بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين وصلي الله علي جميع أنبيائه ورسله، سيّما علي خاتم النبيين محمّد وآله الطاهرين والسلام علي بقيةالله في الارضين.
گردهمايي نمايندگان اديان عالم را كاري شايسته و مبارك ميشمارم؛ از خداوند متعال، توفيق عمل به گفتهها و تداوم تلاش براي بهرهمند كردن بشريت از دين الهي را مسئلت ميكنم.
رهبران اديان، امروز خود را جانشينان پيامبران و دنبالهروان و ادامهدهندگان راه آنان ميشمارند. هدف اديان چه بوده و پيامبران به مخاطبان خود، چه پيامي را از سوي خداوند متعال عرضه كردهاند؟ پاسخ به اين سؤال بايد امروز راه و روش همه كساني را كه پرچم اديان را در دست دارند، روشن سازد.
بيشك، اديان، همگي فلاح و رستگاري و نجات انسان را هدف خود دانستهاند و هر يك به تناسب زمان و مكان و ظرفيت مخاطبان، برنامهاي را از سوي خداوند به ميان مردم آوردهاند. آنان عموماً براي ابلاغ و تحقق بخشيدن به پيام خود، متحمل مجاهداتي دشوار و طولاني گشته و نمونههاي ممتازي از فداكاري در راه عقيده و راه خود را در يادها ماندگار ساختهاند.
اين جهاد و تلاش مؤمنانه براي رستگاري مردم و در راه خدا و عموماً در برابر اميال و غرضها يا در برابر جهالتهايي بوده است كه صاحبان اغراض به آن دامن ميزدهاند. تاريخ جهان و كتابهاي مقدس اديان، سرشار از ذكر اين مجاهدتها و تجليل از آن مجاهدان است.
دين خدا رستگاري را براي مردمي خاص و زماني خاص و منطقهاي خاص نميخواهد، آن را بر مردم تحميل نميكند، آن را مخصوص بخشي از عرصههاي زندگي آنان نميداند. بلكه همه مردم در همه جا و همه وقت و نسبت به زندگي فردي و اجتماعي خود، مخاطب پيامبران خداياند و آنان با جلب ايمان و برانگيختن خرد و تلاش انسانها، هدايت الهي را به مردم هديه ميكنند و صراط مستقيم به سوي فلاح و صلاح را در برابر آنان ميگشايند.
تجربه دردناك قرنهاي اخير و مخصوصاً قرن بيستم ثابت كرد كه پيشرفت علم به تنهايي بشر را به سعادت نميرساند و صلح را به ارمغان نميآورد. علم وقتي براي جامعه بشري سودمند است كه با عشق، انگيزه و ايمان همراه شود و اين گمشدهها را بايد در اديان جستوجو كرد.
شايسته نيست كه برنامه پيامآوران سعادت انسان را منحصر به عمل فردي و رابطه روحي او با خدا بپنداريم و عرصه عظيم رابطه انسان با انسان، رابطه فرد با جامعه، رابطه انسان با محيطزيست و تشكيل نظام اجتماعي و سياسي را از آن محروم بدانيم.
از نظر ما همه پيامبران خدا در اين خط روشن، راه پيمودهاند و ما به همه پيامبران ايمان و عشق ميورزيم: ﴿...لانفرّقُ بين أحدٍ منْ رُسُله... ﴾.[1]
اديان الهي، دنيا را محل پرورش آدمي و امتحان او ميدانند و منحصراً راه تعالي معنوي بشر را در بناي دنيايي سالم و به دور از عوارض طغيانها و خودخواهيها و تنگنظريهاي قدرتطلبان و ضعف و جهالت و انفعال كوتهنظران دانستهاند و براي ايجاد چنين دنيايي مجاهدت كردهاند. رها كردن و بياعتنايي به طبيعت و نيروها و قوانيني كه در آن براي تعالي انسان وديعه نهاده شده است، همانند تصرف ظالمانه و فسادانگيز در آن محكوم و مردود است.
سلامت محيط پرورش آدمي، به معناي آن است كه بشر با خداي خود، با درون خود، با همنوعان خود و با طبيعت پيرامون خود با صلح و سلامت رفتار كند. صلح به اين معناي عام يكي از بزرگترين نيازهاي بشر براي رشد و تعالي و رستگاري است. اين صلح بايد برخاسته از ايمان و انديشه باشد؛ انبيا كوشيدهاند اين حقيقت را واقعيت ببخشند. محيط سكوت ناشي از زور و رعب و فريبي كه كارگزاران زر و زور در بخشهايي از عالم پديد ميآورند، با صلحي كه مبشّران رستگاري انسان بدان فرا ميخوانند، به كلّي متفاوت و متناقض است. صلح بايد بر مبناي عدالت و با معرفت به كرامت انسان و به دور از اغراض قدرتمداران عالم باشد.
تحميل سكوت و تسليم بر مردمي كه به دفاع از حق پايمال شده خود برخاستهاند، آن صلحي نيست كه پياموران صلح آسماني به آن دعوت كردهاند.
در طول تاريخ، همواره قدرتطلباني كه جز به اشباع هوسهاي سيريناپذير خود نميانديشيدهاند، خواستهاند از دين و رجال ديني نيز در راه مقاصد سلطهطلبانه خود بهرهكشي كنند.
هيچ دين الهي اين نيرنگ بزرگ را تأييد نكرده است. بسياري از جنگهاي به ظاهر مذهبي، آلوده به چنين سوء نيتي بوده است.
دين در خدمت سياستهاي سلطهطلبانه قرار نميگيرد؛ بلكه حوزه سياست و اداره امور جوامع بشري را جزئي از قلمرو خود ميداند و خود در مقام نظام سياسي، متّكي به عشق و ايمان مردم با آن سياستها مبارزه ميكند.
بسياري از ارباب سلطه و سياستمداران قدرتطلب، دين را از تصرف حوزه سياست برحذر ميدارند و ميان دين و سياست، مرزي عبورناپذير تعريف ميكنند؛ گرچه خود، اين مرزبندي را هرگز رعايت نكرده و به حوزه دين دستندازي و از آن بهرهكشي كردهاند.
جهان امروز با مشكل فساد اخلاقي روبهرو است. اديان ميتوانند در حلّ اين مشكل قويّاً چارهساز و راهگشا باشند؛ به شرط آنكه در همه پيكر جامعه حضور و جريان داشته باشند و بتوانند انگيزههاي اقتصادي را كه به فساد اخلاقي دامن ميزنند، تطهير و تعديل كنند.
امروز دنيا تجربه موفق تشكيل نظام سياسي براساس تعاليم ديني را در ايران اسلامي در برابر چشم خود دارد. بزرگترين چالش جمهوري اسلامي خنثا كردن مشكلاتي است كه از سوي قدرتطلبان بزرگ دنيا بر آن تحميل ميشود. آنان مايل نيستند در اين نقطه از جهان نيز هيچ مانعي بر سر راه تحميلها و ستمگريها و افزونطلبيهاي آنان خودنمايي كند.
دوستان و ميهمانان! اگر رهبران اديان ميپذيرند كه در جاي پيامبران نشستهاند، راه روشن آن پيامورانِ فلاح و سعادت انسان، در برابر آنهاست. اين راهي پرتلاش و پرمانع است، ولي در عين حال، راهي است كه بهجت و رضايت رهرو خود و در نهايت، رضايت الهي را ميسّر و محقّق ميسازد: ﴿...و لينصُرَنّ الله من ينصُرُه... ﴾.[2] والحمد لله رب العالمين...
سيّد علي خامنهاي
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
وايّاه نستعين
شرح پيام
الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام علي جميع الأنبياء والمرسلين سيّما خاتم النّبييّن محمّد(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و خاتم الوصيّين بقيّة اللّه في الأرضين.
صلاحیت دین جهانی برای تبیین صلح
حضور رهبران بزرگوار ديني و مذهبي و شركت انديشوران نامي را در اين گرد همايي صلح جهاني گرامي ميدارم و تشكيل چنين محفل با شكوه را ارج مينهم. چون عنصر محوري اين اجلاس را تحليل صلح جهاني و تبيين و تعليل و حمايت و هدايت آن به عهده دارد، ديني ميتواند در اينباره فتوا دهد كه داعيه جهانشمولي داشته باشد؛ زيرا دعوت جهاني از مكتبي كه ادعاي جهانشمولي ندارد، مسموع نيست.
اسلام از آن جهت كه همگاني و هميشگي است، خود را مفتي اعظم صلح جهاني ميداند؛ لذا، لازم است تفسير كوتاهي از اسلام، صلح، جهانشمول بودن و ساير مبادي تصوري و تصديقي آن ارائه شود تا توجه عموم مردم جهان كنوني، مخصوصاً اساتيد مراكز فرهنگي، بالاخص شما رهبران عاليمقام ديني جهان به آن معطوف گردد.
1. اسلام مهمترين عاملِ حيات بخش جوامع بشري است؛ ﴿يا أيّها الّذينَامنوا استجيبوا للّه و للرّسول إذا دعاكم لما يُحْييكم واعْلموا أن اللّه يحول بين المرء و قلبه و اَنّه إليه تُحْشَرون﴾.[3] حيات انساني كه فراتر از زندگي طبيعي است، بدون صلح عادلانه نخواهد بود.
توانایی اسلام در رهبری صلح جهانی
2. اسلام از آن جهت كه حيات و صلح در گوهر او نهادينه شده است، توان رهبري صلح جهاني را داراست؛ لذا، رسول گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به عنوان رحمت جهانشمول معرّفي شده است؛ ﴿و ما أرسلناك إلاّ رحمةً للعالمين﴾ [4] و صلح جهاني از مظاهر بارز رحمت عالمي است.
3. اسلام، تنها ديني است كه از طرف خداي سبحان بر آدم و خاتم و ساير انبيا(عليهمالسلام) نازل شد و تمام آنچه در صُحُف ابراهيم و زبور داود و تورات موساي كليم و انجيل عيساي مسيح(عليهمالسلام) آمده، به صورت جامع و كامل در قرآن حضرت محمّد(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ظهور كرده است. اختلاف محمود و تفاوت ممدوح اديان الهي فقط در منهج و شريعت است كه قرآن كريم، هم به وحدت دين اشارت دارد: ﴿إنّ الدين عنداللّه الإسلام... ﴾ [5]؛ ﴿و من يبتغِ غيْر الإسلام ديناً فَلَن يُقْبَل منه... ﴾ [6] و هم به تكثّر منهج و شريعت بشارت داده است؛ ﴿...لكلٍ جعلنا منكم شِرعةً و منهاجاً... ﴾.[7]
سرّ وحدت دين، اثبات فطرت انسان و اتحاد همه جانبه آن است؛ ﴿...فطرت اللّهِ التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك الدين القيّم... ﴾ [8] و راز كثرت منهاج و شريعت، تغيّر طبيعت بشر در طول تاريخ است. اسلام، اصول ثابتي دارد كه صلح فطرت ثابت انساني را تأمين ميكند و منهاج و شريعتهاي متنوّع و متفاوتي دارد كه صلح طبيعت متغيّر بشري را تغذيه مينمايد.
4. اسلام با تبيين تصالح اديان، تصالح انبيا و اولياي الهي، تصالح امّتهاي راستينِ پيامآوران ديني، صراط صلح جهاني را فراسوي سالكان كوي زندگي مسالمتميز نصب ميكند تا دولتها با هم، ملتها با هم، دولتها با ملتهاي خود، صلح جويانه به سر برند و حقوق بشر به ويژه كودكان، زنان و كهنسالان از گزند تطاول زورمداران زراندوز مصون بماند.
اما تصالح اديان الهي براي آن است كه همه آنها از نزد خداي يكتاي عليم محض نازل شد و هرچه از ناحيه خداي حكيم نازل شود، از آسيب تنازع و اختلاف مصون است: ﴿أفلا يتدبّرون القران و لو كان منْ عنْد غير الله لوَجَدوا فيه اختلافاً كثيراً﴾ [9]؛ لذا، هيچ ديني نه مبتلا به اختلاف دروني است و نه درگير با اختلاف بيروني با دين ديگر؛ براي آنكه همه از نزد خداي واحد حكيماند.
تصالح پيامبران
اما تصالح پيامآوران الهي، براي عصمت آنان از سهو و نسيان علمي و مصونيّت آنها از عصيان عملي است؛ لذا سنّت دارج رسول سابق، تبشير به قدوم رسول لاحق است و سيرت رايج رسول لاحق، تصديق اقدام نبي سابق است: ﴿و إذ قال عيسي ابن مريم يا بنيإسرائيل إنّي رسول الله إليكم مصدّقاً لما بين يدي من التوراة و مبشّراً برسولٍ يأتي من بعدي اسْمه أحمد ... ﴾[10]. استقرار چنين تصالحي مانع بروز هرگونه ظلم مارج است.
تصالح امت ها در پرتو پیروی از پیامبران
اما تصالح امّتهاي راستين انبيا براي آن است كه پيروي پيامآوران صفا و صلح، مانع كژ راهه جفا و خصومت خواهد بود؛ لذا، قرآن كريم تمام امّتهاي انبيا را به منزله امت واحد ميداند: ﴿يا أيّها الرُسُل كلوا من الطيّبات و اعملوا صالحاً إنّي بما تعْملون عليم ٭ و إنّ هذه أمّتكم أمّةً واحدةً و أنا ربّكم فاتّقون﴾.[11]
اكنون ميتوان با اتقان چنين مباني، صلاي صلح جهاني را از حنجره وحي الهي استماع نمود و با انصاتِ كامل به آن اصغاء كرد: ﴿...قولوا للناس حسناً... ﴾ [12]؛ زيرا مقصود از «قول»، گفتار در قبال رفتار و نوشتار نيست؛ بلكه منظور از «قول»، آيينه نمايانگر تمام شئون اجتماعي است.
چنان كه مقصود از «ناس»، صنف خاصِ از مردم جهان نيست: ﴿... فأوفُوا الكيل و الميزان و لاتبخسوا الناس أشيائهم... ﴾ [13]؛ يعني نه تنها در مسائل اقتصادي تطفيف و كم دادن حرام است، بلكه در تمام مسائل انساني آنچه به عين، منفعت، انتفاع و ... برميگردد و آنچه به فنّوري و ابتكار رجوع مينمايد و آنچه به بهرهوري از طبيعت از عمق دريا تا سمْك و ارتفاع سپهر مرتبط ميشود، هرگونه بَخْس، تضييع، آلوده نمودن و... حرام خواهد بود.
براي تأكيد مطلب و اهتمام به حقوق مردم بعد از تحريم كم گذاشتن نسبت به منافع ملّي ديگران، هرگونه عَثو، عَيْث، ظلم و تباهي را منع فرموده است: ﴿...و لاتَعْثَوا في الأرض مفسدين﴾.[14] به منظور صلح جهاني پايدار، نه تنها نبايد تن به تباهي ظلم داد و به آن مباهات كرد، بلكه بايد جلوِ هر گونه تعدّي را گرفت؛ وگرنه فساد، اوّلاً زمينه ضعف مراكز عباديفرهنگي را فراهم ميكند، ثانياً به گستره زمين و اهل آن ميرسد.
دو آيه در قرآن، ناظر به تأثير سوء هدم صلح و تخريب بناي صفا و نظم طبيعي آن است: 1. ﴿الذين أُخرجوا مِنْ ديارهم بغير حقٍّ إلّا أن يقولوا ربّنا الله و لولا دفعُ الله الناس بعضَهم ببعضٍ لهدّمت صوامعُ و بيَعٌ و صلواتٌ و مساجدُ يُذْكر فيها اسم الله كثيراً و لينصرنّ الله من ينصره اِنّ الله لقوي عزيز﴾.[15] 2. ﴿فَهَزَموهم بإذن الله و قَتَلَ داود جالوتَ واتاه الله المُلك والحكمة و علّمه ممّا يشاء و لولا دفع اللهِ الناسَ بعضَهم ببعضٍ لفسدتِ الأرض و لكنّ الله ذو فضلٍ علي العالمين﴾.[16]
گرچه تناهي از ظلم و نهي ظالم به منظور توسعه صلح پايدار جهاني لازم است، ليكن اثر بارز آن در حمايت از مستضعفان، زنان، كودكانِ بيپناه روشن ميشود: ﴿و ما لكم لاتقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الوِلدان الذين يقولون ربّنا أخرجنا من هذه القرية الظالم أهلها و اجْعل لنا من لدنك وليّاً و اجعل لنا من لدنك نصيراً﴾.[17]
اسلام، محور صلح جهانی
با تحرير مطالب فوق، معلوم ميشود كه بستر صراط صلح جهاني، رهتوشه آن، راهيان آن، رهبران آن و بالاخره آغاز و انجامن، همان اسلام ناب محمّدي است كه امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، بزرگ رهبر ديني مسلمين«ره» در انديشه علمي خود به آن ميپرداخت و در انگيزه عملي خويش به آن اهتمام ميورزيد. اكنون جمهوري اسلامي با آن تار و پود، دوران بالندگي و شكوفايي خود را در امور داخلي و خارجي تجربه ميكند.
5. اسلام با تكميل علوم عقلي، كيفيّت بهرهوري از آنها را در تأمين صلح عادلانه جهاني به عهده دارد. عناصر محوري علوم عقلي مانند كلام، حكمت، عرفان... را معرفت خدا و شناخت اسماي حسنا و صفات عُلياي او تشكيل ميدهد. سهم مؤثّر ثقلين (قرآن و عترت) در طرح معارف، توسعه، تعليل و تبيين آن، به طوري كه از گزند اضلال، آسيب اغوا و خطر مغالطه مصون باشد، كاملاً مشهود است و هيچ گونه ظلم علمي در سراسر آن راه ندارد و شرح آن از رسالتِ اين رساله خارج است.
6. اسلام با تتميم علوم انساني مهمترين رهتوشه را به جوامع بشري اهدا كرد. اسلام انسان را به عنوان حي متأله ميداند؛ نه حيوان ناطق و حيات او را در تألّه وي خلاصه ميكند و غير موحّد را از حيات ملكوتي محروم ميداند؛ ﴿ليُنْذر من كان حيّاً ويَحِقّ القولُ علي الكافرين﴾.[18] تقابل زنده و كافر، آيت زنده بودن مؤمن و مرده بودن كافر است.
از اين رهگذر، فقه، حقوق، اخلاق و ساير رشتههاي علوم انساني را مشروحاً ارائه كرد و اخلاق را هماره مطمح نظر داشت و سرانجام، راز آفرينش را نيل انسان به علم صائب و عمل صالح دانست كه با اين دو بال ميتوان مرغ ملكوتي صلح جهاني را به پرواز درآورد.
اما علم صائب: ﴿الله الذي خلق سبع سموات و من الأرض مثلهنّ يتنزّل الأمر بينهنّ لتعلموا أنّ الله علي كلّ شيءٍ قدير و اَنّ الله قد أحاط بكلّ شيءٍ علماً﴾ [19]؛ اما عمل صالح كه تبلور آن در عبادت خداست: ﴿و ما خَلَقتُ الجنَّ و الإنس إلّا ليعبدونِ﴾.[20]
دین، قانون اساسی زندگی فردی و اجتماعی در همۀ شئون
تبصره: يكي از حسّاسترين رشتههاي علوم انساني، مسئله سياست و آيين كشورداري است. اسلام دين را به عنوان قانون اساسي زندگي فردي اجتماعي در تمام شئون فرهنگي، اقتصادي، نظامي... ميداند كه آن را به منظور قيام مردم به قسط و عدل كه از اركان اصيل صلح جهاني است، معرفي ميكند؛ ﴿...ليقوم الناس بالقسط﴾ [21] و پياموران الهي در اين راه صعب العبور از ايثار و نثار نَفْس و نَفيس دريغ نكردند و برا ي شكوفايي صلح جهاني عادلانه، شهادت در راه خدا را استقبال فرمودند: ﴿وكأيّن من نبي قاتَل معه ربّيّونَ كثيرٌ فما وَهَنوا لما أصابهم في سبيل الله و ما ضَعُفُوا و ما اسْتكانوا و الله يحبّ الصّابرين﴾ [22]، ﴿...و يقتلون النّبيّين بغير الحقِّ﴾ [23]، ﴿ويقتلون الأنبياء بغير حقٍّ﴾.[24]
نیرنگ طاغیان در جدایی دین از سیاست برای خلع صلاح دین
ليكن در اين راستا طاغيانِ مهاجمِ صلحِ عادلانه كه عين سازش محمود است، به منظور تبديل آن به صلح ظالمانه تحميلي كه عين سوزش مذموم است، از هيچ كوشش ناروايي دست برنداشتند؛ گاهي اصل دين را خرافه پنداشتند، زماني تاريخ مصرف آن را گذشته انگاشتند و با يأس از آن دو نيرنگ، به فريب مدرن پناه بردند و آن جدايي دين از سياست است. هدف مشئوم آنان از اين تفكيكِ غيرمعقول، خلع سلاح دين از توان مقابله با نيروي مهاجم است تا بعد از ضعف او به وي بتازند، آن را در اسارت خويش درآورند تا متون آن را هوامدارانه تحريف كنند و احكام آن را هوسبازانه تخريب نمايند.
چنان كه حضرت عليبن ابيطالب از بزرگترين امامان اهلبيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) چنين فرمود: «فاِنّ هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار يُعْمَل فيه بالهوي و تُطْلَب به الدنيا»[25]. هرگز سياست باز طاغي، دسيسه سياسي خود را بدون استمداد از دين مظلوم كه در دلهاي مردم تعبيه شده اِعمال نميكند. چهرههاي وعّاظ السلاطين، مشايخ سوء، علماي دربار... سند دست درازي سياست غاشم به دين، بعد از كوتاه كردن دَست دين از سياست است.
7. اسلام با ترغيب به علوم تجربي و رياضي و ...، هم به ترتيب منطقي مباحث آنها پرداخته و هم از اكتفاي به آنها و اغترار به داشتن آنها و اِعمال نابجاي آنها ترهيب نموده است؛ اما اصل تحريص اسلام به فراگيري اين گونه از علوم، نيازي به بازگو كردن ندارد؛ اما بيان ترتيب منطقي مسائل اين علوم، به اين است كه سبك متداول تبيين آنها به شرح سير افقي اشيا و تفسير عَرْضي اسرار طبيعي و رياضي است؛ مثلاً فلان موجود زميني يا سپهري در گذشته دور چنين بوده است و همكنون نيز چنين است و پيشبيني ميشود كه در آينده به فلان صورت درآيد. در اين تفسير فقط به نظام داخلي امور طبيعي و رياضي پرداخته ميشود.
ليكن اسلام، گذشته از اشاره كوتاه و موضعي به كيفيّت ساختار دروني آنها به تبيين نظام فاعلي و نظام غايي آنها نيز همّت ميگمارد و با رمز گوياي ﴿هوالأوّل و الاخِر﴾ [26] به مبدأ پيدايش اسرار جهان ميپردازد و به مبدأ غايي و هدف سامي آن كاملاً عنايت ميكند و علم تجربي و مانند آن را تفسير صحيح كتاب تكويني خداي سبحان ميداند و غفلت از دو بال عمودي علوم را مايه اَبْتر بودن آنها ميشمارد.
آشنايان به قرآن كريم آگاهند كه اين كتاب الهي در تبيين كتاب تكوين، يا از وحدت هويّت خدا آغاز ميكند و به كثرت مظاهر خلقي آن ميپردازد: ﴿هو الذي خلق السَّموات والأرض في ستّة أيّامٍ ثم اسْتوي علي العرش يعْلم ما يلج في الأرض و ما يخْرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرُج فيها و هو معكم أين ما كنتم والله بما تعملون بصير﴾ [27] و يا از كثرت آيات آفرينش آغاز ميكند و به وحدت آفريدگار آنها ختم ميشود: ﴿إنّ في خلق السموات و الأرض و اختلاف الّيل و النهار لاياتٍ لأولي الألباب ٭ الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و علي جنوبهم ويتفكّرون في خلق السموات و الأرض ربَّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقِنا عذابَ النار﴾.[28]
اما ترهيب از اكتفا و اغترار به آن علم تجربي... و تحذير از به كارگيري آنها در كژراهه خصومت و تهاجم به صلح عادلانه جهاني، آياتي از اين قبيل دلالت دارد: ﴿فلمّا جاءَتْهُم رُسُلُهم بالبيّنات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما كانوا به يَسْتَهْزءون﴾ [29]؛ ﴿الله الذي سَخَّر لكم البحر لِتَجري الفلك فيه بأمره و لتبتغوا من فضله و لعلّكم تشكرون ٭ و سخّر لكم ما في السّموات و ما في الأرض جميعاً منه إنّ في ذلك لاياتٍ لقومٍ يتفكّرون﴾[30].
اسلام در عين تكريم عقل و تجربه از جهت معرفتشناسي و تجليل رهآورد برهان عقلي و تجربه حسي و فتوا به لزوم آنها در تأمين صلح عادلانه و حيات متمدنانه، آنها را براي تأمين تمام نيازهاي علمي و عملي بشر كافي نميداند؛ لذا، همان طور كه درباره علوم طبيعي و مانند آن كه محصول تجارب بشري است، حكم به عدم كفايت كرد، درباره علوم عقلي و نظير آن كه نتيجه تأمّلات عقلي بشر است، نيز فتوا به عدم كفايت داده و ضرورت ارسال انبيا و انزال وحي را گوشزد نموده و در اين باره چنين فرموده است: ﴿و رسلاً قد قَصَصْناهم عليك من قبل و رسلاً لم نقصصهم عليك وكلّم الله موسي تكليماً ٭ رسلاً مُبَشّرين و منذرين لئلّا يكون للنّاس علي الله حجةٌ بعد الرُسُل و كان الله عزيزاً حكيماً﴾.[31]
نهی اسلام از تباهی محیط زیست
هدايت اسلام درباره عدم كفايت رهورد عقلي و تجربي بشر براي تأمين تمدّني كه عين تديّن الهي باشد، بازگو شد. رهنمود اسلام درباره پرهيز از به كارگيري علوم بشري به منظور تباهي محيط زيست و محروم كردن ديگران از حقوق خداداد، چنين است: ﴿...فاذكروا الاء الله و لاتعْثَوا في الأرض مفسدين﴾؛[32] ﴿ظهر الفساد في البرّ والبحر بما كسبت أيدي النّاس ليذيقَهم بعضَ الذي عملوا لعلّهم يرجعون﴾.[33]
تجربه تلخ تاريخ در گذشته و حال نشان ميدهد كه رهآورد سلاح علمي بدون صَلاح ديني، چيزي جز طلاح زورمداران و طغواي طاغيان نبوده و نيست. پيام اسلام در اين باره چنين است: ﴿قالت إنّ الملوك إذا دخلوا قريةً أفسدُوها و جعلوا أعِزّةَ أهلها أذلّةً و كذلك يفعلون﴾[34]. هرگاه قدرت يا ابرقدرتِ فاقد عشق مردمي و تهي از تعبّد ديني، وارد منطقه كوچك يا بزرگ شود، آنجا را ناامن ميكند، وحدت و شكوه مردمي را درهم ميريزد، منافع ملي را به غارت ميدهد كه همه اينها مانع برقراري صلح عادلانه است.
ليكن بايد بدانند نداي رسمي خداي سبحان كه با صلاي پرصلابت انبياي ابراهيمي به جهانيان ابلاغ شد، هماره طنين انداز است كه خداوند در كمين قاهران ِمانع از صلح عادلانه است و به حيات همه آنان به ويژه اَبَرقاهرها كه مغرور زر و زورند خاتمه خواهد داد: ﴿ألم تَرَ كيف فَعَلَ ربّك بعادٍ ٭ إرَم ذاتِ العمادِ ٭ التي لَمْ يُخلَق مِثلُها في البلاد ٭ و ثمود الذين جابوا الصّخر بالواد ٭ و فرعون ذي الأوتاد ٭ الذين طغوا في البلاد ٭ فأكثروا فيها الفساد ٭ فَصَبَّ عليهم ربّك سوطَ عذابٍ ٭ إنّ ربّك لبالمرصاد﴾.[35]
با عنايت به مطالب گذشته ميتوان گفت: اسلام، هم مدّعي تصالح علوم است و هم قبله نماي آنها؛ اما تصالح علوم براي اينكه هر علمي به مثابه تفسير درست از زاويه خاص نظامفرينش است و چون صدر و ساقه نظام هستي هماهنگ است: ﴿...ما تري في خلْق الرحمن من تفاوتٍ فارْجع البصر هلْ تري من فُطور﴾.[36] بنابراين، سراسر علوم، هموا خواهد بود؛ اما قبله نمايي علوم بودن اسلام، براي آن است كه دستور رسمي خدا، تبيين جهت انتفاع از دانش بشر، پرهيز از سلاح كشتارجمعي، اجتناب جدي از به كارگيري نيروي مخرّب اتُمي و از هر چه صلح عادلانه انسانها را تهديد و امنيت آنان را تحديد ميكند، است.
ضرورت خودسازی رهبران دینی
8. اسلام، رسالت اصيل رهبران ديني و علمي امتها را در دو ركن ركين خلاصه ميكند: يكي از آن دو به رهبران برميگردد و ديگري به رهروان. اما آنچه به پيشوايان رجوع مينمايد، تذكيه عقل نظري و تزكيه عقل عملي و تضحيه نفس مُسوّله و اَمّاره است؛ زيرا خطري كه علماي بزرگ را تهديد ميكند، شهوت جسمي يا غضب غريزي نيست؛ بلكه جاهطلبي و داعيه خودمحوري داشتن و نظاير آن است.
قرآن كريم، ضمن تكريم عالمان الهي و رديف قرار دادن آنان با ملائكه: ﴿شهد الله أنّه لاإلهلّاهو و الملائكة و أُولوا العلم قائماً بالقسط لاإلهلّاهو العزيز الحكيم﴾ [37] چنين فرمود: فرشتگان مصون از گناه هستند: ﴿...لايعصون الله ما أمرهم... ﴾ [38]؛ ليكن اگر ذَنْبي دربارهنها فرض شود، كه البته چنان مفروضي واقع نميشود، همانا ادّعاي الوهيت است؛ ﴿وَ مَن يَقُل منهم إنّي إلهٌ من دونه فذلك نجزيه جهنّم كذلك نجزي الظالمين﴾ [39]؛ بنابراين، نهايت مراقبت براي رهبران ديني و فكري لازم است.
اما آنچه به مردم برميگردد، ابلاغ صحيح سنّت و سيرت پياموران الهي است تا روشن شود اوّلاً دين از سياست جدا نيست و ثانياً موجبات صلح جهاني كه آرمان همگان است، چيست و ثالثاً موانع تحقق صلح جهاني كدام است و بالاخره راه عملي برقراري آنچه خواهد بود.
آنچه به عنوان بيتلغزل و واسطةالعقد تاريخ پرافتخار انبيا بعد از توحيد و پرستش خداي يگانه و يكتا مشهود است، همانا ظلمستيزي براي برقراري صلح عادلانه جهاني است؛ به عنوان نمونه: ﴿قد كانت لكم أُسوة حسنةٌ في إبراهيم و الذين معه إذ قالوا لقوْمهم إنّا بُرءَاؤا منكم و ممّا تعبدون من دون الله... ﴾.[40]
حضرت خليل الرحمان(عليهالسلام) با تحمل رنج توانفرساي ﴿...حرّقوه و انصروا الهتكم... ﴾ [41] از مبارزه با نمرود طاغي دريغ نكرد، موساي كليم(عليهالسلام) با شعار ظلمزدايي ﴿...ربّ بما اَنْعَمتَ علي فَلَن أكونَ ظهيراً للمجرمين﴾ [42] به صحنه سياست ديني پاگذاشت و مسلمانان سراسر جهان رهروي چنين راه را در نمازها از خدا ميطلبند: ﴿صراط الذين اَنْعمتَ عليهم... ﴾.[43] دستور رسمي خداي سبحان به موساي كليم(عليهالسلام) براي براندازي نظام سُلطه و گسترش نظام عدل و صلح اين بود: ﴿و لقد أرسلنا موسي بِاياتنا أنْ أخرج قوْمك من الظلمات إلي النّور و ذكّرهم بأيّام الله إنّ في ذلك لايات لكلّ صبّارٍ شكورٍ﴾[44]. هنوز فرمان ظلمروبي ﴿إذهب إلي فرعون إنّه طغي﴾ [45] در سامعه تاريخ طنين افكن است ودستور ستمسوزي ﴿وإذ نادي ربّك موسي أن ائتِ القوم الظّالمين﴾ [46] ميخروشد، هنوز معجزه تدمير وخسفِ قارون: ﴿فخسفنا به و بداره الأرض... ﴾ [47] در قله قدرت غيبي در اهتزار است.
شما اي رهبران ديني و زمامداران فرهنگي جهان به مردم اعلام نماييد: پيروي از پيامبر خدا سبب ميشود تا خطرناكترين راه در ظلّ اطاعت خدا آسان شود: ﴿و لقد أوحينا إلي موسي أن أسرِ بعبادي فاضربْ لهم طريقاً في البحر يبساً لاتخاف دركاً و لاتخشي﴾ [48]، تمرّد از هدايت رسول خدا سبب ميشود آسانترين راه به صورت تيه درآيد: ﴿قال فإنّها محرّمة عليهم أربعين سنةً يتيهون في الأرض فلا تأس علي القوم الفاسقين﴾.[49]
سيره ظلم ستيزي عيساي مسيح(عليهالسلام) چونان پيامبران ديگر در ديوان الهي مضبوط است: ﴿يا أيّها الذين امنوا كونوا أنصار الله كما قال عيسي ابن مريم للحواريّين من أنصاري إلي الله قال الحواريّون نحن أنصار الله فَامنت طائفة من بني إسرائيل وكفرت طائفة فأيّدنا الذين امنوا علي عدوّهم فأصبحوا ظاهرين﴾.[50]
آنچه در پايان، توجه به آن لازم است اين است كه هرگونه توسعه جهاني، خواه تجارت، خواه سياست و خواه امور ديگر در پرتو صلح عادلانه جهاني جلوه ميكند؛ وگرنه توسعه آن امور، محصولي جز توسعه فساد و ناامني ندارد و استقامت در راه خدا سبب نزول فرشتگانِ تأييد خواهد بود و تجربه شيرين جمهوري اسلامي ايران از نتايج سحر صبر و پايمردي براي برقراري صلح جهاني است: «باش تا صبح دولتش بدمد».
شهريور 1379
جوادي آملي
[1] ـ سوره بقره، آيه 285.
[2] ـ سوره حج، آيه 40.
[3] ـ سوره انفال، آيه 24.
[4] ـ سوره انبياء، آيه 107.
[5] ـ سوره آلعمران، آيه 19.
[6] ـ سوره آلعمران، آيه 85.
[7] ـ سوره مائده، آيه 48.
[8] ـ سوره روم، آيه 30.
[9] ـ سوره نساء، آيه 82.
[10] ـ سوره صف، آيه 6.
[11] ـ سوره مؤمنون، آيات 51 ـ 52.
[12] ـ سوره بقره، آيه 83.
[13] ـ سوره اعراف، آيه 85.
[14] ـ سوره شعراء، آيه 183.
[15] ـ سورهحج، آيه 40.
[16] ـ سوره بقره، آيه 251.
[17] ـ سوره نساء، آيه 75.
[18] ـ سوره يس، آيه 70.
[19] ـ سوره طلاق، آيه 12.
[20] ـ سوره ذاريات، آيه 56.
[21] ـ سوره حديد، آيه 25.
[22] ـ سوره آلعمران، آيه 146.
[23] ـ سوره بقره، آيه 61.
[24] ـ سوره آلعمران، آيه 112.
[25] ـ نهج البلاغه، نامه 53.
[26] ـ سوره حديد، آيه 3.
[27] ـ سوره حديد، آيه 4.
[28] ـ سوره آلعمران، آيات 190 ـ 191.
[29] ـ سوره غافر، آيه 83.
[30] ـ سوره جاثيه، آيات 12 ـ 13.
[31] ـ سوره نساء، آيات 164 ـ 165.
[32] ـ سوره اعراف، آيه 74.
[33] ـ سوره روم، آيه 41.
[34] ـ سوره نمل، آيه 34.
[35] ـ سوره فجر، آيات 6 ـ 14.
[36] ـ سوره ملك، آيه 3.
[37] ـ سوره آلعمران، آيه 18.
[38] ـ سوره تحريم، آيه 6.
[39] ـ سوره انبياء، آيه 29.
[40] ـ سوره ممتحنه، آيه 4.
[41] ـ سوره انبياء، آيه 68.
[42] ـ سوره قصص، آيه 17.
[43] ـ سوره حمد، آيه 7.
[44] ـ سوره ابراهيم، آيه 5.
[45] ـ سوره طه، آيه 24.
[46] ـ سوره شعراء، آيه 10.
[47] ـ سوره قصص، آيه 81.
[48] ـ سوره طه، آيه 77.
[49] ـ سوره مائده، آيه 26.
[50] ـ سوره صف، آيه 14.