28 03 1989 4972501 شناسه:

تفسیر سوره آل عمران جلسه 5 (1368/01/08)

دانلود فایل صوتی

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿الم﴿1﴾ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَيُّ الْقَيُّومُ ﴿2﴾ نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ ﴿3﴾ مِن قَبْلُ هُديً لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ ﴿4﴾ إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَي عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ ﴿5﴾ هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿6﴾

اسناد مصوّريت در خصوص انسان

بحث كوتاهي درباره اين آخرين آيه بخش اول سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» مانده است و آن اين است كه گرچه يكي از اسماي حسناي خداوند مصوّر است[1] الا اينكه اين تصوير به غير انسان اسناد داده نشد يعني در قرآن كريم مسئله خلقت درباره غير انسان به كار رفت، مسئله باريء بودن به انسان اختصاصي نيافت, ولي تصوير در غير انسان استعمال نشد هر چه هست ﴿صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ﴾[2] يا ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾[3] و امثال ذلك است كه تصوير به غير انسان اسناد داده نشد كه خداوند مثلاً آسمان را مصوّر كرد يا حيوان را مصوّر كرد و مانند آن.

انسان و اختصاصي بودن نفخ صور

مطلب بعدي آن است كه به همين مناسبت كلمهٴ نفخ صور هم مخصوص انسانهاست، نفخ صور يعني افاضهٴ صُوَر مجدد و اين هم در قرآن كريم ظاهراً مخصوص انسان است وگرنه كل سماوات و ارض را كه خدا قبض كرد دوباره بسط مي‌كند درباره آنها سخن از نفخ صور نيست، اما وقتي درباره انسان سخن به ميان مي‌آيد مي‌فرمايد: ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَي فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ﴾[4] يعني دو نفخه است يك نفخ براي خاموش كردن است، يك نفخ براي روشن كردن. معمولاً گاهي انسان فوت مي‌كند كه شعله خاموش مي‌شود، گاهي مي‌دمد كه شعله مشتعل بشود دو نفخ در قرآن كريم آمده است: يكي براي خاموش شدن ارواح انسانهاست كه ﴿إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ﴾;[5] نفخ دوم: ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَي فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ﴾;[6] بار دوم كه دميده شد اينها زنده مي‌شوند اين نفخي است براي احيا. آن نفخ اول، نفخ اماته بود و اين نفخ صور يعني افاضهٴ صُوَر و ارواح و ابدان.

پرسش:...

پاسخ: منتها درباره خصوص انسان آمده است فرمود: ﴿فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ﴾ فرمود: ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَي فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ﴾ نفرمود وقتي نفخ صور شد ساير موجودات زنده مي‌شوند، فرمود وقتي نفخ صور شد انسانها برمي‌خيزند، قيام مي‌كنند مي‌شود قيامت, چون از قبر برمي‌خيزند و مي‌ايستند قيام مي‌كنند مي‌شود قيامت و هم حساب قيام مي‌كند ﴿يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ﴾[7] و هم مردم آماده مي‌شوند: ﴿يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[8] كه سرانجام آن روز، روز قيام است مي‌شود قيامت.

مطلق بودن آفرينش صورت

در روايات كلمهٴ صورت بر آفرينش فرشته‌ها اطلاق شده است, چه اينكه مي‌توان از اطلاق بعضي از تعبيرات روايي استفاده كرد كه براي مطلق موجودات است [و] اختصاصي به انسان ندارد. در خطبهٴ 163 نهج‌البلاغه اين‌چنين آمده است: «لَمْ يَخْلُقِ الْأَشْيَاءَ مِنْ أُصُولٍ أَزَلِيَّةٍ وَ لاَ مِنْ أَوَائِلَ أَبَدِيَّةٍ بَلْ خَلَقَ مَا خَلَقَ فَأَقَامَ حَدَّهُ وَ صَوَّرَ مَا صَوَّرَ فَأَحْسَنَ صُورَتَهُ»[9] كه ظاهر اين «خلق ما خلق» با «صوّر ما صوّر» ناظر به كلّ اشياست [و] اختصاصي به انسان ندارد. گرچه تصريحي درباره غير انسان نيست تا انسان بگويد در روايت, تصوير براي غير انسان هم آمده است ولي ظاهر وحدت سياق آن است كه همان‌طوري كه خلقت براي همه است، تصوير هم براي همه است.

كيفيت خلقت فرشته‌ها در بيان حضرت وصيّ(عليه السلام)

ولي درباره خصوص فرشته‌ها سخن از تصوير به ميان آمده است. در خطبهٴ 91 به نام خطبهٴ «اشباح» معروف است و از معروف‌ترين خطبه‌هاي عميق نهج‌البلاغه است در اوصاف فرشته‌ها اين‌چنين آمده است: «و أنشأهم علي صور مختلفات و أقدار متفاوتات اولي أجنحة تسبّح جلال عزّته»; خداي سبحان فرشته‌ها را به صُوَر گوناگون آفريده است [و] با درجات مختلف كه اينها داراي اجنحه‌اي هستند كه اين اجنحه تسبيح‌گوي حق است كه ابن‌ميثم بحراني (اين حكيم بزرگوار) در شرح اين جمله مي‌فرمايد اين ناظر به آن است كه پَر فرشته‌ها از قداست و تجرّد برخوردار است زيرا حضرت در اين خطبهٴ مبارك فرمود اين پَرها, جلال و عزّت حق را تسبيح مي‌كنند. منظور آن تسبيح عمومي نيست, چون اگر تسبيح عمومي مُراد بود همين مرغها هم تسبيح حق مي‌كردند چون ﴿إِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[10] [لذا] از اينكه فرمود پرهاي فرشتگان مسبّح جلال و عزّت حق‌ّ‌اند معلوم مي‌شود كه تسبيحي است كه مجرّدات به آ‌ن فيض مي‌رسند. گاهي صورت در مقابل قلب قرار مي‌گيرد.

پرسش:...

پاسخ: متوسّل مي‌شود نوعاً به عنايت الهي است به اذن حق است ديگر.

تبيين خطبهٴ 87 نهج‌البلاغه

در خطبهٴ 87 صورت در مقابل سيرت به كار رفت صورت يعني همان قيافه ظاهري در مقابل قلب به معناي صورت نوعيه نيست در حقيقت, فرمود: «وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّي عَالِماً وَ لَيْسَ بِه»; وقتي متقين, مقابل مردان باتقوا «فسّا» يعني فسّاق را معرفي مي‌كند بحث متّقين را مي‌گذراند آن‌گاه نوبت به فاسقين كه مي‌رسد اول از عالِم بي‌عمل شروع مي‌كند. فرمود: «وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّي عَالِماً وَ لَيْسَ بِه»; اين عالم ناميده مي‌شود نزد مردم ولي عالم نيست «فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أضَالِيلَ مِنْ ضُلاَّلٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَي آرائِهِ»; تفسير به رأي مي‌كرد [يعني] هر مطلبي را كه خود حق مي‌دانست قرآن را بر او تطبيق مي‌كرد «وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَي أَهْوَائِهِ»; حق را بر اهواي خود منعطف مي‌كرد, طوري حق را معرّفي مي‌كرد كه با ميل او بسازد «يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ»; مردم را از شدّتهاي قيامت در امان نگه مي‌دارد به جاي اينكه مردم را بترساند كاري مي‌كند كه مردم از قيامت غافل باشند يا آنها را مغرور مي‌كند «وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرائِمِ يَقولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ»; مي‌گويد من محتاطم و در شبهات توقّف مي‌كنم در حالي كه در شبهات فرو رفته است «وَ يَقْولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ»; من از بدعتها گريزانم و فاصله دارم در حالي كه «وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ»; بين بدعتها خوابيده است «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ»; اين عالِم بي‌عمل ظاهرش انسان است [و] باطنش حيوان «لاَ يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَي فَيَتَّبِعَهُ وَ لاَ بَابَ الْعَمَي فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ».

تقسيم‌بندي عالِمان از ديدگاه نهج‌البلاغه

بنابراين اينكه در خطبه ديگر فرمود: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ»[11] اين ناظر به عالم با عمل است، پس عالم دو قسم است: اگر با عمل بود بعد از مرگ زنده است و اگر بي‌عمل بود قبل از مرگ مُرده است درباره آن گروه كه فرمود: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ» ناظر به عالمان باتقواست. درباره اين گروه كه فرمود: «فَذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»[12] در بين زنده‌ها او مُرده است و قبل از اينكه بميرد مرده است اين عالم بي‌عمل است.

غرض آن است كه صورت به معناي مقابلِ حقيقت و سيرت هم به كار رفته است و اينكه در قرآن كريم فرمود: ﴿وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ﴾[13] هم مي‌تواند [به] معناي صورت ظاهري باشد و هم مي‌تواند به معناي صورت باطني كه آن دومي عمده است.

حكمت و عزّت, دستمايهٴ پرورش و تصوير انسانها

از اينكه بحث, با عزّت و حكمت حق ختم شده است معلوم مي‌شود كه اين تصوير عزيزانه است و اين تصوير حكيمانه و خداي سبحان مي‌خواهد انسان به عزّت و حكمت برسد, زيرا پايان هر آيه‌اي كه اسماي حسناي حق را دارد هم روشنگر مضمون آن آيه است و هم دليل آن مضمون آيه از اينكه فرمود خدا عزيزِ حكيم است يعني منشأ تصوير انسان, عزّت حق است و اينكه هر كسي را به صورت خاص مصوّر مي‌كند منشأش هم حكمت حق است و حكمت حق و عزّت حق مايهٴ پرورش و تصوير انسانهاست تا انسان را به مقام عزّت و حكمت برسانند. همان‌طوري كه اگر گفته شد خداي اكرم, معلّم است يعني درس كرامت مي‌دهد يا [اگر گفته شد] خداي رحمان, معلّم قرآن است [يعني] درس رحمت مي‌دهد، اگر گفته شد خداي عزيزِ حكيم صورتگري را به عهده دارد يعني صورت حكمت و صورت عزّت افاضه مي‌كند. اين خلاصه بحث بود مربوط به اين شش آيه اول سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران».

فقيه شدن در سايهٴ تفقّه و انذار

چون ماه مبارك رمضان در پيش است و امروز آخرين بحث ايام تحصيلي قبل از ماه مبارك رمضان به شمار مي‌رود, يك چند جمله‌اي درباره ماه مبارك رمضان و عظمت قرآن و كيفيت تبليغ ـ به اجازه شما ـ سخن بگوييم.

ماه مبارك رمضان را ملاحظه فرموديد كه خداي سبحان به نزول قرآن معرفي مي‌كند;[14] نمي‌فرمايد «شهر رمضان الذي كتب فيه صيام» مي‌فرمايد اين ماه، ماه نزول قرآن كريم است و چون قرآن كريم حقايقي را در بردارد كه يكي از آنها مسئلهٴ روزه است, لذا ماه مبارك رمضان را به نزول قرآن معرفي كرد نه به وجوب روزه گرفتن. هميشه انسان بايد در محضر قرآن باشد مخصوصاً [در] اين ماه و اين ماه از آن جهت كه فصل تبليغ آقايان است و به عنوان اينكه رسالت قرآن را آقايان به عهده داريد, به لطف الهي اعزام مي‌شويد براي هدايت مردم بكوشيد كه رسول قرآن و پيك قرآ‌ن كريم باشيد, چون خودش به ما فرمود خدا توفيقي نصيب شما مي‌كند كه از راههاي دور و نزديك به مراكز علمي مي‌رسيد و فقيه مي‌شويد و كارتان برگشت به مراكز زندگي شماست كه مردمتان را انذار كنيد: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾.[15] اين هدفِ آمدن و هدفِ رفتن را مشخص مي‌كند; انسان به حوزه‌ها مي‌آيد تا فقيه بشود [و] از حوزه‌ها برمي‌گردد تا انذار كند.

پس كسي كه مي‌آيد به حوزه بايد فقيه بشود وگرنه هدف آمدن را فراهم نكرده است. و كسي كه برمي‌گردد بايد مُنذر باشد و اگر انذار نكرده است هدف رفتن را فراهم نكرده است فرمود اينها بيايند ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾.

معناي تفقّه

اين تفقّه همان‌طوري كه در خلال بحثهاي گذشته ملاحظه فرموديد به معناي علم فرعي نيست; نه فقه به معناي فقه مصطلح حوزه‌هاست [و] نه حكمت [به] معناي حكمت مصطلح حوزه‌هاست كه حكمت, مرادف فلسفه باشد و تفقّه و فقه, مرادف همين فقهِ مقابل علوم ديگر (اين‌چنين نيست), بلكه هم شامل اصول دين مي‌شود هم شامل فروع دين, چه اينكه حكمت هم شامل حكمت علمي مي‌شود و هم شامل حكمت عملي, فقه هم حكمت است و حكمت هم فقه. بعدها البته اين علوم از هم جدا شدند و اصطلاح خاص خود را پيدا كردند.

تبيين فقيه از منظر روايات

هدف آمدن، فقيه شدن است نه عالِم شدن و فقيه را هم كه روايات معرّفي مي‌كند مي‌فرمايد كسي است كه بالأخره زاهدانه به سر ببرد و روح زهد را در جامعه بدمد،[16] وقتي فقيه شد، رسالت آمدن به حوزه‌ها را فراهم كرده است, وقتي هم كه برمي‌گردد كار او سخنراني نيست، كار او انذار است خواه در حوزه‌ها بماند كار او انذار است و خواه برگردد كار او انذار، اگر كسي نتواند انذار كند مردم را از خدا بترساند، از جهنم بترساند اين به هدف فقاهت نرسيده است و سرّش آن است كه عالِم شد و فقيه نشد.

بيان معناي انذار

گرچه اين را در اصول به عنوان حجيت خبر واحد ذكر كردند و رد كردند، اما ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ به معناي گزارش دادن يا سخنراني كردن يا درس گفتن يا بحث كردن يا تصنيف و تأليف و تحقيق كردن نيست [بلكه] اينها همه ابزار كار است, چون همه اينها آسان است يعني ممكن است انسان به آساني چهل، پنجاه سال درس بخواند فقيه بشود بعد مدرّس بشود، مؤلف بشود، كتاب بنويسد اينها خيلي سخت نيست, اما بتواند مردم را از جهنم بترساند خيلي سخت است. آن كار، كار هر كسي نيست و حرف هر كسي هم در مردم اثر نمي‌كند كه آنها از جهنم بترسند. عمده, انذار است كه اين وراثت را بايد علما از رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داشته باشند. اولين پيامي كه خداي سبحان به حضرت داد فرمود برخيز و بترسان خلاصه ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[17].

ترس از جهنم, اولين مرحله انذار

اين ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ الآن به وارثان حضرت رسيده است ورثهٴ حضرت كه علما و شما هستيد بايد مردم را از خدا و جهنم بترسانيد اول از جهنم بترسانيد، بعد از خدا بترسانيد اگر مردم از جهنم ترسيدند به اين خوف نفسي رسيده‌اند كم‌كم مي‌توانند به خوف عقلي باريابند كه ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[18] آن خوف, ديگر خوف عقلي است نه خوف نفسي. كساني كه در عالم زندگي كردند شجاع‌تر از همه آنها انبيا(عليهم السلام) بودند. انبيا نمونه‌هاي انسانهاي نترسند يعني هيچ كسي در روي زمين نيامد به نترسي انبيا باشد اينها بالأخره اگر آتش بود، تهديد ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾[19] را پشت سر گذاشتند خودشان را به آتش زدند، خودشان را به آب زدند هيچ خطري براي اينها پيش نيامد كه اينها بگويند ما نمي‌توانيم اين‌طور نبود، اگر كسي را ارّه كردند حرف نزد، اگر كسي به دريا رفت حرف نزد، اگر كسي به آتش رفت حرف نزد اينها آتش و دريا و ارّه و امثال ذلك را لله استقبال كردند.

نترس‌ترين مردان روزگار انبيا بودند, زيرا با دست تهي در برابر هر طاغي هم قيام كردند و هر گونه خطر هم تحمّل كردند. اينها ديگر ثاني اثنين و تالي تِلو ندارند و اگر كساني را در عالم شما به عنوان شجاع مي‌بينيد اينها در كنار سفره انبيا نشستند همه اينها در كمال ضعف حركت كردند و جنگ نابرابر را تحمل كردند و با كساني درافتادند كه به هيچ وجه قابل تحمل نبود, سخن از ترس نبود اينها در حقيقت ترس را ترساندند ترس يك خاطرهٴ نفساني است اصلاً جرأت ندارد به سراغ انبيا برود خودِ ترس مي‌ترسد. ترس يك پديده‌اي است اين نمي‌تواند در جاي امن راه پيدا كند اينها چنين آدمي‌اند و ترسنده‌تر از انبيا نسبت به ذات اقدس الهي هم باز كسي نيست, اينها از همه مردم بيش از همه مردم از خدا مي‌ترسند آن خوف ديگر خوف عقلي است نه خوف نفسي. اينكه حضرت امير(سلام الله عيله) مي‌نالد كه «هَبْني‏ صَبَرْتُ عَلي‏ حَرِّ نارِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلي‏ كَرامَتِكَ»;[20] از كرامتت محروم باشم به فراغت مبتلا بشوم يعني من آن خوف عقلي دارم نه خوف نفسي, بالأخره آتش را مي‌شود تحمّل كرد, اما در برابر كرامت نمي‌شود صبر كرد; هجران قابل تحمّل نيست. اين ترس از ذات اقدس الهي خوف عقلي است كه مبادا انسان به هجران حق مبتلا بشود.

تشريح مراتب انذار

اول انسان بايد خودش بترسد تا توفيق انذار داشته باشد كه بتواند ديگران را بترساند و كار آقايان هم انذار است: ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾.[21] بهترين راه انذار اين است كه انسان بيمارها را به دردشان آشنا كند، اگر كسي مريض باشد و نداند كه به بيماري مهلك مبتلاست احساس ترس ندارد, ولي اگر مريض باشد و بفهمد كه اين بيمار است و بيماري او براي ابد او را به هلاكت مي‌كشاند, آن‌گاه است كه مي‌ترسد.

كار آقايان اين است كه اول به افراد, هشدار بدهيد كه مريض‌اند، قهراً بايد جامعه‌شناس خوبي باشيد، مريض‌شناس خوبي باشيد، اهل هر شهر يا روستا يا بخش يا شهرستاني كه هستيد بالأخره درد آن جامعه را بدانيد, چون اگر كسي دردشناس نباشد طبيب نيست و قرآن كريم هم شِفا مردم است ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾[22] و درباره قرآن هم فرمود: ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ﴾[23].

كيفيت هدايت مردم با قرآ‌ن

اگر كسي بخواهد با قرآن مردم را هدايت كند كه ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[24] اولاً بايد راه درد را در مطالعه فراواني كه نسبت به محيط تبليغي‌اش دارد شناسايي كند كه مردم به چه دردي مبتلا هستند، بعد اين داروها را و شِفاها را از قرآن كريم استنباط كند، اگر بخواهد مردم را معالجه كند تنها دارويش قرآن كريم است و سخنان معصومين(عليهم السلام) يعني ثِقلين، حرف زيد و عمرو هرگز شفابخش نيست, آن حرفهايي شفابخش است كه از قرآن و عترت بگيرد و كتابهايي مي‌ماند كه از قرآن و عترت بگيرد.

سعي آقايان بر اين باشد كه تا آنجا كه ممكن است با قرآن با مردم كار كنيد, از صنعت سخنراني و امثال ذلك تا توانستيد بكاهيد اينها كمتر اثر مي‌كند آن حماسه‌اي و امثال ذلك چون مكرّر تجربه شد كم‌اثر است به موعظه بيشتر بپردازيد، به تعليم بيشتر بپردازيد، به تحقيق بيشتر بپردازيد، به جلسات علمي بيشتر بپردازيد، كه اثر بيشتري دارند يعني هر جا تشريف برديد تنها به تبليغ و حماسهٴ مصطلح اكتفا نكنيد براي جوانها، براي غير جوانها سعي كنيد جلسات تفسيري بگذاريد حالا سوره‌هاي كوچك، آيات مناسب كه هم خودتان حفظ كنيد، هم آنها حفظ كنند و هم با قرآن مأنوس باشند. قرآن, كتابي نيست كه انسان اگر هم نفهمد بي‌اثر باشد چون اين كلام، كلام الله است خواندنش و اُنسش به نوبهٴ خود عبادتي است كه نور را به همراه دارد.

قهراً سعي مي‌كنيد راه درمان را از قرآن بگيريد, چون قرآن مشخص كرد فرمود من ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ﴾[25] و از طرف ديگر هم نمونه‌هاي مرض را ذكر كرد; فرمود گرايشهاي سياسي مرض است, كينه مرض است، اگر كسي نتواند خود را در برابر نامحرم مهار كند مرض است اينها را مشخص كرد كه اينها امراض‌اند وقتي نمونه‌ها مشخص شد آن‌گاه كلي مشخص مي‌شود, از اينكه فرمود: ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾[26] تا مشخص مي‌شود كه مرض, به اصطلاح قرآن كريم چيست ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾[27] معلوم مي‌شود مرض, به اصطلاح قرآن كريم چيست ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ﴾[28] معلوم مي‌شود مرض, به اصطلاح قرآن كريم چيست. آن‌كه گرايش سياسي بد دارد، آن‌كه نمي‌تواند در برابر نامحرم خود را رام كند، آن‌كه نسبت به برادر مؤمنش كينه‌توز است اين مريض است. اين نمونه‌ها را ذكر مي‌كند بعد مي‌فرمايد: ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ﴾.

تا انسان مرض‌شناس نباشد و نتواند از قرآن استنباط كند راه درمان را نمي‌داند، وقتي راه درمان را نداشت طبيب نيست، وقتي طبيب نبود وارث پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست, چون حضرت امير(سلام الله عليه) رسول خدا را به عنوان «طبيبٌ دوّارٌ بطبّه»[29] معرفي كرده است. طبيب آن است كه هم درد را بداند و هم دارو را بشناسد و هم راه شفابخشي را آشنا باشد و مانند آن كه انسان بالأخره بايد وقتي ماه مبارك رمضان برمي‌گردد عده‌اي را درمان كرده باشد به فكر درمان باشد.

بيداري, اولين مرحله درمان

مطلب بعدي آن است كه چه در سخنراني، چه در گفتن، چه در نوشتن قبل از اينكه ما به فكر فصاحت باشيم، به فكر بلاغت باشيم يعني به مقتضاي حال سخن بگوييم، به مقتضاي نياز مردم سخن بگوييم.

اولين نياز مردم آن است كه مردم نمي‌دانند [كه] نيازمندند كسي كه خوابيده است نمي‌داند كه خواب است اول بايد او را بيدار كرد بعد به او گفت كه فلان مرض را داري و راه درمانش هم اين است, كار هم اول بيدار كردن است دعاي اول ماه مبارك رمضان دعاي روز اولش اين است كه خدايا! ما را بيدار بكن, چون انسان تا بيدار نشود كه راهيِ راه نخواهد بود اولين مرحله «يقظه» است «و نبّهني فيه عن نومة الغافلين»[30] انسان تا خواب است كه نمي‌تواند معالجه بشود كه، ماه مبارك رمضان هم كه براي اهل سير و سلوك اول سال است، اول ماه مبارك رمضان قدم اولش بيداري است; هم در روايات آمده است كه اين اول سَنه است،[31] هم در روايات و ادعيه آمده است كه اين غرّهٴ شهور است[32] اين دو طايفه روايات آمده است كه ماه مبارك رمضان اول سال است حالا چند روز قبل اول فروردين بود يك سال طبيعي بود, اما آنهايي كه اهل سير و سلوك‌اند كه فروردين اول سالشان نيست [بلكه] آنها ماه مبارك رمضان اول سالشان است از ماه مبارك رمضان گذشته تا ماه مبارك رمضان آينده خودشان را حساب مي‌كنند الآن چند روزي هم بيش نمانده به ماه مبارك رمضان واقعاً اگر كسي بدهكار است دِيْنش را بپردازد ديگر سال مالي‌اش دارد تمام مي‌شود حسابش را با ذات اقدس الهي بررسي كند هر دِيْني حق‌الله است، حق‌الناس است، قضاي فوائت هست هر ديْني كه او را نزد خدا مديون مي‌كند اين را بپردازد كه با يك وضع طاهري وارد سال جديد بشود. آنها بالأخره سال جديدشان از ماه مبارك رمضان شروع مي‌كنند و چون اول سنه است طبق بعضي از روايات، غرّهٴ شهور است[33] طبق بعضي از روايات و ادعيه و انسان تا بيدار نشود نمي‌داند كه مريض است و درد را احساس نمي‌كند.

ثمرات حاصل از بيداري

اولين وظيفه آقايان اين است كه مردم را بيدار كنيد كه اينها به چه چيزي محتاج‌اند و وضع هم الآن به لطف الهي وضع سابق نيست يعني هم امكانات تبليغي براي شما باز است دنيا الآن به شما نگاه مي‌كند روزي بود كه وقتي مي‌خواستند به ايران بيايند حقّ توحّش مي‌گرفتند همين بريتانياي كبير, الآن ايران تودهني زد گفت برو, فرق كرد يعني اين ايراني كه در حضيض ذلّت بود به بركت انقلاب و خون شهدا به اوج عزّت رسيده است, اصلاً اين به فكر هيچ ايراني نمي‌آمد كه بتواند بريتانياي كبير را تودهني بزند مجلس با آن وضع رأي بدهد و وزارت امور خارجه بگويد ساعت يازده و 33 دقيقه فلان روز كه رأس موعد مقرّر است ايران قطع رابطه مي‌كند. اين تودهني زدن براي آن است كه الآن دنيا به عظمت اسلام پي برده است و الآن منتظر است كه ببيند كه از اين اسلام و از اين انقلاب چه مي‌شنود. مهم‌ترين حادثه پيش مي‌آيد آن كه ديانت او عين سياست اوست و سياست او عين ديانت اوست چون فقيه عالي‌قدر است به ولايت وليّ اين عصر كه نايب ولي‌عصر است ايمان دارد مي‌بينيد آب از آب نمي‌جنبد.

اين را مي‌گويند دين هم از آن طرف هم از اين طرف چه استاد، استاد خوبي، چه شاگرد، شاگرد خوبي اينها نمونه‌اند. شما مي‌بينيد يك حادثهٴ جزئي ممكن است براي كسي در يك روستا پيش بيايد او دستش برسد زمين و زمان را بد مي‌گويد اين حادثه عظيم با يك دستور شروع مي‌شود، با يك امتثال شروع مي‌شود با يك تشكر ختم مي‌شود اين را مي‌گويند ديانت, ما چنين ديني داريم و خدا را شكر مي‌كنيم.

پيشرفت جامعه بشري در سايهٴ اسلام

الآن حضرت فرمود شما به اوج رسيده‌ايد, اين روايت را تيمّناً و تبرّكاً از امالي مرحوم مفيد بخوانيد كه وضع ما بعد از اسلام به كجا رسيد و قبل از اسلام چگونه بود. قبل از اسلام در جاهليت به سر مي‌بردند و بعد از اسلام وضع بالكل عوض شد.

مرحوم مفيد(رضوان الله عليه) در كتاب شريف امالي خودش در مجلس شانزدهم اين حديث را نقل مي‌كند, حديث پنجم از مجلس شانزدهم از امالي مرحوم مفيد(رضوان الله عليه). مي‌گويد حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «ما مِن عبدً اهتَمَّ بمواقيتِ الصَّلاةِ و مواضعِ الشمس الا ضمِنتُ له الروحَ عند الموت»; هيچ بنده‌اي نيست كه به اوقات نماز اهتمام بگذارد و آفتاب را بشناسد، طلوع و غروب را بشناسد براي اينكه وقت‌شناس خوبي باشد و نمازگزار خوبي باشد, مگر اينكه من روح را هنگام مرگ براي او ضامن مي‌شوم ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ﴾[34] آيا «له روح» يا خود مي‌شود ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ﴾ فرمود من ضامن مي‌شوم «إلاَّ ضَمنتُ له الروحَ عند الموت و انقطاعَ الهموم و الأحزان و النجاةَ من النارِ»; من اين چند چيز را تضمين مي‌كنم: او از هر غم و حزني مي‌رهد، او از هر آتشي نجات پيدا مي‌كند. بعد اين جمله را فرمود، فرمود: «كنّا مرّة رُعاةَ الإبلِ فَصِرْنا اليومَ رعاةَ الشمس»;[35] حضرت امير نقل مي‌كند كه رسول خدا(عليه آلاف التحيّة و الثناء) فرمود ما روزي شبان بوديم، شترچران بوديم مواظب بوديم شتر چه موقع مي‌آيد و چه موقع مي‌خوابد و چه موقع برمي‌خيزد الآن مواظبيم آفتاب چه موقع طلوع مي‌كند ما از شترچراني به شمس‌باني رسيديم، از زمين به آسمان رفتيم اين را اسلام ما را بالا برد: «كنّا مرّة رعاة الإبل فصرنا اليوم رعاة الشمس» روزي بود كه بسياري از مسائل زنده در حوزه‌ها طرفدار نداشت مي‌گفتند محل ابتلا نيست، الآن خود حوزه تلاش مي‌كند از گوشه و كنار جهان مسائل علمي و عميق و محل ابتلا را پاسخ بدهد, فرمود اين اسلام بود كه شما را از شترچراني به آسمان‌باني آورد الآن با شمس كار داريد قبلاً با شتر كار داشتيد.

دقت در انتخاب زمان

همين معنا در ايران اسلامي به بركت انقلاب هست و اينكه امالي مرحوم مفيد را به عنوان تبرّك اين حديث نقل كرديم امالي مرحوم شيخ هم همين‌طور است، امالي مرحوم صدوق همين‌طور است اينها را قسمت مهم در ماه مبارك رمضان نوشتند شما امالي مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) ببينيد همه‌اش تاريخش مشخص است كه روز جمعه چندم شعبان، روز جمعه چندم ماه مبارك رمضان، در نوزدهم ماه مبارك رمضان، در 21ماه مبارك رمضان اينها امالي بود يعني مجلسهاي درس اينها بود اين تنها آن درسهاي خصوصي نبود در ماه مبارك رمضان اين امالي را تنظيم مي‌كردند. تاريخ نوشتن اين امالي هم در امالي مرحوم صدوق هست كه اين در فلان روز ماه مبارك رمضان بود، در فلان روز ماه مبارك رمضان بود شما هم در مسافرت امالي مرحوم مفيد، امالي مرحوم صدوق اينها را به همراه داشته باشيد كه اگر دوتا آيه هست و چهار تا حديث است كنار هم منسجم باشد تا با نورانيت در دلهاي مردم اثر كند, حرفهاي زيد و عمرو وقتي مؤثر است كه واقعاً ترجمه‌اي از اين احاديث باشد.

تطهير دل, راه استجابت دعا

اين ماه هم ماهي است كه بالأخره اگر كسي بخواهد دعاي او مستجاب بشود اول بايد لايروبي بكند و استجابت دعا را هم در درون خود جستجو بكند و جانِ ما هم يك دريا و اقيانوسي است اين‌چنين نيست كه ما همين يك سلسله علوم حصولي و تصوّر و تصديق باشيم و در همينها خلاصه بشويم. در مجلس هفتم امالي مرحوم مفيد(رضوان الله عليه) حديث اول اين است كه از امام صادق(سلام الله عليه) نقل شد, فرمود: «تبحَّروا قلوبَكم فإنَ أنقاها الله مِن حركة الواجس لِسَخَطِ شيءٍ مِن صنعه فإذا وجدتموها كذلك فأسألوه ما شئتم»;[36] شما لايروبي بكنيد خلاصه, اين دل مثل حوض نيست كه آبش را بشود به آساني پاك كرد يا نظير جدولها و جويهاي كوچك نيست كه تنظيفش آسان باشد [بلكه] اين يك ابزار قويِ لايروبي مي‌خواهد. فرمود بحر دلتان را تطهير كنيد متبحّر باشيد در دل‌شناسي خب, اگر كسي خود را نشناسد كه غوّاص نيست او همين كه در خاطرات خود فرو رفت كه محاسبه كند ببيند كه در اين مدّت چه چيزي چنگش آمده است به جاي اينكه غوص كند غرق مي‌شود مگر هر كسي قدرت رفتن سفر دريايي را دارد، اگر شنا نداند به جاي اينكه غوّاص باشد غرق مي‌شود، به جاي اينكه چيزي به دست بياورد خود مُرداري مي‌شود اين در همان مُردار مي‌ماند همه كارهاي خود را توجيه مي‌كند اين غريق است نه غوّاص و اگر غوّاص ماهري بود يعني مدّتها در جانِ جان و در دلِ دل فرو رفت و آن علاقهٴ به خود، علاقهٴ به مال و فرزند، علاقهٴ به ميز و مقام، علاقهٴ به پُست و مال, اين نهنگهاي آدم‌خوار او را بلع نكرد چندين بار رفت و درآمد اين مي‌تواند يك متبحّر خوبي باشد كه قلب را لايروبي كند, فرمود در دل‌شناسي متبحّر باشيد.

ممكن است كسي به عمق اقيانوسها برود و سنگها را شناسايي بكند چه اينكه كرده‌اند، ماهيها را شناسايي بكند چه اينكه كرده‌اند, ولي از درون خود بي‌خبر باشد. اما امام صادق(سلام الله عليه) طبق اين نقل فرمود شما متبحّر باشيد; بحر دل را خوب بشناسيد, ببينيد در اينجا چه گوهرهايي هست، اگر لايروبي كرديد، متبحّر بوديد، درياشناس خوبي بوديد، دل را تطهير كرديد هر چه خواستيد مي‌گيريد شما در برابر قضاي الهي ناراضي نباشيد، نافرماني نكنيد، دستور او را امتثال بكنيد آن‌گاه هر چه خواستيد مي‌گيريد: اولاً مي‌دانيد چه چيزي بخواهيد، چيزهايي كه از دست رفتني است نمي‌طلبيد، اگر هم از دستِ شما رفت ارج نمي‌نهيد, چون بزرگ‌تر از دنياييد چه رسد به مقامات دنيا, اصلاً دنيا براي شماست يك چيز است كه تنها به داد انسان مي‌رسد در حوادث و آن رضاي به مقام قدس الهي است هيچ چيزي نمي‌تواند انسان را در فراز و نشيب حادثه حفظ كند مگر رضاي به قضاي خدا و رضاي به دستور الهي، همين. فرمود وقتي شما متبحّر بوديد هر چه خواستيد مي‌گيريد اگر تطهير كرديد، لايروبي كرديد، نگذاشتيد حوادثي، نگذاشتيد خاطراتي، نگذاشتيد خطورات ناخوشايندي از قلب شما بگذرد هر چه خواستيد مي‌گيريد «فأسألوه ما شئتم»;[37] هر چه خواستيد به شما خداي سبحان مي‌دهد. آن‌گاه خواست شما، خواست خداست تا او نخواهد شما نمي‌خواهيد وقتي او خواست شما مي‌طلبيد، وقتي طلبيديد مي‌يابيد اين‌چنين چيزي اول در ماه مبارك رمضان بايد اول نصيب خود ما باشد وگرنه اين منافع دنيايي و مبادي دنيايي چيزي نيست.

ملاك و معيار ارزش دنيا

فرمود اگر خواستيد ببينيد دنيا چقدر مي‌ارزد ببينيد نزد چه كساني است و اگر داشتن, كمال بود كه خدا به انبيا مي‌داد اين يك برهان مفصّلي در نهج‌البلاغه است حضرت فرمود همه انبيا جزء طبقه محرومين بودند شما يك پيغمبر پولدار پيدا نكرديد و اگر سليمان(سلام الله عليه) داشت زندگي او هم در حدّ ساده به سر مي‌برد آن تشريفات سلطنتي او بود نه برخورد شخصي او. بعد استدلال حضرت در نهج‌البلاغه اين است فرمود شما البته نعمتهاي عالم چيز خوبي است, اما سخن در اين نيست كه سيب و گلابي بد است، سخن در اين نيست كه باغ و راغ بد است، سخن در اين است كه داشتن كمال است يا نه كه اگر دارد كامل است و ندارد ناقص است سخن در اين است فرمود داشتن كمال نيست آن‌گاه امر را بين محذورين خلاصه كرد يك استدلال فلسفيِ عقليِ منطقي كرد فرمود يا بايد بگوييد داشتن كمال است يا نيست از اين دو نقيض كه بيرون نيست، اگر داشتن كمال است بايد ملتزم بشويد كه ـ معاذ الله ـ خداي سبحان اين كمال را به انبيا نداد اين را هيچ مسلماني نمي‌تواند جرأت بكند بگويد كه كمال را خدا به پيغمبرها نداد، اگر داشتن كمال است به صورت قياس استثنايي «لو كان هذا كمالاً للزم أن يكون الأنبياء ناقصين والتالي باطل فالمقدم مثله» اين يك قياس استثنايي است، اگر پول داشتن كمال باشد، ثروتمند بودن كمال باشد اين مقدم، لازمه‌اش اين است كه انبيا اين كمال را نداشتند اين تالي، «و التالي باطل فالمقدم مثله».[38]

پس داشتن كمال نيست نه اينكه حالا نداشتن كه فقر باشد كمال است, ولي داشتن كمال نيست در جاي ديگر هم فرمود اگر خواستيد ببينيد مال چقدر مي‌ارزد ببينيد نزد چه كساني است و روزي شما را هم که تأمين کرده است پس آن وراثت انبيا را رايگان از كف ندهيم. اين ماه عظيمي كه در پيش داريم اين ماه آن يازده ماه را به واقع بايد تأمين كند, لذا گفته شد اگر كسي ماه مبارك رمضان از او بگذرد و خدا از او نگذرد مشكل است كه خودش را دريابد, مگر اينكه عرفه را در عرفات دريابد. بقيه در طيّ ايام يازده ماه ديگر مشكل است انسان بتواند فضيلت از دست رفته ماه مبارك رمضان را ترميم كند, چنين ماهي در پيش است. مردم هم بسيار مردم خوبي‌اند ما مردمي به عظمت مردم ايران در اين عصر نداريم, شما ديديد در اين بمبارانهاي مناطق غير نظامي، موشكباران كردن مناطق مسكوني يك نسل گاهي منقرض شد براي رضاي خدا، گاهي جد و جدّه و پدر و مادر و نوه و سبط همه در يك خانواده بودند يك موشك آمد اين نسل را منقرض كرد براي رضاي خدا اينها تحمل كردند كه از خانواده‌اي احدي نمانده است اينها را براي رضاي خدا تحمل كردند.

ما اگر واقع ندانيم در چه فضايي زندگي مي‌كنيم، مسئوليت ما چه چيزي است، مردم را به چه سَمت بايد ببريم ضرر كرديم، الآن كار به اين دولتمردان نداشته باشيد در كشورهاي ديگر، ملتها را ببينيد كه تشنهٴ اسلام‌اند. ممكن نيست افغان بتواند در برابر تلاش و كوشش نُه سال و اندي روس مقاومت كند و پيروز بشود مگر به بركت پيروزي انقلاب اسلامي, مگر تودهني كردن به يك ابرقدرتي كار آسان است آن هم بيش از نُه سال و ساير مردم در كشورهاي ديگر همين‌طورند.

و مطلب ديگر آن است كه ايران و تركيه با هم به دام بريتانياي كبير افتادند, آن آتاتورك پليد در تركيه و رضاخان ملعون در ايران، هر دو آمدند و عليه اسلام تلاش و كوشش كردند، اما چرا الآن ايران به اوج شمس رسيد و تركيه هنوز هم كه هنوز است با تهديدهاي گوناگوني نظير تهديد عليه حجاب و مانند آن تهديد مي‌شود چرا, چون هر دو آمدند الآن در حدود چهار هزار طلبه در تركيه هستند, اما در هر روستايي مثلاً دو تا، سه تا حوزه‌اي باشد و تشكيلاتي باشد كه نيست، لباس هم قدغن است، لباس روحانيت قدغن است، تشكيلات حوزوي قدغن است .....

 

[1] . سورهٴ حشر، آيهٴ 24.

[2] . سورهٴ غافر، آيهٴ 64.

[3] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 11.

[4] . سورهٴ زمر، آيهٴ 68.

[5] . سورهٴ يس، آيهٴ 29.

[6] . سورهٴ زمر، آيهٴ 68.

[7] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 41.

[8] . سورهٴ مطففين، آيهٴ 6.

[9] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 163.

[10] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 44.

[11] . نهج‌البلاغه، حكمت 147.

[12] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 87.

[13] . سورهٴ غافر، آيهٴ 64.

[14] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.

[15] . سورهٴ توبه، آيهٴ 122.

[16] . الكافي, ج1, ص70.

[17] . سورهٴ مدثر، آيهٴ 2.

[18] . سورهٴ الرحمن، آيهٴ 46.

[19] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 68.

[20] . بحارالأنوار، ج67، ص196; مفاتيح‌الجنان, دعاي كميل.

[21] . سورهٴ توبه، آيهٴ 122.

[22] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 82.

[23] . سورهٴ يونس، آيهٴ 57.

[24] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 9.

[25] . سورهٴ يونس، آيهٴ 57.

[26] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 32.

[27] . سورهٴ محمد، آيهٴ 29.

[28] . سورهٴ مائده، آيهٴ 52.

[29] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 108.

[30] . بحارالأنوار، ج95، ص4.

[31] . بحارالأنوار، ج42، ص193.

[32] . الكافي, ج4, ص66.

[33] . الكافي, ج4, ص66.

[34] . سورهٴ واقعه، آيهٴ 89.

[35] . مستدرك‌الوسائل، ج3، ص148 و 149; الامالي (شيخ مفيد), ص136.

[36] . امالي [شيخ مفيد]، ص54.

[37] . الامالي [شيخ مفيد]، ص54.

[38] . ر.ك: نهج‌البلاغه, خطبهٴ 160.

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق