أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
بحثهاي روز چهارشنبه در بخش خاصي از علوم قرآني بود. علومي که در قرآن مطرح است، بخشي مربوط به قرآنشناسي است که معجزه يعني چه وحي يعني چه قرائتهاي مختلف يعني چه و مانند آن که اين از سنخ بحث ما نيست.
بحثهاي ديگري که در قرآن کريم هست از سنخ ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[1] که بحثهاي اعتقادي و اخلاقي است، آنها هم برکت است ولي محور بحث ما نيست.
قسمت سوم از علومي که در قرآن هست فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[2] و به خود حضرت هم سلام الله عليه فرمود: ﴿و عَلَّمک مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾.[3] اين «کان»ی منفي نشان ميدهد که ما چيزهايي گفتيم که نه پيغمبر ميتواند ياد بگيرد و متوجه بشود نه جامعه بشري، چون اين حرفها در هيچ جا نيست. اين ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾ يک پيام دارد، ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ پيام ديگري دارد. ﴿مَا لَمْ تَكُونُوا﴾ يعني شما نميتوانيد ياد بگيريد، کجا ميخوهيد برويد ياد بگيريد. من درباره آسمان و زمين که در چند روز خلق کردم به شما گزارش دادم، شما ميخواستيد از کجا ياد بگيريد که آسمان و زمين در چند مرحله و در چه مرحله و چگونه خلق شدند؟ ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾.[4] احدي نبود تا بداند که آسمان و زمين چند روز خلق شد چند دوره خلق شد و مانند آن، چه اينکه مسئله برزخ و معاد و امثال ذلک هم از همين قبيل است.
بنابراين سه فصل است؛ يک فصل مربوط به علوم قرآني است که وحي چيست قرائت چيست معجزه چيست تلقي وحي چگونه است که اينها علوم قرآني است که رأساً از بحث ما بيرون است. يک سلسله علومي است مربوط به اعتقادات و اخلاقيات و اجتماعيات و سياسيات که اينها تا حدودی مقدور بشر است ولی کمالش و نهايتش در قرآن کريم هست. قسم سوم يک سلسله علومی است که اصلاً در هيچ جای عالم نيست. به خود پيغمبر (عليه و علی آله آلاف التحية و الثناء) فرمود تو هيچ جا نمیتوانی ياد بگيری، کجا میخواهی ياد بگيری؟ ﴿و عَلَّمک مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾ به جامعه بشری هم میفرمايد: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛ کجا میخواهيد برويد ياد بگيريد؟ ما آسمان و زمين را ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾، چه کسی بود تا بفهمد در شش دوره خلق شده است؟ اينها را کجا میخواهيد ياد بگيريد؟ بعد هم وقتی بساط آسمان و زمين را جمع میکنيم، عالم چه میشود اين را از کجا میخواهيد ياد بگيريد؟ ﴿يومَ نَطوی السّماء کطی السجل للکتب﴾؛[5] همان طوری که طومار، مطلب را جمع میکند لوله میکند، ما آسمان و زمين را لوله میکنيم، بعد چه میشود چه کسی خبر دارد؟ «سجل» يعنی همين طومار؛ صفحهای که مثلاً صد نفر امضا کردند مطلب نوشتند، اين صفحه باز است، وقتی اين را لوله کردی همهاش بسته میشود. فرمود ما آسمان و زمين را لوله میکنيم؛ چطور لوله میکنيم؟ آن طوری که طومار، نوشتهها را لوله میکند: ﴿يومَ نَطوی السّماء کطی السجل للکتب﴾. کسی نيست تا شما از او سوال بکنيد مدرسهای نيست حوزهای نيست دانشگاهی نيست. بعد چه خواهد شد هم همين طور است لذا میفرمايد ما يک سلسله مسائلی داريم که در هيچ جای عالم نيست تا شما برويد ياد بگيريد. آن مسائل از همين قبيل است منتها اينها نمونه های کاملش است. بخشی از همين مسائل اين است که اين آسمان و زمين براي چه خلق شد؟ براي چه کسي خلق شد؟ اينها را ما از چه کسي سؤال بکنيم؟
اين بحثهاي اخير ما به اينجا رسيد که خدا ميفرمايد کل آسمان و زمين را الله خلق کرد «کل ما صدق عليه انه شيء فهو مخلوق الله سبحانه و تعالي»؛ فرمود: ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾.[6]
اين را ممکن است انسان از راه عقل و شواهد عقلي بفهمد و بشود موحد که هر چيزي که مصداق شيء است چه آسماني و چه زميني چه مادي و چه مجرد، مخلوق خداست. اينها فايده توحيدي هم دارد فايده معرفتي هم دارد که انسان بفهمد خالق اينها کيست و آفريدگارشان چگونه اينها را آفريد؛ اما اين را از کجا بفهميم از چه کسي سؤال کنيم که آسمان و زمين براي چه خلق شدند؟
يک بخش از آيات است که فرمود آسمان و زمين براي شما خلق شد. اين به جامعه بشری عظمت و جلال و شکوه ميدهد و آن تنگنظريها و تنگبينيها و تنگرفتاريها را از جامعه بشري ميگيرد؛ میفرمايد: ﴿خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً﴾؛[7] ما براي شما خلق کرديم. چه مسئول چه غير مسئول هيچ کس نميتواند بگويد من نميتوانم! فرمود اين وسعت آسمان و زمين براي شما خلق شد.
بخش سوم: آيا کسي هست که جلوي ما را بگيرد؟ نه! آيا تمام تلاش و کوشش به عهده خود ماست؟ نه! پس چيست؟ فرمود: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾؛[8] ما به اينها دستور داديم که اينها تحت تسخير شما باشند. بخواهيد معدن را بکاويد، تابع است، دريا را بشکافيد، تابع است، آسمانخراش درست کنيد، تابع است؛ اوج آسمانها را ما اصلاً براي شما خلق کرديم و همه اينها را مسخر شما قرار داديم.
حالا کسي دانشبنياني شد، اين نبايد مغرور بشود، تازه اين قدم اول است. فرمود آنچه در آسمان و زمين است شمس و قمر را ما مسخر شما کرديم. شما خيال نکنيد شمس و قمر، موجود خيلي مهمي است؛ نه! يک مقدار گاز بود يک مقدار دود بود ما شمس و قمر درست کرديم. اين همه ستارههاي پرنور را ما از يک مقدار دود درست کرديم: ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخَانٌ﴾.[9] يک مقدار دود را ما آفتاب درست کرديم که کل عالم را روشن میکند و براي شما اين کار را کرديم.
به اين بشر اجازه اختلاس نميدهد، به اين بشر اجازه دروغ نميدهد، به اين بشر اجازه کوتهفکري نميدهد، به اين بشر اجازه کمفکری نمیدهد، به اين بشر اجازه خلاف نميدهد؛ ميگويد براي شما خلق کرديم. تمام آبراههاي عالم براي شماست: هم ﴿سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحر﴾،[10] هم ﴿سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهار﴾؛[11] هيچ نهري نيست که بگويد من در اختيار بشر نيستم، هيچ بحري نيست که بتواند بگويد من در اختيار بشر نيستم؛ تمام بحرها و تمام نهرها مسخر انسان است. اين به انسان اجازه تنبلي و بيکاري و بيحوصلگي و درس نخواندن نميدهد. «تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو»؛[12] تا نفس داريم جان کَندن و فهميدن!
اينها براي ما آفريده شده است؛ جيب ما خالي باشد کيف ما خالي باشد براي چيست؟! وظيفه مسئولين بيشتر وظيفه ما هم فراوان. فرمود اگر عرضه نداريد، باز هم ما شما را تأمين ميکنيم. همين آيهاي که الآن ميخوهيم بخوانيم خيليها را راهاندازي کرده است؛ فرمود: ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ﴾؛[13] فرمود تمام حيوانات را ما روزي ميدهيم، حيوانات هم دو قسماند بعضيها اهل پسانداز هستند مثل موش و مور و امثال ذلک و بعضيها فقط خواننده هستند هنرمند هستند اهل پسانداز نيستند. اين بلبلها اين گنجشکها اينها اهل ذخيره نيستند، اينها صبح برمیخيزند و تا غروب هر چه تهيه کردند بعد هم شب ميخوابند، فرمود آنها را هم ما تأمين ميکنيم. ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ﴾؛ فرمود ما موش را تأمين ميکنيم مور را تأمين ميکنيم بلبل را هم تأمين ميکنيم. مگر بلبل اهل پسانداز و ذخيره است؟ بله موش اهل ذخيره است مور اهل ذخيره است.
بنابراين اگر اهل پسانداز هم نباشيد تأمين ميکند منتها انسان بايد اين قدر بفهمد که سفره باز است. وقتي که افراد ميرفتند حضور پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) ميگفتند فلان کس اين کار را کرده، فلان آقا اين کار را کرده، فلان آقا کارشان اين است، نسبت به يکی ميرسيدند ميگفتند اين کاري ندارد «سقط من عينيه»؛[14] وقتي ميگفتند آقا کاري ندارد از چشمان پيغمبر ميافتاد. آدم ميشود بيکار؟! آدم ميشود تنبل؟! فرمود اين همه سفره را براي شما پهن کرديم. اگر قرآن نگفته باشد که اينها براي ما خلق شد، ما اين را از کجا بفهميم؟!
بنابراين يک سلسله طايفه است که ميگويد: ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾، آن از بحث بيرون است. آن فقط فايده توحيدي دارد و امثال ذلک. ممکن است انسان درسنخوانده هم بالاخره بفهمد. سلسله دوم آياتي است که ميگويد براي شما خلق کرديم: ﴿خَلَقَ لَكُمْ﴾؛ ما براي شما خلق کرديم. طايفه سوم: براي ما خلق کردي، امکاناتش را هم فراهم کردي؟ فرمود بله امکاناتش را هم فراهم کرديم، به آن گفتيم حرف شما را گوش بدهد: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾، ﴿سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحر﴾، ﴿سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهار﴾، ﴿سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر﴾.[15] اگر آفتاب است بايد مطيع شما باشد، بهرهبرداري کنيد. زمين باز است وسيع است حالا يا در قسمتهاي فلات وسيع ايران است يا غير ايران، مرتّب از آفتاب نور بگيريد، اين برق را تأمين بکنيد؛ اين بايد فقط گوشش به فرمان شما باشد. شما اگر عرضه داشتيد اين زمينهاي پهن را آماده کرديد وسيلهاي فراهم کرديد که نور آفتاب را ذخيره بکنيد برق کشوري را تأمين بکنيد، آفتاب بايد اطاعت کند: ﴿سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر﴾؛ حالا عرضه نداريد حرف ديگر است!
آن وسيله را پهن کن نور را از آفتاب بگير برق کشور خودت را تأمين بکن، نکردي بيعرضگي خودت است. آدم ميشود بيکار باشد؟! حالا يا انسان حوزوي درس بخواند يا دانشگاهی درس بخواند، علوم فراواني هست. ما بارها به عرضتان رسانديم ما بزرگزادهايم نه اينکه _خداي ناکرده_ بخواهيم تکبر بکنيم. حالا شما جريان قجر بيعرضه و دولت پهلوي بيعرضه را حساب نکنيد، بالاخره پدران ما در اين سرزمين زندگي ميکردند ما شناسنامه داريم ما بزرگزاده هستيم.
شرق و غرب و شمال و جنوب برای ما بود، برای پدران ما بود، در اين سرزمين زندگي ميکردند. ما شايسته داشتن يک حکومت خوب مردم خوب زمان خوب زمين خوب اقتصاد خوب هستيم. حالا اگر کسي در حوزه علميه باشد پدرش جزء اساتيد مسلّم حوزه است مادرش هم جزء اساتيد مسلّم جامعة الزهراء است يا بخش ديگر است، اين طلبه اگر بگويد شأن من اين است که من بايد استاد باشم، اين اضافهخواهي است؟! اين تکبر است؟! اين در خانواده علم تربيت شد. در دانشگاه تهران هم همين طور است؛ اگر کسي در تهران زندگي ميکند، پدرش استاد دانشگاه است، مادرش استاد دانشگاه است، اين بگويد حق مسلّم من است که من در کنکور قبول بشوم اين زيادهخواهي است؟! اين در يک خانواده بزرگ و علمي تربيت شد. ما هم همين طور هستيم؛ بزرگان ما اجداد ما نياکان ما بزرگان اين سرزمين بودند؛ آن روزي که از هيچ جا خبري نبود از ابن سينا خبري بود، از خوارزميها خبري بود. الآن مجسمه چهار نفر در سازمان ملل فقط به نام ايران ميدرخشد. ما بزرگزاده هستيم، حق مسلّم ما اين است که ما خوب زندگي کنيم و اين را قرآن به ما آموخت فرمود همه چيز برای شماست، خب چرا بیعرضهايد؟! ما منتظر باشيم که کسي ابتکار داشته باشد اختراع داشته باشد و ما در کنار سفره او باشيم، اين پستنظري را قرآن محکوم ميکند.
ميفرمايد چو دريا به سرمايه خويش باش، چو جنگل به سرمايه خويش باش، چو معدن به سرمايه خويش باش!
چو دريا به سرمايه خويش باش هم از بود خود سود خود برتراش[16]
منتظر نباش مثل بانک باشي که از جاي ديگر پول بيايد، مثل دريا باش. مگر کسي به دريا لؤلؤ و مرجان ميدهد؟ خودش ميسازد؛ مگر به کوه کسي معدن ميدهد؟ اين خودش لعل بدخشان دارد يا عقيق در يمن؛ مگر در جنگل کسي درختکاري کرده است؟ فرمود مثل اينها باش، روي پاي خودت بايست. ما منتظريم ديگري کار بکند ما بهره ببريم! فرمود اين گداطبعي را آيات از شما ميگيرد! ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾؛ ﴿سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر﴾.
بنابراين ما هم از نظر نژاد بزرگزادهايم و حق مسلّم ما اين است که خوب زندگي بکنيم؛ هم قرآن ما را بزرگزاده تربيت کرده است _اينکه ميگويند قرآن قرآن قرآن، يعني اين!_ فرمود شما بزرگيد همه را براي شما خلق کرديم. اين طور نيست که آسماني که خلق کرديم شما ندانيد اينکه دارد ميگردد، براي چه کسي ميگردد؛ نه! براي شما ميگردد، شما بهره نميبريد حرف ديگر است.
حالا اين آيات را ملاحظه بفرماييد، قبلاً هم خوانديم الآن هم يک کمي مرور بکنيم. در سوره مبارکه «ابراهيم» اين آيات هست فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً﴾؛ اين مربوط به بخشهاي اول ﴿فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِىَ فىِ الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ﴾؛ درياها را مسخر شما کرديم. ﴿وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ ٭ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَائبَيْنِ﴾؛[17] اين ميگردد در اختيار شما، حالا عرضه نداريد مطلب ديگر است. اين يک خواجه نصير طوسي ميخواهد که مغول را آدم بکند و رصدخانهاي در مراغه درست کند.
﴿وَ سَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ﴾؛ زمان را در اختيار شما قرار داد؛ هر طوري ميخواهيد برنامهريزي کنيد هر طوري ميخواهيد شب و روز مطالعه کنيد کار کنيد. تمام نيروها را هم به شما داد هر چه هم خواستيد به شما داد، «نميتوانيم» و «نداريم» در عالم نيست! فرمود: ﴿وَ آتاکم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾؛ هر چه مورد نياز شما بود داد منتها عرضه و درس خواندن و جان کَندن و فهميدن ميخواهد. فرمود: ﴿وَ ءَاتَئكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْانسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ﴾.[18]
بنابراين هيچ کس نميتواند بگويد من ندارم، نميتوانم، براي من سخت است؛ حالا بيکاري حرف ديگر است! فرمود اگر گنجشک هم باشي ما تأمينت ميکنيم. فرمود همه حيوانات که موش نيستند همه حيوانات که مور نيستند، اين حيواناتي که خواننده هستند، کارشان هنرمندي است، از خواندن لذت ميبرند و صبح تا غروب دارند ميخوانند مثل بلبل و اينها، ما تأمينشان ميکنيم: ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ﴾. همين آيه مهاجرين را راهاندازي کرد. اين مهاجريني که خواستند از مکه به مدينه مهاجرت کنند با چه وسيلهاي مهاجرت کردند؟ يک سلسله اموال غير منقول داشتند که کسي از آنها نميخريد، يک سلسله اموال منقول داشتند که کسي اجازه نميداد اينها جابهجا کنند، دست خالي يعني دست خالي! بنا شد با دست خالي از مکه به مدينه بيايند. چه چيزی اينها را راهاندازي کرد؟ همين آيه اينها را راهاندازي کرد.
فرمود شما اگر بلبل گونه باشيد ما شما را تأمين ميکنيم؛ شما اينجا بخوانيد تأمين ميکنيم، برويد مدينه بخوانيد ما شما را تأمين ميکنيم! چگونه شد که اين مهاجر، با دست خالي از مکه به مدينه آمد، چون اموالي که داشت خانهاي که داشت کسي از اينها نميخريد و اجازه نميدادند کسي بخرد، اموال منقول را هم اجازه نميدادند اينها از مکه بياورند به مدينه، ناچار شدند با دست خالي مثل يک بلبل از شاخهاي به شاخهاي حرکت کنند؟ اينها را اين آيه راه انداخت. آيهاي که بتواند مهاجر را راهاندازي کند همين آيه است: ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ﴾؛ چه پساندازدار چه بيپسانداز؛ اين خداست!
اين حرفها را ما کجا ياد بگيريم؟ فرمود يک سلسله حرفهايي است که در قرآن هست و در هيچ جاي عالم نيست: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛ نه «ما لا تعلمون»؛ اين «کان»ی منفي اين اثر را دارد.
پرسش: استاد اين آيات ﴿سخّر لکم﴾ در ... عدالت هم هست يا نيست؟
پاسخ: البته آنکه تمام آيات در قرآن کريم نقش هدايتيشان اصل است و محفوظ است؛ هم آيات خلقت هم آيات ﴿لکم﴾؛ هم آيات ﴿سخّر﴾.
پرسش: عدالت!
پاسخ: عدالت البته آنکه سر جايش محفوظ است.
پرسش: جامعه مسلمين از بی عدالتی دارد رنج میبرد
پاسخ: دو تا حرف است؛ بيعدالتي بخشی، سبب بيکاري ما نباشد.
اگر کسي تندروي کرد دليل نيست که ما کندروي بکنيم؛ ما «تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو»؛ ما بايد کارمان را انجام بدهيم. اگر کسي آمده ستمي کرده معنايش اين نيست که من دست بگذارم در جيب و آرام بنشينم.
آيه شصت سوره مبارکه «عنکبوت» اين است: ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ﴾؛ وقتي اين آيه نازل شد مهاجرين گفتند که ما چه کم از بلبل داريم؟ مگر بلبل اهل ذخيره است؟ مگر گنجشک اهل ذخيره است؟ از اين درخت به آن درخت، از اين محل به آن محل ميرود، خدا هم روزياش را ميدهد. اين هنر ميخواهد اين فهم و اين ايمان ميخواهد. اين مهاجرين بيچاره که از مکه آمدند چه چيزي در دستشان بود؟ اگر شمشيري داشتند يا چوبدستي ای داشتند بله در دستشان بود؛ اما نه منقول را بردند نه غير منقول را! غير منقول را کسي از اينها نميخريد، منقول را هم که اجازه نميدادند شتر بياورند بار بکنند ببرند. اين ناچار شد با دست خالي از مکه بيايد به مدينه بشود اصحاب صفّه؛ وقتي آمدند در مدينه، رفتند در مسجد نشستند. اينها را همين آيه راهاندازي کرد.
الآن هر خيري که ما انجام ميدهيم بخش مهمّي از اين ثواب را مهاجرين ميبرند؛ مثل اينکه در نظام کنوني هر کار خيري که ما انجام ميدهيم بخش مهمّ ثواب را اين شهداي ما ميبرند. ميگوييم شهدا؛ اينها خيلي کار کردند، سهم عظيمي دارند!
غرض اين است که شما بررسي کنيد اين آقايان مهاجرين که از مکه به مدينه آمدند چه چيزي در دستشان بود؟ چه کسي اينها را راهاندازي کرد؟ کدام آيه اينها را رهبري کرد؟ اين همان است که فرمود ما حرفهاي تازهای در قرآن داريم که در هيچ جاي عالم اين حرفها نيست.
در سوره مبارکه «لقمان» می فرمايد: ﴿أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾؛ مسخر شماست. مرتّب می فرمايد: ﴿فانظروا﴾[19] نه يعني نگاه کنيد، بلکه يعنی نظريه بدهيد. ﴿أَ فَلاَ يَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ﴾[20] يعني نظريهپردازي کنيد؛ ﴿وَ إِلَی السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ﴾[21] يعنی نظريهپردازي کنيد که براي چيست، چگونه است، فايدهشان چيست. هيچ کسي در آنجا پول ذخيره نکرد، همه اينها کار کردند خودشان سرمايهدار شدند! اگر جناب سنايي ميگويد:
سالها بايد که تا يک سنگ اصلی ز آفتاب لعل گردد در بدخشان يا عقيق در يمن[22]
اين لعل اگر بخواهد در کوه بدخشان افغان به عمل بيايد، با جان کَندن خود کوه است، کسي لعل را در کوه بدخشان جاسازي نکرده است.
همه اينها شب و روز تلاش و کوشش ميکنند يکي نفت ميسازد يکي عقيق ميسازد يکي فيروزه ميسازد يکي لعل ميسازد. اين است که در آيات دارد که اگر بيراهه رفتي سنگي که از روی آن ميگذري از تو بالاتر است؛ فرمود خيلي از دلها هستند که ﴿كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قسوة﴾؛[23] از سنگ پستتر است. بالاخره همه اين سرمايهها را خودشان تهيه کردند؛ مگر هيچ جا کسي بذرافشاني کرده؟ لعل داده؟ عقيق داده؟ جان کَندن و کار ميخواهد. همه دارند کار ميکنند؛ منتها بعضي باهوشتر هستند بعضي کمتر هستند؛ بعضي يک معدن ذغال سنگ دارند بعضي لعل دارند بعضي فيروزه دارند؛ استعدادها هم فرق ميکند.
اينجا فرمود: ﴿سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾. در سوره مبارکه «احزاب» فرمود ما تنها کمکهاي مادي به شما نکرديم. اين خداست اين خداست! برای هر آيهاي اي کاش انسان سجده ميکرد! فرمود ميدانيد ما همه اين شمس و قمر را به کمک شما فرستاديم و چيزي در عالم نيست که در برابر شما بگويد نه و مسخر شماست؟ فرشتگان را هم به کمک شما فرستاديم!
اي کاش تمام آيات قرآن سجده داشت! فرمود من خودم به کمک شما هستم، ملائکهاي که هستند به کمک شما هستند؛ تنها اين نيست که ما بر پيغمبر صلوات ميفرستيم. اين دو آيه است در سوره مبارکه «احزاب»: يک آيه معروف است که ما هم انجام وظيفه ميکنيم: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَئكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلی النَّبِي﴾، خب اين آيه را همه ما ميخوانيم و عمل ميکنيم که ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَئكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلی النَّبِي يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[24] شما هم درود بفرستيد، بله؛ اما مشابه اين را درباره ما هم گفته است فرمود: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً﴾؛ خدا بر شما صلوات ميفرستد، ملائکه بر شما صلوات ميفرستند. اين کم مقام است؟! همين سوره «احزاب» است.
در سوره «احزاب» دو تا آيه يعني دو تا آيه است يکي مخصوص پيغمبر است که ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَئكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلی النَّبِي يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ قبلش مربوط به ماست فرمود: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً﴾؛ خدا بر شما صلوات ميفرستد ملائکه بر شما صلوات ميفرستند. بنابراين تنها شمس و قمر به کمک ما نيستند، الله و ملائکه الله هم هستند؛ منتها ما بايد عرضه داشته باشيم، صبح که بلند شديم بگوييم خدايا به نام تو، همين! جيب اين را نگاه بکنيم و کيف او را نگاه بکنيم و به فکر اين چيزها باشيم نميشود.
در همين سوره مبارکه «احزاب» فرمود تنها اين نيست که ذات اقدس الهي بر وجود مبارک پيغمبر صلوات بفرستد، چند آيه قبل از آن در آيه 43 فرمود: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً﴾. پستنظري با توحيد سازگار نيست؛ ماييم و خداي ما، ماييم و قرآن ما، ماييم و علي و اولاد علي! اينها الهياند. فرمود ملائکه را من در خدمت شما آوردم که خدمت بکنند به شما، صلوات بفرستند بر شما، براي اينکه شما نه بيراهه برويد نه راه کسي را ببنديد: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً﴾. مواظب زبانتان، مواظب قلمتان، مواظب چشمتان باشيد.
بنابراين نه تنها شمس و قمر ظاهري به کمک ما هستند، شمس و قمر باطني هم به کمک ما هستند، فرشتگان به کمک ما هستند، به اين شرط که «تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو»! تا آنجا که ممکن است با سر يا پا، راه توحيد را طي کنيم. خدا، خدا، خدا؛ علي و اولاد علي؛ اهل بيت و قرآن که اينها مجاري فيض الهياند، از ذات اقدس الهي جدا نيستند و چيزي هم از خودشان ندارند بلکه نور او را به ما ميرسانند؛ اينها شمس و قمر هستند!
بنابراين اين روحيه بلند اگر باشد، در ما هم چندين مرجع پيدا ميشود چندين مجتهد پيدا ميشود چندين متکلم پيدا ميشود چندين حکيم پيدا ميشود چندين اديب پيدا ميشود، حوزه ميشود غني و قوي، دانشگاه ميشود غني و قوي. جامعةالزهراء ميشود غني و قوي. ديگر _خدای ناکرده_ کسي نميگويد حجاب چيست و فلان چيست! اين سراسر غرق نعمت الهي است. اين هرگز درباره حجاب، اظهار بيحرمتي نميکند، هرگز درباره دستورات دين بياحترامي نميکند؛ اين وقتي دين را بشناسد مثل ساير عزيزان شربت شهادت مينوشد.
اميدواريم ذات اقدس الهي همه شما را جزء بزرگان نظام الهي قرار بدهد!
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره بقره، آيه129.
[2]. سوره بقره، آيه151.
[3]. سوره نساء، آيه113.
[4]. سوره اعراف, آيه54؛ سوره يونس، آيه3؛ سوره هود، آيه7.
[5]. سوره انبياء، آيه104.
[6] . سوره رعد، آيه16؛ سوره زمر، آيه62.
[7]. سوره بقره، آيه29.
[8]. سوره لقمان، آيه20؛ سوره جاثيه، آيه13.
[9]. سوره فصلت, آيه11.
[10]. سوره جاثيه، آيه12.
[11]. سوره ابراهيم، آيه32.
[12]. ديوان ملا هادی سبزواری، غزل 150.
[13]. سوره عنکبوت، آيه60.
[14]. ر.ک: جامع الاخبار، ص139.
[15]. سوره ابراهيم، آيه33.
[16]. خمسه نظامی، اسکندرنامه، شرف نامه، بخش 22.
[17]. سوره ابراهيم، آيات 32و33.
[18]. سوره ابراهيم، آيه34.
[19]. سوره آل عمران، آيه137.
[20]. سوره غاشيه, آيه17.
[21]. سوره غاشيه, آيه18.
[22] . ديوان اشعار سنايي، قصيده 134.
[23]. سوره بقره،آيه74.
[24]. سوره احزاب، آيه56.