﴾[43] ﴿لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ﴾[44] تصريف هست، ضرب هست، بيان امثال هست و امثال ذلك.
«والحمدلله رب العالمين»
روشن بودن معناي حقيقي قرآن کريم. 5
معناي محکم و متشابه در قرآن کريم. 6
اجتهاد و استنباط در معناي قرآن کريم. 7
تفسير آيهٴ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ 9
اصل بودن محکم در قرآن کريم. 12
بيعيب و نقص بودن سراسر قرآن کريم. 14
تفسير آيهٴ﴿الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي﴾ 15
علت داشتن تشابه در بعضي از جاهاي قرآن کريم. 16
سرّ تقديم ابتغاي فتنه بر ابتغاي تأويل. 18
فهميدن و فکر کردن در پيرامون آيات قرآن کريم. 18
1. تفسير الميزان ج3، ص 32-63.
[2] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 105.
[3] . سورهٴ واقعه, آيات 77 و 78.
[4] . سوره زخرف، آيه 4.
[5] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 82.
[6] . سورهٴ واقعه، آيهٴ 78.
[7] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 3.
[8] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 4.
. سور هٴ اسراء، آيهٴ 82[9]
[10] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 44.
سورهٴ واقعه، آيهٴ 78.-[11]
[12] . سورهٴ رعد, آيهٴ 17.
[13] . سورهٴ حجر, آيهٴ 21.
[14] . سورهٴ رعد, آيهٴ 17.
[15] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 3.
ر .ک: وسائل الشيعه، ج2، ص 168. -[16]
- بحار الانوار، ج37، ص129. [17]
- سورهٴ آل عمران, آيهٴ 103. 2
[19] . سورهٴ بقره, آيهٴ 43.
[20] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 103.
- الکافي، ج2، ص596. [21]
[22] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 82.
[23] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 44.
[24] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 32.
- تفسير الميزان، ج3، ص63-75. [25]
[26] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 44.
[27] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 82.
[28] . سورهٴ طه, آيهٴ 5.
[29] . سورهٴ انفال, آيات 7 و 8.
[30] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 82.
[31] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 44.
- سورهٴ نساء, آيهٴ 174. [32]
[33] . بحارالانوار، ج4، ص43.
[34] . الكافي, ج 8, ص 312.
- (سورهٴ نور, آيهٴ 36)الکافي، ج6، ص256. [35]
[36] . وسائل الشيعه, ج 27, ص 48.
- بحار الانوار، ج22، ص473. [37]
[38] . الکافي, ج 2, ص 415.
- بحار الانوار، ج86، ص377، مفاتيح الجنان، دعاي ندبه. [39]
- الکافي، ج2، ص415. [40]
[41] . الكافي, ج 2, ص 240.
[42] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 43.
[43] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 89.
[44] . سورهٴ روم, آيهٴ 58.