20 10 2024 4887583 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه 112 (1403/07/29)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

از آنجا که دعوا با بينه و يمين حل ميشود، وحدت و کثرت اين دعوا باعث وحدت و کثرت يمين و بينه خواهد بود. يک وقت است که يک نزاع وجود دارد، بينه واحد و يمين واحد کافي است؛ يک زميني است که هم باغ دارد و هم بِنا در آن است، اين زميني که هم درخت­های فراواني دارد هم ساختمان دارد مورد نزاع دو طرف است، گرچه هم بِنا دارد و هم درخت دارد اما يک امر است که محل اختلاف طرفين دعواست، چون دعوا واحد است، اگر يک شهادت باشد، نه يک شاهد؛ يعنی يک بينه، کافي است؛ اما اگر همين به سه دعوا منحل بشود: زمين را يک کسي ادعا بکند، درختها و باغ را يک کسي ادعا بکند، ساختمان را شخص ثالث ادعا بکند، اين سه تا دعوا سه محکمه ميخواهد، سه تا شهادت نه سه شاهد ميخواهد. سه تا شهادت ميخواهد يا سه تا يمين. پس وحدت و کثرت شهادت ـ نه شاهد ـ و يمين وابسته به کثرت و وحدت دعوا است. اگر دعوا واحد باشد شهادت ـ نه شاهد ـ شهادت واحد يا يمين واحد، مشکل را حل ميکند و اگر کثير باشد شهادت کثير و يمين کثير لازم است. اين يک مطلب.

بخشي از مسائل به کتاب يمين برميگردد آنجا که مسئله يمين و عهد و نذر مطرح است که قسم به چه چيزي محقق ميشود؟ آيا قسم به غير خدا محقق ميشود يا نه؟ اگر به غير خدا محقق نميشود در مورد آنها که به خدا معتقد نيستند قسم به چه چيزی محقق می­شود؟ آيا آنهايي که به پرچم و سرزمين و اينها قسم ميخورند، با همان قسم محکمه حل ميشود يا نه؟ آنها که به غير خدا معتقد هستند و يمين به معناي همسان با عهد و نذر ندارند، آنها چنين حکم فقهي ندارند، اما آنها که به خدا معتقد هستند مسئله يمين براي آنها مطرح است؛ چون در محکه يک عده اقليتهاي ديني هستند، يک؛ يک عده مستأمينين هستند که در پناه دولت اسلام هستند و به هيچ ديني معتقد نيستند، اين دو. آنهايي که جزء مستأمنين هستند که در امنيت و امان اسلام هستند پذيرفتند که در اين مملکت هيچ خلافي نکنند و در پناه دولت اسلام باشند و در مورد اينها مسئله جزيه مطرح نيست - اينها جزء اقليتهاي ديني نيستند که جزيه بپردازند - اينها مستأمنينی هستند که حکومت اسلامي صلاح دانست اينها را  در پناه خود ام ان بدهد زندگي کنند، اينها اگر اختلاف کردند خواستند سوگند ياد کنند به چه سوگند ياد کنند؟

روايات دارد که در محکمه، سوگند جز به الله پذيرفته نيست. در مسئله اقليتهاي ديني هم به وجود مبارک حضرت فرمود به اينکه شما مختار هستيد يا اينها را در محکمه خودت ميپذيري به حکم قانون خودت داوري ميکني يا اينها را ارجاع ميدهيد به محکمه خودشان[1]. در هر دو حال اينها بالاخره به خدا معتقد هستند. اقليتهاي ديني. اما مستأمنين چه کنند؟

در باب حلف دارد که شما به اين فکر نباش که او به خدا معتقد نيست، شما به اين فکر باش که قسم به خدا کار خودش را ميکند. اين چنين نيست که اگر کسي به الله قسم خورد چون حالا به الله معتقد نيست کار نکند. مگر شما کار نميخواهيد؟ مگر شما حل مشکل نميخواهيد؟ او «تَذَرَانِ الدِّيَارَ بَلَاقِع»،[2] طولي نميکشد که بساط صهيونيست و امثال صهيونيست را جمع ميکند. اينطور نيست که حالا اگر کسي به نام خدا سوگند ياد کرد و عمل نکرد يا به خدا معتقد نبود مثل اين اسرائيل، اين اثر نکند! اين چنين نيست. قسم جز به الله نخواهد بود، و مبادا کسي بگويد همانطور که خدا به خيلي از چيزها قسم ميخورد ما هم قسم ميخوريم. خدا به شاهد قسم ميخورد، شما اگر توانستيد به شاهد قسم بخوريد بله.

خدا غريق رحمت کند سيدنا الاستاد علامه طباطبايي را، اينها از لطايف فرمايش ايشان در الميزان است؛ ديگران قسم ميخورند چون شاهد ندارند، اما خدا به خود شاهد قسم ميخورد. وقتي در سوره مبارکه «يس» ميفرمايد: ﴿يس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ٭ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ[3] يعني قسم به اين دليل تو پيغمبري. بهترين و مهمترين دليل نبوت پيغمبر، قرآن است. خدا به دليل قسم ميخورد. ديگران بله چون اين راه را ندارند به غير دليل قسم ميخورند. اگر کسي بتواند دليل در دستش باشد، به خود اين دليل قسم بخورد، اين جميع بين يمين و بينه است. تمام قسمهاي خدا همينطور است. آنجايي که به انجير قسم ميخورد، همه اينها آيات الهي هستند؛ اگر يک انجيرشناس باشد يقيناً موحد خواهد بود. خاک را به اين صورت دربياورد شيرين کند پذيرا کند مواد غذايي به آن بدهد اين خاک است. ﴿وَ فِي الأرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ[4]، فرمود يک زمين است يک تکه زمين است، آبش يکي است کودش يکي است خاکش يکي است هوايش يکي است اما انواع و اقسام ميوهها از همين زمين برميآيد ﴿وَ فِي الأرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ. اينطور نيست که زمينها فرق بکند. يک تکه زمين است هر درختي که شما بکاريد در ميآيد ميوه هم فراوان ميدهد. قسم خدا به بينه است منتها بعضيها روشن است بعضي جاها تفسير ميخواهد. اينکه فرمود قسم به قرآن تو پيغمبر هستي مهمترين بينه رسالت حضرت قرآن است معجزه است. طرزي حرف زده که همه کساني که با قرآن مأنوس هستند ميتوانند حرفي بزنند که چند قرن بماند؛ چون فارسيهاي قبل از هزار سال الآن کارآمد نيست. عربيهاي قبل از هزار سال هم الآن کارآمد نيست، اما طرزي قرآن حرف زد که به آنها ياد داد چهطور عربي بگوييد، به ما ياد داد که چهطور فارسي بگوييد، الآن آنهايي که مسلمان هستند فارسي نوشتند فارسي شعر گفتند همين الآن هم کاملاً قبول است. خود قرآن طرزي حرف زد که کهنه نميشود. بالاخره ادبيات هر عصري با گذشت چند قرن کاملاً عوض ميشود اما هيچ تغييري در اين قرآن کريم پيش نيامد. آن حلاوت و آن شيريني و آن آب زندگي که قبل از هزار سال داشت الآن هم دارد. طرزي حرف زد که به ديگران ياد داد اينطور حرف بزنيد. به عربها ياد داد اينطور بنويسيد. آنهايي که عربيشان هماهنگ با قرآن است و تفسير قرآن است و هزار سال قبل اين عربي را نوشتند الآن هم شيرين است. اين کار قرآن است.

فرمود قسم به قرآن تو پيغمبري. اين قسم به خود بينه است. ساير موارد هم همينطور است. منتها آنها شايد يک مقداري توضيح بخواهند. بنابراين نميشود گفت چون خدا به آسمان و زمين قسم خورد، به آفتاب و فلان قسم خورد ما هم ميتوانيم در محکمه به غير خدا قسم ياد بکنيم.

پس وحدت و کثرت بينه ـ نه شاهد ـ وحدت و کثرت شهادت و يمين به وحدت و کثرت دعوا است؛ اگر دعوا يکي باشد بينه واحد و يمين واحد کافي است، اگر دعوا متعدد باشد بينه متعدد و يمين متعدد لازم است. در کتاب يمين بحث شد که  اين يميني که  خُلفش و حنثش کفاره دارد فقط به نام «الله» است، قسمهاي ديگر حالا هر ملتي قبول داشته باشند اينطور نيست که کفاره داشته باشد. اين قسمي که در قبال نذر و عهد است و شکستنش حرام است و شکستنش کفاره دارد آن جايي است که به نام «الله» باشد.

پرسش: ... مقايسه ... قسم بخورد، بين اينها فرق زياد است

پاسخ: اصلاً قسمي که در کتاب عهد و يمين هست اين قسم بخواهد منعقد بشود که انسان پابند بشود و اگر خلاف کرد کفاره بدهد، اين فقط بايد به الله باشد. حالا اگر کسي قسم به غير خدا ياد کرد اين حنث حلف ندارد. قسم به آفتاب خورد، قسم به پيغمبر خورد، اين خلاف ندارد تا بگوييم کفاره لازم است. قسمي که در کتاب يمين و عهد و نذر، در کتب فقهي است و معتبر است، الا و لابد بايد به الله باشد، آن است که نقضش حرام است، يک؛ کفاره دارد، دو؛ اما حالا قسم خورد به پيغمبر، قسم خورد به حضرت علي، کار بدي کرده است، اما اينطور نيست که اين حنث حلف داشته باشد و حکم فقهي داشته باشد کفاره داشته باشد اينطور نيست. قسمي که در فقه مطرح است الا و لابد بايد به الله باشد. اينجا است بکه سؤال ميکنند چطور قسم الله به غير الله اثر دارد آن وقت قسم ما به غير الله اثر ندارد، حالا ما به پيغمبر قسم خورديم به حضرت امير قسم خورديم اين چرا اثر ندارد؟ جوابش اين است که خدا به بينه قسم ياد ميکند ما چنين چيزي نداريم.

بنابراين آن حرمت خاصي که براي ذات اقدس الهی است براي هيچ کسي نيست. انبيا «علي الرأس» هستند اولياء «علي الرأس» هستند اما اين اثر فقهي برای قسم به الله است، خود آنها هم همين حکم را دارند. بنابراين اين تعبد که ﴿لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ[5] اين بايد سرجايش محفوظ باشد اين توحيد بايد سرجايش محفوظ باشد و نميشود غير خدا را با ذات اقدس الهي – معاذالله - در کارها تشبيه کرد و اين هيچ ارتباطي با محکمه ندارد در کتاب عهد و کتاب يمين و کتاب نذر آنجا مطرح است که قسم فقط بايد به الله باشد.

«فإن قيل» چرا خود خدا به غير الله قسم ياد ميکند قسم ما اثر ندارد؟ جوابشان همين است که خدا به بينه قسم ياد ميکند چنين چيزي که در دست ما نيست. آن يازده قسمي که در سوره مبارکه «و الشمس» است ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها،[6] همه اين يازده شيء يازده برهان هستند بر ذات اقدس الهی. چيزي در عالم نيست که بينه قطعي ذات اقدس الهی نباشد.

به هر تقدير سوگند بايد به نام الله باشد حالا اگر کسي معتقد نبود ما ميخواهيم کار محکمه پيش برود نه کار اين آقا، محکمه کار خودش را انجام ميدهد. محکمه ميگويد اگر کسي به نام الله سوگند ياد کرد و درست در نيامد «تَذَرَانِ الدِّيَارَ بَلَاقِع»، خانه را ويران ميکند. اينطور نيست که حالا اگر کسي معتقد نبود يا مثلاً به سادگي گرفت يا خلاف کرد هيچ اتفاقی نيفتد، نخير! «الْيَمِينُ الْكَاذِبَة تَذَرُ الدِّيَارَ بَلَاقِع‏»، که آن روايات را ميخوانيم. طولي نميکشد که خانه ويران ميشود خانهسرا ويران ميشود.

پرسش: ... نمی­توانيم به بينه قسم بخوريم ...

پاسخ: نه. حالا يک احترامي ميکنند مطلبي ديگر است اما اثر فقهي مطلب ديگري است. در تمام موارد فقه فقط «هو الله» است ولاغير. طوري نيست که مثلاً غير خدا در حرم امن عبادت راه داشته باشد «لا اله الا الله وحده وحده وحده» اينها هم بندگان خدا هستند. در حريم حرم عبادت خدا احدي راه ندارد. ما هم مثل اينها اينها هم مثل ما بنده خدا هستيم منتها اينها بنده برتر هستند ما بنده پايينتر. در حريم توحيد احدي راه ندارد، «وحده وحده وحده» هيچ احدي در آنجا راه ندارد؛ لذا خود انبياء همينطور خاضع هستند. وظيفه ما احترام است. اينکه حرم مشرف ميشويم اينطور عرض ادب ميکنيم در و ديوارش را ميبوسيم اينها احترام است اينها ثواب هم دارد، اما در بحث عبادت احدي از انبياء و احدي از اولياء و احدي از معصومين راه ندارند. عبادت مخصوص ذات اقدس الهی است، خالق اوست معبود اوست مرجع اوست مبدأ اوست و امثال ذلک.

پس بنابراين يک مسئله اين است که توحيد سرجايش محفوظ است، احترام به اينها هم سرجايشان محفوظ است و با خداي سبحان احدي سهيم نيست و اگر کسي به خدا معتقد نبود اينطور نيست که قسم بياثر باشد.

مطلب بعدي آن است که اين اطلاقات و عموم شامل مسائل مالي و حقوقي هر دو ميشود اما آيا حقوق و اموال و اينها در کنار حدود نيستند؟ قبلاً به عرضتان رسيد که ما عين داريم منفعت داريم انتفاع داريم و حق، اين امور چهارگانه در محکمه مطرح هستند. عين داريم مثل معاملات که خريد و فروش ميشود ثمن و مثمن عين هستند. منفعت داريم مثل عقد اجاره و امثال اجاره. انتفاع داريم مثل عقد عاريه و امثال عاريه. حق داريم مثل حق تأليف و حق کشف فلان دارو، حق کشف فلان صنعت. اين حق چهارمي است، انتفاع سومي است، منفعت دومي است عين اولي است. اينها را در کتاب معاملات داريم و بحث روزانه ما است؛ اما حد چيزي ديگر است؛ يک کسي به ديگري فحش داد يا ديگري را متهم کرد و گفت تو سارقي! حالاآمده در محکمه شکايت کرد که او به من ميگويد تو سارق هستي. در اينجا سخن از حد است، هيچ کدام از اين امور چهارگانه که مطرح نيست. سخن از عين و منفعت و انتفاع و حق مالي که نيست. او گفت آبروي مرا بُرد، چون مستحضريد آبروي مؤمن مال نيست آبروي مؤمن مِلک نيست نه مال است نه مِلک، آبروي مؤمن امانت است هيچ مسلماني هيچ مؤمني حق ندارد آبروي خودش را بريزد. چون آبروي ما که برای ما نيست. خدا غريق رحمت کند مرحوم کليني را، اين روايات را در همين جلد دوم کافي ذکر کرد که «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَي الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَه‏»؛[7] فرمود ذات اقدس الهی مؤمن را آزاد آفريد و خيلي از امور در اختيار او است اما آبروي او را به او نداد. فرمود تو درمورد آبرو امين الله هستي.  فرمود که ﴿لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ﴾[8]، چيزي کسب کرديد برای خودتان اما درمورد آبرو هيچ دليلي نداريم که ذات اقدس الهی ملک کسي کرده باشد. تا کسي آبروي کسي را بريزد يا خود شخص اجازه داشته باشد که آبروي خودش را بريزد. اينطور نيست. فرمود  آبرو حق الله است ملک الله است، يک؛ ذات اقدس الهي اين را به شخص مؤمن امانت داد، دو؛ او ميشود امين الله. پس اگر کسي آبروي خودش را عمداً بُرد، اينطور نيست که مال خودش را بدهد، بله مال خودش را داد حالا اثر کرد يا اثر نکرد، در اختيار خودش بود حالا بگوييم يا اسراف کرد يا نکرد، يا بدخرجي کرد! اما آبرو را نميشود بدخرجي بکند؛ لذا اگر کسي آبروي مؤمن را بُرد حق الله را ضايع کرده است.

يک وقت است که مال کسي را ميبرد اين بالاصاله حق شخص را از بين برده، بالتبع خلاف حکم شرع را انجام داده است، اما در مورد آبروي مؤمن در اين روايات است که خدا آبرو را به کسي نداد، به هيچ کسی اجازه نداد که آبروي خودش را بريزد «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَي الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَه‏»، آبرو را به او نداد؛ لذا اگر کسي آبرو را برد اول حق الله و  بالتبع حق الناس را برده است. اين شخص بخواهد همينطور آبروي خودش را هدر بدهد، اين چنين نيست نظير مال نيست که حالا در دريا ريخت. اين عِرض مؤمن است براي غير مؤمن که اين نيست.

اين روايات را ملاحظه بفرماييد تا معلوم بشود که ما تا چه اندازه بايد آبروي خودمان را حفظ بکنيم؟ کاري که برخلاف شأن ماست انجام ندهيم، ما مؤمن هستيم شأن داريم عظمت داريم جلال داريم شکوه داريم خدا به ايمان ما حرمت گذاشته با ما حرف زده ما را مخاطب قرار داده است، ما خداي ناکرده يک کاري بکنيم آبروي خودمان را از بين ببريم اين حق الله را از بين برديم مثل اين است که به مسجد بياعتنايي کرديم. کسي به مسجد بياعتنايي بکند که مِلک کسي نيست او حق الله را ضايع کرده است و اگر کسي خدايي ناکرده به مؤمن اهانت کرد حق الله را از بين برده است؛ لذا اگر کسي اينطور شد تهمت سرقت به کسي زدند آيا اين نصوصي که دارد که «إِنَّمَا أَقْضِي‏ بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»[9] همانطوري که اموال را شامل ميشود منافع را شامل ميشود انتفاعات را شامل ميشود حقوق مالي را شامل ميشود، عِرض و آبرو را هم شامل ميشود يا نه؟ اينجا جاي حدود است آنجا جاي حقوق، اين حقوق قابل نقل و انتقال است قابل خريد و فروش است اما آن آبرو از اين قبيل نيست، اينجا هدم معيار است، آنجا حق معيار است. آيا اين «إِنَّمَا أَقْضِي‏ بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ» شامل هر دو بخش ميشود يا نه، اين اطلاق در صدد بيان اينکه کجا محکمه شروع ميشود کجا مسئله دعوا شروع ميشود، نيست تا ما به اطلاقش تمسک بکنيم؟ اين احاديث در صدد بيان اين مطلب هستند که محکمه با شهادت و يمين حل ميشود. اگر اين نصوص در صدد بيان همين هستند که کار قاضي در محکمه اين است که با شهادت و يمين مسئله را حل کند در صدد بيان آن امور نيست تا ما به آن اطلاق تمسک بکنيم، ولي برخي بر آن هستند که اين «إِنَّمَا أَقْضِي‏ بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ» همانطوري که در صدد بيان کارآزمايي محکمه است که محکمه چگونه مشکل را حل بکند؟ در صدد بيان آن است که دعوا هم چگونه ميتواند باشد، اگر نظر اين آقايان درست بود «إِنَّمَا أَقْضِي‏» در صدد بيان هر دوجهت بود آن وقت ميتوان از اطلاقش استفاده کرد که اين، هم حقوق را شامل ميشود هم حدود را، ولي در بعضي از روايات است که يک کسي آمده خدمت حضرت امير(سلام الله عليه) عرض کرد که اين آقا مرا متّهم کرده مثلاً به سرقت و امثال سرقت، حضرت حاکم محکمه بود، فرمود بينه داريد؟ عرض کرد نه، من شاهدي ندارم. فرمود حالا که شاهدي نداريد با چه چيزي مسئله را حل ميکنيد؟ عرض کرد که او را قسم بدهيد، فرمود: «مَا عَلَيْهِ يَمِينٌ» گرچه برخي در سند اين روايت اشکال کردند. خدا غريق رحمت کند مرحوم آقا شيخ حسن کاشف الغطاء فرزند دانشمند کاشف الغطاي بزرگ، اين بيت بيت علم و فقاهت و اصول هستند. ايشان ميگويد به اينکه بعضي اينطور فتوا دادند ولي هم روايت ضعيف است هم قابل اعتماد نيست؛ يعني محکمه هم ميتواند به حقوق رسيدگي کند هم به حدود رسيدگي کند، اگر آبروي کسي را بردند گفتند تو سارقي، بالاخره او ميآيد در محکمه به حاکم ميگويد که اين آقا به من تهمت سرقت زد، اين مسئله بالاخره يک راهحلي دارد؛ اگر بينه نداشته باشد آن طرف بايد سوگند ياد کند. حضرت در اينجا دارد که «مَا عَلَيْهِ يَمِينٌ» اين شخص قسم ياد نميکند.

پرسش: ... سرقت هم حق الله است هم حق الناس ...

پاسخ: بله اما قسم مهمّش چون حق الناس است قطع يد مطرح است در آنجا دست را قطع ميکنند و امثال ذلک. تهمت به سرقت اين حق الله است. اما خود سرقت حق الناس هم هست و قطع يد است و امثال ذلک. در  بعضي از روايات در جلد بيست و هفتم صفحه 299 آنجا دارد که «بَابُ أَنَّهُ لَا يَمِينَ عَلَى الْمُنْكِرِ فِي الْحُدُودِ وَ لَا يُحْبَسُ الْمَحْدُودُ إِلَّا فِيمَا اسْتُثْنِيَ وَ لَا يَضْمَنُ صَاحِبُ الْحَمَّامِ الثِّيَابَ‏» روايت اولي که مرحوم شيخ(رضوان الله تعالي عليه) نقل کردهاند اين است که «غِيَاثِ بْنِ كَلُّوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ رَجُلًا اسْتَعْدَى عَلِيّاً ع عَلَى رَجُلٍ» حضرت فرمود که کسي آمد خدمت حضرت امير شکايت کرد که فلان شخص نسبت به من تعدي کرده است. «فَقَالَ إِنَّهُ افْتَرَى عَلَيَّ» به حضرت عرض کرد که اين شخص مرا متهم کرده به سرقت مثلاً. «فَقَالَ عَلِيٌّ ع لِلرَّجُلِ أَ فَعَلْتَ مَا فَعَلْتَ» حضرت از آن متهم سؤال کرد که چنين تهمتي به او زدي «قَالَ لَا» من نگفتم، او را متهم به سرقت و مانند آن نکردم «ثُمَّ قَالَ لِلْمُسْتَعْدِي» به اين کسي که آمده شکايت کرده و درخواست داوري کرده «أَ لَكَ بَيِّنَةٌ» شاهد داري؟ «فَقَالَ مَا لِي بَيِّنَةٌ» شاهد ندارم «فَأَحْلِفْهُ لِي» او را سوگند بدهيد «فَقَالَ عَلِيٌّ ع مَا عَلَيْهِ يَمِينٌ» نه، بر او سوگند نيست. اين را گفتند که چون جزء حدود است نه جزء حقوق، اگر سخن از مال بود و امثال ذلک بله سوگند بود، اما چون سخن از عِرض است و آبرو است حد است، در حدود اينها نيست، ولي برخي از بزرگان گفتند که نخير، در قصاص و در حدود همانطوري که بينه اثر دارد يمين هم اثر دارد. اين هم به کتاب حدود برميگردد هم به کتاب يمين برميگردد که سعه و ضيق يمين تا کجاست. هم به کتاب حدود برميگردد که در محکمه حدود همانطوري که بينه کارآمد هست يمين هم کارآمد است، اما در قسمتهاي ديگر الا و لابد بينه و يمين هر دو همنوا هستند و اثربخش هستند؛ يعني در امور چهارگانه اعيان، منافع، انتفاعات و حقوق در همه آنها کارآمد است.

پس بنابراين در وحدت و کثرت بينه ـ شهادت نه شاهد ـ  و يمين تابع وحدت و کثرت دعوا است. در مسئله حقوق اگر سخن از  يمين باشد الا و لابد با الله بايد باشد. حالا اگر کسي قسم دروغ ياد کرد، فرمود به اين فکر نباشيد که حالا به خدا معتقد نبود يا قسم دروغ ياد کرد، قسم دروغ کار خودش را انجام ميدهد. در جلد بيست و سوم، صفحه 202 آنجا دارد که قسم دروغ کار خودش را انجام ميدهد. مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) از وجود مبارک امام باقر(سلام الله عليه) نقل کرد که «إِنَّ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع‏ أَنَّ الْيَمِينَ الْكَاذِبَةَ وَ قَطِيعَةَ الرَّحِمِ تَذَرَانِ الدِّيَارَ بَلَاقِعَ» قسم دروغ خانهسرا را ويران ميکند. قطع صله رحم هم دودمان را ويران ميکند. مستحضريد يکي از چيزهايي که خيلي قرآن کريم روي آن تکيه دارد مسئله صله رحم است و اين بخشي که لعنت ميکند مربوط به کسي است که ﴿يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ [10]. دين خيلي برای نظام خانواده حرمت قائل است. اين مَحرميت را اين حرمت را اين حقوق متقابل اعضاي خانواده را اين اطاعت فرزند از پدر و مادر را اين رعايت پدر و مادر حقوق فرزند را اين فرزندداري را فرزندآوري را اينطور دين حفظ کرده براي اينکه جامعه از همين خانواده سامان ميپذيرد. خانواده عواطف را تأمين ميکند لذا فرمود اگر کسي اين صله رحمها را اين روابط قوم و خويشي را اساس قبيلگي و خانوادگي را تا آن جايي که به عنوان رحم هستند را قطع کرد، لعنت بر کسي که ﴿يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ. صرف اينکه سالي يک بار فروردين که شد يک سري به يکديگر بزند اين صله رحم نيست حال يکديگر را باخبر بودن مشکلات يکديگر را حل کردن، از توفيق يکديگر خوشحال شدن و زير بال يکديگر را گرفتن اين جزء وظيفه ديني ماست و اگر خداي ناکرده انسان اين رحامت را رها کند، مشمول همين آيه ميشود که ﴿يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ.

در اين جمله نوراني فرمود قسم دروغ و قطيعه رحم «تَذَرَانِ الدِّيَارَ بَلَاقِعَ مِنْ أَهْلِهَا» بساط خانواده را جمع ميکند.

بنابراين چند چيز است که دين به ما آموخته: يکي همين مسئله يمين کاذب است که قسم دروغ بساط خانواده را به هم ميزند. يکي هم عظمت صله رحم است که خانواده را تکميل ميکند. يکي هم مسئله آبرو است؛ آبرو برای کسي نيست انسان وقتي که آبرويي دارد امين الله است، خيلي اين حرف حرف بلندي است. اينکه گاهي آدم کتاب حديث را ميبوسد براي همين است. اين قدر دين به انسان شرف داد، فرمود آبروي تو برای من است، تو امين من هستي من اين امانت را فعلاً پيش تو گذاشتم. اين روايت را حتماً ملاحظه بفرماييد در همان جلد دوم اصول کافي است فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَي الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا»، همه کارهاي مؤمن را، چهطوري زندگي کني چگونه تجارت کني به چه کسي بفروشي از چه کسي بخري، همه را در اختيار مؤمن گذاشت، اما «وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَه‏»، آبرو را در اختيار او نگذاشت؛ لذا اگر کسي بخواهد يک کاري انجام بدهد که انگشتنما بشود آبرويش برود، چرا حرام است؟ چه تصرفي کرده؟ او غصب کرده است و وارد حريم الهی شده است حق الله را ضايع کرده است، اين کم مقام است؟! که خدا انسان را امين قرار بدهد به او آبرو بدهد بگويد آبروي تو برای من است تو فعلاً امانتدار هستي.  

ذات اقدس الهي براي همه حرمت را قائل شد، اين روايت از وجود مبارک امام صادق است - الآن تازه بحث از حقوق حيوانات و امثال حيوانات درآمده است، اما همه انبياء گفتند حيوانات محترم هستند، به حيوانات کاري نداشته باشيد – فرمود حيوان بر گردن شما شش حق دارد. اين حقوق ششگانه را که براي حمار است براي اسب و اينها هم بود. وجود مبارک امام صادق فرمود ميخواهيد سوار حمار بشويد، دو نفره سوار نشويد اين را بشر ميفهمد. بار زياد بارش نکنيد سنگين نکنيد اين را هم ميفهمد. وقتي عبور کرديد به يک رودخانهاي رسيديد به يک آبي رسيديد به سرعت نگذريد بلکه حيوان تشنهاش باشد اين را هم بشر ميفهمد. وقتي رسيديد به جايي که سرسبز است و يک مقدار علف دارد به سرعت نگذريد بلکه اين حيوان گرسنه باشد يک قدري علف بخورد. اينها را آدم ميفهمد. فرمود بالاخره حيوان است گاهي ممکن است که حرف شما را اطاعت نکند کُند برود، خواستيد بزنيد اين تازيانهاي که دست شماست را به صورتش نزنيد. اين دين بوسيدني نيست؟ به پهلويش بزنيد، اين دين بوسيدني نيست؟ آبروي حيوان را نبريد چه رسد به آبروي انسان. اين دين ماندني است. فرمود تازيانه دستتان است ميخواهيد بزنيد به پهلويش بزنيد به صورت حيوان نزنيد[11]. اين است.

اگر ما حرم ميرويم در و ديوار را ميبوسيم براي اينکه اينها اينطور هستند. اينها در عالم دومي ندارند. اينجا هم فرمود: «الْيَمِينُ الْكَاذِبَة تَذَرُ الدِّيَارَ بَلَاقِع‏»، شما به اين فکر نکنيد که قسم دروغ با او با چه کار ميکند. بالاخره عالم را ذات اقدس الهی دارد ميچرخاند. بارها به عرضتان رسيد ذات اقدس الهي فرمود يهود خيانتکار جامعه است به پيغمبر فرمود: ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلي‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ[12] اين را که درباره ملل و اقوام ديگر نگفت. فرمود هر روز اين صهيونيست خيانت ميکند تو بايد مواظب باشي، شما مسلمانها بايد مواظب باشيد ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلي‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ، اين صهيونيست است. اين مردان الهي از آن سيد بزرگوار تا اين سنوار(رضوان الله عليهم اجمعين) همه برکت هستند رحمت هستند اما اينها به هيچ کسي رحم نميکنند. درباره اين گروه فرمود به اينکه ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلي‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ، که ما خدا را به علي و اولاد علي قسم ميدهيم ريشه اينها را هر چه زودتر بکَند.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1].ر.ک: سوره مائده، آيه42.

[2]. الكافي، ج‏2، ص347.

[3]. سوره يس، آيات1 ـ 3.

[4] . سوره رعد، آيه4.

[5] . سوره هود، آيه26.

[6]. سوره شمس، آيات1و2.

[7]. الکافي، ج5، ص63.

[8]. سوره بقره، آيه141.

[9]. الكافي، ج‏7، ص414.

[10] . سوره بقره، آيه27؛ سوره رعد، آيه25.

[11] . المحاسن، ج2، ص633.

[12]. سوره مائده، آيه13.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق