اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّما يَسْتَجيبُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتي يَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ﴿36﴾ وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلي أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ ﴿37﴾ وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ ﴿38﴾
نكاتي كه درباره آيات قبل مانده است يكي اين است كه گرچه قرآن كريم بر اساس «اياك اعني و اسمعي يا جارة»[1] نازل شده است و در بسياري از موارد خطاب به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و منظور ديگراند نظير ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[2] يا ﴿فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾[3] يا﴿وَلا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ﴾[4] و مانند آن اما بخش قابل توجهي از آيات مستقيماً متوجه خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و آن حضرت مراد است همان طوری كه ﴿َا لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ﴾[5] منظور خود آن حضرت است ﴿فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفًا﴾[6] مخصوص خود آن حضرت است ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذي يَقُولُونَ﴾[7] مخصوص خود آن حضرت است ﴿يَضيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ﴾[8] مخصوص خود آن حضرت است ﴿وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ﴾[9] مخصوص خود آن حضرت است براي اينكه ديگران كه توان آن ندارند و در معرض آن نيستند كه به دل زمين بروند آيهای از آيات الهي را استخراج كنند يا به اوج آسمانها بروند آيهاي از آيات الهي را نازل كنند اينكه فرمود: ﴿وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِايَةٍ﴾ مخصوص خود حضرت است پس اينكه در بعضي از آيات نظير تفاسير آمده است كه از باب «اياك اعني و اسمعي يا جارة»[10] است در خصوص اين آيات محلّ بحث تام نيست.
مطلب دوم آن است كه
پرسش...
پاسخ: بله ديگر
پرسش...
پاسخ: آنها در مدينه نازل شدهاند ظاهراً آن آيات بعد از اين آيات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است كه در مكه نازل شده است به هر تقدير .
مطلب دوم آن است كه انسان گاهي در اثر غفلت ميميرد گاهي در اثر عناد و لجاج ميميرد آن انساني كه در اثر غفلت و قصور و مانند آن ميميرد احياي او ممكن است نظير ﴿مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النّاسَ جَميعًا﴾[11] ﴿أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا يَمْشي بِهِ فِي النّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها﴾[12] آنها كه در اثر غفلت مردهاند با احياي الهي با تعليم و تزكيه زنده ميشوند اما آنها كه در اثر لجاج و عناد مردهاند قابل احيا نيستند بنابراين آنها صريحاً به پيغمبرشان(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميگويند ﴿سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظينَ﴾[13] و خدا هم همين اين تسميه را صحه گذاشت فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾[14].
مطلب سوم آن است كه آيات الهي اوايل انسان را نزديك شهود ميكند بعد به مرحله شهود ميرساند اوايل به «كأن» ميرساند بعد به «أن» آن جريان «كأن» همان است كه مرحوم كليني از حارثة ابن زيد نقل كرد «كأني انظر الي عرش ربي»[15] يا در خطبهاي كه وجود مبارك حضرت اميرالموٴمنين(سلام الله عليه) طبق نقل سيدرضي(رضوان الله عليه) دارد «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْرَآهَا»[16] اين مقام «كأن» است كه از او اصطلاحاً به مقام احسان ياد ميكند فوق مقام «كأن» مقام «أن» است طبق نقلي كه ذعلب از وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين(عليه السّلام) دارد اين نقل را هم سيدرضي(رضوان الله عليه) در نهجالبلاغه ياد كرده است هم مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد صدوق كه ذعلب كه طلق اللسان بود به وجود مبارك حضرت اميرالمومين(عليه السلام) كرد «هل رايت ربك» فرمود: «حين عبدته فقال ويلك ما كنت اعبد ربا لم اره»[17] آنجا مقام« أن» است نه مقام «كأن» اين سه نكته مربوط به آيهٴ ﴿إِنَّما يَسْتَجيبُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتي يَبْعَثُهُمُ اللّهُ﴾ و مانند آن
و اما آنچه كه مربوط به ﴿وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ﴾ است اينكه ذات اقدس الهي اسم ظاهر آورده تا روشن كند اگر ذاتي الله بود يقيناً قدرتش مطلق است ﴿قلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلي أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً﴾ پس اگر اشكال در قدرت خداست خدا قادر مطلق است اگر پيشنهاد شما بخواهد عملي بشود خدا حكيم است كار گزاف نميكند شما هر روز پيشنهاد ميدهيد معجزهاي از معجزات الهي رخ بدهد بعد هم لبخند بزنيد اينها گاهي پيشنهادشان اين بود كه اين كوهها كنارتر بروند ما اينجا را كشاورزي كنيم خب اگر مصالح ساختماني لازم داشتند پيشنهادشان اين بود كه كوههاي مكه قدري به جلوتر بيايند اينها فكر ميكردند پيغمبر آمده كه به دستور اينها به پيشنهاد اينها روزانه در نظام تكوين اثر بكند اين ميشود لعب به آيات الهي فرمود اينها اكثرشان عالم نيستند كه اگر اينها پيشنهاد دادند و خدا پيشنهاد اينها را قبول كرد و معجزهاي برابر اقتراح و پيشنهاد آنها آورد آنها دوباره اين معجزه را به بازي گرفتند خدا به حيات اينها خاتمه ميدهد.
اما مطلب بعدي كه امروز تلاوتش شروع شد اين است ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ﴾ يعني هيچ جنبندهٴ زميني و هيچ پرندهٴ آسماني نيست مگر اينكه آنها امتهايي هستند مانند شما و در كتاب آفرينش چيزي تفريط نشده، طرد نشده نقصان در كتاب آفرينش راه ندارد بعد همهٴ اين دواب و طيور مثل همهٴ انسانها به طرف ذات اقدس الهي محشور ميشوند كلمه دابّه كه به معني جنبنده است اختصاصي به انعام ندارد يعني اختصاصي به فرس و بقر و غنم ندارد هر جنبندهاي را شامل ميشود خواه آنها كه﴿َيمْشي عَلي بَطْنِهِ﴾ خواه آنها كه ﴿يَمْشي عَلي رِجْلَيْنِ﴾ خواه آنها كه ﴿يَمْشي عَلي أَرْبَعٍ﴾[18] اينها همه را شامل ميشود انسان هم جزء دواب محسوب ميشود يعني جنبده و براي اينكه منظور از اين طائر اين مشخص بشود كه طائر در مقابل جنبدهٴ زميني است و منظور از طائر آن پرنده هوايي است فرمود: ﴿وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ﴾ چون گاهي طائر بر موجود سريع السير اطلاق ميشود كه سرعت سيرش به منزلهٴ طيران است براي اينكه معلوم بشود مقصود از اين طائر موجود هوايي است نه مقصود از طائر موجود سريع السير فرمود: ﴿وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ﴾ با دو بالش پرواز ميكند معلوم ميشود كه منظور از اين طائر موجود سمايي است خب فرمود همان طور كه شما انسانها امتايد موجودات هوايي هم امتاند موجودات زميني هم امتاند جانوران زميني و جانوران هوايي مثل شما امتاند امت به گروهي ميگويند كه مقصد و مقصود واحدي دارند اگر عدهاي در يكجا جمع شدند صرف اجتماعشان در يك مكان يا صرف اجتماعشان در يك زمان باعث نميشود كه اينها بشوند امت اگر هدف واحدي قصد واحدي ائتمام به امام واحدي در پيشرو اينها و در اَمام اينها مقصد و مقصودي واحدي باشد چنين گروهي را ميگويند امت اما آنها كه «اَيُّهَا النَّاس، الُْمجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ، والُْمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ»[19] اينها امت نيستند بلكه هر كدام يك مقصد و مقصود خاص دارند به گروهي ميگويند امت كه «اَمَّ و قَصَد» در اينها حضور و ظهور داشته باشد يعني مقصد واحد، مقصود واحد داشته باشند اِمام واحد داشته باشند در اَمام اينها يك اِمام واحدي باشد تا اينها ائتمام بكنند و بشوند امت خب پس يك سلسله موجودات پراكندهاي كه فقط در يك زمان يا در يك زمين گرد هم آمدند امت نيست فرمود همان طوری كه شما انسانها امت هستيد پرندههاي هوايي هم امتاند و جنبندههاي زميني هم امتاند .
مطلب بعدي آن است كه امت بودن يعني مقصود واحد داشتن نه يعني ساختار طبيعي شما شبيه هم است شما تغذيه داريد آنها هم دارند شما تنميه داريد آنها هم دارند شما توليد داريد آنها هم دارند اينها يك كارهاي درون مرزي است كه همه دارند امت براي آن برونمرزي است يعني چيزي را در پيش رو داريد مقصدي داريد مقصودي داريد كه به آن سمت در حركتيد اگر گروهي كار واحد دارند نميگويند اينها امتاند گروهي كه مقصد واحد دارند قصد واحد دارند مقصود هميشه بيرون از شيء است و شيء با تلاش و كوشش به مقصد ميرسد تا مقصود خود را دريابد بنابراين همان طوري كه انسان مقصد و مقصودي دارد و به سراغ آن مقصود حركت ميكند جنبندههاي زميني اينچنيناند پرندههاي هوايي هم اينچنين هستند.
مطلب بعدي آن است كه مقصد انسان و مقصود انسان حَشر اوست كه انسان به طرف حشر حركت ميكند مقصد و مقصود انسان اين نيست كه آن ساختار درونياش را تأمين كند بعد بميرد كه اين ميشود باطل اينكه امت نيست امت يعنی مقصودي دارد اگر انسان با مردن نابود بشود ميشود باطل و اين نظام ميشود لعب و لهو چون انسان با مردن باطل نميشود بلكه مرگ هجرت است و مقصدي دارد كه در آن مقصد به مقصود خود ميرسد جنبندهها هم اينچنيناند و پرندههاي هوايي هم اينچنين لذا در ذيل آيه فرمود: ﴿ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ﴾ اين هم يك مطلب
مطلب ديگر آن است كه حشر دو قسم است يك حشر اكبر است كه همهٴ موجودات در حشر اكبر به طرف خدا حركت ميكنند ﴿أَلا إِلَي اللّهِ تَصيرُ اْلأُمُورُ﴾[20] اينگونه از آيات دلالت ميكند هيچ امری نيست مگر اينكه به طرف خدا صيرورت دارد نه سير تحولش به طرف ذات اقدس الهي است نه سيرش ﴿أَلا إِلَي اللّهِ تَصيرُ اْلأُمُورُ﴾ از اين معنا دقيقتر آياتي است كه كلمه «الي» هم ندارد در آن آيات دارد كه الله مسير اينها است اگر مسير مصدر ميمي شد به اين معنا خواهد شد كه صيرورت اينها لقاء الله است نه سير اينها خب اين جزء آياتي كه حشر اكبر را ثابت ميكند و اين طايفه از آيات كه حشر اكبر را ثابت ميكند تحول و شدن را به لقاي حق تأمين ميكند زير مجموعه فراواني دارد زير مجموعه اين طايفه از آيات حشر اكبر را ثابت ميكند اين است كه ﴿وَ اْلأَرْضُ جَميعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ﴾[21] ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَيْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[22] اينها تك تك بعضي دربارهٴ زمين است بعضي دربارهٴ آسمان است بازگو ميكند بحثهاي روايي كه زمين شهادت ميدهد يا شكايت ميكند يا شفاعت ميكند اينها هم كم نيست ميماند مسئله جنبندهها و مسئله پرندهها خب يك سلسله بحثهاي عمومي هست كه همه اينها اهل ادراك و شعورند ﴿لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[23] ﴿يُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ﴾[24] ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[25] ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ﴾[26]و مانند آن اينها آياتي است كه نشان ميدهد كه همهٴ موجودات آسماني و زميني اهل اسلام و انقيادند, اهل سجدهاند, اهل تسبيحاند, و حرف ميشنوند و حرف ميزنند و با طوع و رغبت به طرف ذات اقدس الهي حركت ميكنند مرحوم حاج سيدعبدالحسين شرف الدين جبل عاملي(رضوان الله عليه) در آن رسالهشان حول رويه و مانند آن اين بخش از آيات را حمل بر تمثيل ميكنند ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ﴾ ميگويند اينها تمثيل است وگرنه سوالي باشد جوابي باشد امري باشد اعتباري باشد اينچنين نيست چون آسمان و زمين تكويناً تابع ارادهٴ خدايند مثل آن است كه خدا به آنها بفرمايد: ﴿ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا﴾ مثل آنكه آنها گفته باشند ﴿قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ﴾ چون اينها به امر خدا مؤتمرند تكويناً از اين جهت خدا فرمود: ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا﴾[27] لكن اين سخن ناصواب است حقيقتاً كلام هست حقيقتاً سوال هست حقيقتاً امر هست حقيقتاً جواب هست اينها حقيقتاً چيز ميفهمند به دليل اينكه حقيقتاً شهادت ميدهند حقيقتاً شكايت ميكنند حقيقتاً شفاعت ميكنند تمثيل نيست تمثيل براي جايي است كه درك نكند اما اگر طبق آيات فراواني اينها درك ميكنند اينها شهادت ميدهند و تفاوت هم دارند ﴿فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ براي اينكه بعضي از حجارهها ﴿لما يهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ﴾[28] اگر اينچنين است معلوم ميشود اينها حرف دارند اينها درك دارند برابر آيهٴ سورهٴ «اسراء» حرف آنها را ما نميفهميم ﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ﴾[29] نه اينكه آنها مثل اينكه حرف بزنند نه واقعاً حرف ميزنند خب اگر اينچنين است پس اينها يك كمالي دارند و به سراغ آن كمال حركت ميكنند هر كدام از اينها امتياند اَمامي دارند و اِمامي دارند في الجمله دربارهٴ خصوص حيوانات قرآن كريم آيات فراواني دارد كه اينها يك سطح بالايي از ادراك را دارند حالا [اگر] همهٴ حيوانات اينطور نباشند ولي بعضي از حيوانات اينچنيناند يك سطح بالايي از ادراك را دارند در جريان نمل و همچنين آيات ديگري كه در سورهٴ «نمل» هست نشان ميدهد كه بخشي از حيوانات واجد سطح بلندي از ادراكات هستند در سورهٴ مباركهٴ «نمل» آيهٴ شانزده به بعد اين است ﴿وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُودَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيرِ﴾ خب پس اينها هم حيوان ناطقاند منتها نطقشان سبک ديگر است همان طوري كه الآن خيلي از انسانها هستند كه حرف يكديگر را نميفهمند فقط يك آهنگ و اصواتي ميشنوند ما هم آهنگ و اصوات حيوانات را ميشنويم و درك نميكنيم اين به آن معنا نيست كه اينها لغت ندارند فرهنگ ندارند و وجود مبارك داود و سليمان(سلام الله عليهما) فرمايششان اين بود كه فرمودند: ﴿يا أَيُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ﴾ منطقِ طير هم در همين آيات آمده به عنوان نمونه اين يك متن است كه ﴿عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ﴾ شرحش آيات بعدي است اينكه فرمودند: ﴿يا أَيُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبينُ﴾[30] آنگاه شرح اين متن اين است ﴿حَتّي إِذا أَتَوْا عَلي وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾ خب اين يك هشداري است كه يك مسئول به زير مجموعه خود دستور ميدهد و آنها را حفظ ميكند خب يك انساني كه يك مادري كه بخواهد از فرزندان خود حراست كند يك پدري كه بخواهد از بچههايش حراست كند يك فرماندهي كه بايد از سربازان زير مجموعه خود حفاظت كند همين طور رهبري ميكند ديگر اين ميشود منطق ديگران شايد يك آهنگي به گوششان ميرسيد ولي وجود مبارك سليمان فهميد الآن همان طوري كه يك عرب و اعجمي هر دو آهنگي دارند هيچكدام از يكديگر با خبر نيستند اينجا هم به شرح ايضاً [همچنين] اينها منطق دارند حرف دارند راهنمايي دارند ﴿قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ ٭ فَتَبَسَّمَ ضاحِكًا مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْني أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلي والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحًا تَرْضاهُ﴾[31] اين دربارهٴ نمل بعد چون در آيه قبل فرموده بود ﴿وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ وَ الطَّيْرِ﴾[32] همان طوری كه سپاهياني از جن داشت سپاهياني از انس داشت سپاهياني از طير داشت در آيهٴ بيست همان سورهٴ «نمل» ميفرمايد: ﴿وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ﴾ سان ديد از صف پرندهها تفقدي به عمل آورد جستجو كرد ببيند چه كسي حاضر است چه کسي مفقود در سانديدن صف پرندهها ديد هدهد نيست ﴿فَقالَ ما لِيَ لا أَرَي الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبينَ﴾[33] آنگاه تهديد كرد كه اگر اين بيعذر پست را ترك كرده است عذاب ميشود مگر اينكه عذر موجه داشته باشد ﴿أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾[34] سلطان دليل, دليل را كه ميگويند سلطان براي اينكه بر رقيب مسلط است و برهان را كه ميگويند سلطان براي آنكه بر وهم و خيال مسلط است انسان در مباحثه اگر دليل بياورد مسلّط بر رقيب خواهد شد از اين جهت برهان ميشود سلطان آنگاه فرمود: ﴿فَمَكَثَ غَيْرَ بَعيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقينٍ﴾[35] هدهد رسيد و اين حرفها را آورد گفت: ﴿إِنّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظيم ٭ وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُون ٭ أَلاّ يَسْجُدُوا لِلّهِ الَّذي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُون ٭ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ﴾[36] اين حرفها حرفهاي انسان حكيم و متكلم است بالأخره يا غالب حيوانات اين طورند يا نادر از حيوانات بالأخره حيواني كه تربيت بشود اينچنين برهان اقامه ميكند مگر همهٴ انسانها ميتوانند اينچنين برهان اقامه كنند خب غالب انسانها كه از اقامه چنين برهاني عاجزند مگر انسانهاي درس خوانده پس ميشود انسان درس بخواند و به اين حد برسد در بين هدهدها آن هدهدي هم كه در تعليم و تربيت سليمان بود به اينجا رسيد خب اين براهين براهين تام است كه ﴿أَلاّ يَسْجُدُوا لِلّهِ الَّذي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[37] خب چرا الله را نميپرستند اللهي كه شمس آفرينند چرا او را نميپرستند چرا شمس را ميپرستند؟ ﴿اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ﴾ خب او را بپرستند حالا ممكن است روي تعليم خاص وجود مبارك سليمان اين حيوان به اينجا رسيده باشد ولي بالأخره اين لياقت را حيوانات دارند كه اگر تربيت بشوند حكيمانه استدلال كنند انسانها هم به شرح ايضاً [همچنين] يك مطلبي كه نبايد از نظر دور داشته شود اين است كه در اين اصطلاحات عقلي وقتي ميگويند انسان در مقابل حيوان آن حيواني كه در طول انسان است او را ميگويند نه حيوان يعني فرس و بقر و غنم چون آنها ما از آنها هيچ خبري نداريم كه آنها چقدر درک ميخوانند چقدر درک نميخوانند آنكه در طول انسانيت است و كار او در حد خيال و وهم است اين را به آن ميگويند حيوان غالب افراد اينها حيوان بالفعلاند و انسان بالقوه بعضي در همين حيوانيت ميمانند در حد همين خيال و وهم ميمانند كه قرآن از آنها تعبير ميكند به مختال، مختال يعني «حيوان ناطق متخيل» در حد خيال كار ميكند هر چه را خيال او فتوا داد عمل ميكند خيالپسند است خيالپذير است و مانند آن بر اساس خيال خود داوري ميكند خيال كرده كسي با او دشمن است كينه دارد خيال كرده كسي دوست اوست مِهر دارد چنين انساني فصل اخير او مختال است آنكه از حد خيال و وهم گذشته است بالاتر آمد عاقل شد جزء اولوالاباب است ﴿إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ َلآياتٍ ِلأُولِي اْلأَلْبابِ﴾[38] اين «حيوان ناطق لبيب» خب پس منظور از حيوان در اين علوم عقليه آنکه در طول انسان است نه آنكه در عرض اوست چون خيلي دربارهٴ حيوانات خارج فحص نشده كه آنها تا چه اندازه ادراك ميكنند قرآن تا اين اندازه خبر داده است كه اينها برهان اقامه ميكنند بر توحيد و سطح درك چنين حيواني از همهٴ زن و مرد يمن بالاتر بود بالأخره آنها كه ﴿إِنّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظيم ٭ وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾[39] خب همهٴ آنها به حسب ظاهر آدم بودند اين هدهد برهان متكلمانه اقامه ميكند كه همهٴ آن انسانها از چنين برهاني عاجز بودند اقامه چنين برهاني عاجز بودند خب كسي كه شمسپرست است حرف هدهد اين است كه شما چرا شمس آفرين را نميپرستيد؟ ﴿أَلاّ يَسْجُدُوا لِلّهِ الَّذي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[40] خب اگر ما نتوانيم بگوييم همهٴ هدهدها اينچنيناند لااقل ميتوان گفت در بين هدهدها، هدهدي پيدا ميشود كه با تعليم و تربيت به اينجا ميرسد چه اينكه اگر نتوانيم بگوييم در بين همهٴ انسانها حكيم و متكلم به بار ميآيد رشد مي کند ميتوان گفت در بين اينها جمعي هستند كه با استدلال با تعليم و تزكيه به اين جايگاه راه پيدا ميكنند اين هم يك بخش و اينها هم همانند ساير موجودات طبيعي زير مجموعهٴ تعليمي و تزكيهٴ داود و سليمان بودند كه در تسبيح در نماز جماعت به آن حضرت اقتدا ميكردند ﴿يا جِبالُ أَوِّبي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنّا لَهُ الْحَديدَ﴾[41] همهٴ اينها زير مجموعهٴ رهبري وجود مبارك سليمان و داود و امثال و ذلك بودند خب در جريان نحل هم ﴿وَ أَوْحي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعْرِشُون ٭ ثُمَّ كُلي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً﴾[42] اينها وحي است البته تعليم هست اينگونه از علوم هندسي كه چرا خانهها را شش ضلعي بسازند براي اينكه عسلها هدر نرود حرام نشود رهبري ملكه را بپذيرند بالأخره جزء علوم تجربي است هم از علوم تجربي قرآن خبر داد كه حيوانات به اين سطح رسيدند هم از علوم عقلي متافيزيكي خبر داد كه هدهد در بحثهاي كلامي و حكمي اينچنين نظر و فتوا ميداده است در سورهٴ مباركهٴ «نور» همهٴ اينها را اهل نماز معرفي كرده است آيهٴ 41 سورهٴ مباركهٴ «نور» اين است ﴿أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافّاتٍ كُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ وَ اللّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ﴾ فرمود مگر نميبينيد وضع خيلي روشن است نه «الم تعلم» ﴿الم تَرَ﴾ مگر نميبيني آنوقت اين ﴿الم تَرَ﴾ را وقتي به ديگري دادي ميگويي اين﴿تَرَ﴾ از «رأي» است خب چرا از «رأي» است و از روٴيت نيست و منظور شهود قبلي است مگر نميشنوي مگر نميبيني؟ اينها يك علمي است كه ذات اقدس الهي به پيغمبر ميدهد چون ما دستمان از اين علوم كوتاه است فوراً ميگوييم اين﴿تر﴾ از «رأي» است به معناي فكر يعني «الم تعلم» خب
«خويش را تاويل كن ني ذكر را»
چرا حالا آيه را بالا ميبري؟ خودت را پايين ميآوري خودت بالا بيا ﴿أَ لَمْتر﴾ به معني﴿أَ لَمْتر﴾است مگر نميبيني؟ خب اينها كه حرف ميزنند تو هم كه حرف اينها را ميفهمي ﴿أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ همگان در تسبيحاند مگر نميبيني؟ خب بعد فرمود: ﴿أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافّاتٍ﴾ آنگاه براي اينكه كسي خيال نكند اينها غريزتاً اهل تسبيحاند اينها يك علم بسيط دارند به كارشان علم مركب ندارند علم به علم ندارند نميدانند چه ميكنند لذا آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» را «َيفْقَهُونَ» خواندند كه «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لايَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» يعني علم به علم ندارند براي اينكه چنين احتمالاتي طرح نشود و آن ﴿لا تَفْقَهُونَ﴾، «لايَفْقَهُونَ» خوانده نشود و اين حيوانات را متهم نكنند به اينكه اينها علم بسيط دارند نه علم مركب فرمود: ﴿كُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ﴾[43] همه علم به كارشان دارند هم مسبحاند هم عالماند كه مسبحاند هم اهل نمازند هم عالماند كه اهل نمازاند باز هم ديدند اينجا چنين مشكلي هست آمدند گفتند: ﴿كُلُّ قَدْ عَلِمَ﴾ ضمير را به الله برگرداندند يعني ﴿كُلُّ قَدْ عَلِمَ اللهُ صَلاتَه تَسْبيحَهُ﴾ غافل از اينكه ﴿وَ اللّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ﴾ در ذيل آيه آمده خب در ذيلش كه خدا به همه كارها عالم است اين ﴿كُلُّ قَدْ عَلِمَ﴾ اين ضمير به همان كل واحد از ﴿ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ﴾ و طير برميگردد ﴿أَ لَمْتر أَنَّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافّاتٍ﴾[44]«كل واحد مما في السماء و مما في الارض و مما في الهواء» ﴿قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ﴾ خب همهٴ اينها اهل نيايش و نماز و دعايند همهٴ اينها اهل تسبيحاند و همهٴ اينها ميفهمند دارند چه ميكنند.
پرسش...
پاسخ: براي اينكه اين حيوان به حسب ظاهر به حسب ديد ما چون اهل درك نيست آن دركي كه انسان دارد با داشتن وحي و نبوت آن دركها در حيوانات عادي نيست لذا فرمود: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ﴾[45] و مانند آن و چون اين حيوانها در اثر نداشتن يك راهنماي خاصي از انسانها به آن رشد كمال مترقب نميرسند ميفرمايد: ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ كَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً﴾[46] وگرنه ضلالت به معناي گمراهي به معناي مقابل هدايت در اين حيوانات مصطلح به اين صورت نيست وگرنه در نظام تكوين اين حيوانات هر كدام راه خودشان را دارند لذا فوراً فرمود: ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ يعني اين حيوانات يك كمال متوسطي دارند كه اين كمالات متوسط براي اينها هست و افرادي كه به اين كمال متوسط نرسيدند و به دركات نائلاند از اين حيواناتي كه داراي كمال متوسطاند نازلترند يعني از مقصد دورترند وگرنه ضلالت به معناي هدايت تشريعي كه در آنجا مطرح نيست البته حيواناتي كه ما از قرآن سراغ داريم در همين حد است اما بتوانند به جايي كه وحي بگيرند وحي تشريعي جزء اولياي الهي بشوند برسند به جايي كه عالم اسما باشند فرشتگان در برابر اينها خضوع كنند اين مقامات البته براي آنها در قرآن نقل نشده اما در اين حدي كه افراد عادي انسانها دارند براي اينها نقل شده است خب در چنين فضاي قابل اين هست كه سؤال بكنند آيا اينها حشر دارند يا نه؟ اگر اينها با داشتن همهٴ اين كمالات با مردن نابود بشوند ميشوند باطل و عاطل معلوم ميشود اينها نابود نخواهند شد يك مرحله از كمال را دارند اما از آن به بعد ديگر قرآن به صورت تفصيل سخن نگفت روايات گرچه بعضي از اينها را دارد اما ميدانيد اين بحث، بحث فقهي نيست كه ما به بعضي از روايات و خبرهاي واحد بتوانيم اكتفا بكنيم بايد مفيد علم باشد يك سلسله رواياتي كه مفيد علم و اطمينان باشد كه اينها بعد از مرگ تا چه اندازه محشور ميشوند آنها را بايد جستجو كرد حالا داريم يا نداريم مربوط به فحص بالغ شما لكن از اين آيه بر ميآيد كه اينها با مرگ نابود نميشوند ﴿ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ﴾ آنگاه آيهٴ سورهٴ «تكوير» كه فرمود: ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾[47] مطلب خاص خود را دارد نه ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ يعني انسانهايي كه به صورت وحشي در ميآيند آنها انسانهايي كه به صورت وحشي در ميآيند در ذيل آيه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً ٭ وَفُتِحَتِ السَّماءُ﴾[48] آمده است البته اين را فريقين از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كردند كه عدهاي از انسانها به صورت حيواناتي در قيامت محشور ميشوند آن سخن حق است اما اين ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ ظاهرش اين است كه همهٴ وحشيها محشور ميشوند انسانهايي هم كه به صورت وحشي در ميآيند هم آنها هم ممكن است در جمع اينها باشند و اما آيهٴ سورهٴ «تكوير» ناظر به كل حيوانات است.
فتحصل اينها داراي ادراكات هستند و چون داراي ادراكات هستند ادراك امر عدمي نيست امر وجودي است و امر مجرد است و با مرگ نابود نميشود اهل تسبيحاند و امتاند َامامي دارند، امامي دارند مقصودي دارند مقصدي دارند چنين موجودي با مرگ نابود نميشود وقتي نابود نشد معلوم ميشود يك حساب و كتابي دارد.
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: نه خب، خب اين همه حيواناتي که درباره سليمان و داود آمده است که ما دستور داديم اينها در تحت رهبري داود و سليمان(سلام الله عليهما) کار کنند نشان مي دهدکه اينها در تحت رهبري وليّ معصوم قرار مي گيرند به کمالاتي مي رسند و دليلي نداريم به اينکه همهٴ حيوانات در يک حدند مثل اينکه انسانها همهشان يکسان نيستند حيوانات هم همهشان يکسان نيستند خيلی از حيواناتاند که خوب درک ميکنند. گاهي مثلاً گاهي عنكبوت ميشود تا تاري بتند و پيغمبري را(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حفظ بكند مأمور الهي ميشود براي حفظ پيغمبر.
پرسش...
پاسخ : هر موجودي كه داراي انديشه است اگر در كرات ديگر باشد يقيناً حشري دارد خب.
پرسش...
پاسخ: نه يعني آنها غافلاً ممكن است شما را له كنند.
پرسش...
پاسخ: براي اينكه بخصوص حضرت سليمان(سلام الله عليه) كه اسناد نداد كه «لا يشعر» به اين جمع خب اكثري چنين هستند, حالا نه اينكه امام آنها هم اهل شعور نباشد و غافلاً شما را له كند ﴿وَ هُمْ لا يَشْعُرُون﴾[49] كه ضمير راجع به جنود سليمان برميگردد خب چنين گروهي قابل اينند كه چون ﴿قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ﴾ و ظاهرش اين است كه هر يك از اينها به نماز و تسبيحشان عالماند نه الله عالم است براي اينكه جريان علم عمومي الله در ذيل آيه آمده كه ﴿وَ اللّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ﴾[50] معلوم ميشود همهٴ اينها اهل تسبيح و سجدهاند و علم به علم هم دارند در نظام تكوين رهبري اينها را ذات اقدس الهي به عهده گرفته است و همهٴ اينها در مسير مستقيم هدايت ميكند چنين كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» آيهٴ 56 اينچنين آمده است كه ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبّي عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾ هيچ جنبندهاي نيست مگر اينكه رهبري او و زمام او و ناصيهٴ او به دست خداست البته اين ناظر به بحثهاي تكويني است اين در مسير مستقيم حركت ميكند و خلاف نميرود چه اينكه هيچ دابّهاي نيست مگر اينكه خداوند روزي او را به عهده گرفته است ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَي اللّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها﴾[51] خب اگر اينها در نظام تكوين زمامدارشان خداست و همان زمامداري كه در نظام تكوين نواصي همهٴ جواب را به عهده گرفته است رهبري تكويني اينها را به عهده سليمان و داود داده است هيچ استبعادي ندارد كه رهبري تكويني آنها را اليوم وجود مبارك حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) داشته باشد و اگر در بين حيواناتي چون هدهد در سايه تعليم يك وليّي از اولياي الهي چنين حكيمانه و متكلمانه استدلال ميكند خب اگر حيوانات در تحت رهبري ولي عصر(ارواحنا فدا)تربيت بشوند آنها هم متكلمانه سخن ميگويند آن برهان يك برهان قطعي يک برهان تامي است بالأخره يا خود حيوان فهميده بود با فكر و تأمل خود يا در سايهٴ تعليم وجود مبارك سليمان(علي نبينا و آله وعليه السلام) فهميد از اينكه ذات اقدس الهي زمام اينها را ممكن است به دست وليّ خود بدهد روايات فراواني تأييد ميكند شكايتهايي كه كردهاند شفاعتهايي كه شده است به وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) به يكي از اصحابش فرمود ميداني اين گنجشكها بين طلوعين چه ميگويند عرض كرد نه فرمود اينها دعا ميكنند و روزي امروز را از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنند از اين تعبيرات در روايات فراوان است از مجموع اينها بر ميآيد كه اينها هم عالماند به جريان منطق الطير هم كفالت آنها را به عهده دارند تنها جريان حضرت رضا(سلام الله عليه) و ضامن آهو بودن مخصوص او نيست از اين قبيل كارها دربارهٴ اهل بيت(عليهم السلام) زياد است به طوري كه از مجموع اين روايات ولو كل واحد خبر واحدند و مفيد آن مسئله عميق علمي نيستند ولي از مجموع آنها بر ميآيد همان طوری كه حيوانات محشور بودند و مطيع بودند در تحت رهبري سليمان و داود(سلام الله عليهما) در جريان اهلبيت(سلام الله عليهما) هم همين طور است.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
ـ عوالي اللآلي، ج4، ص115.[1]
ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 56. [2]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 140.[3]
ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 48.[4]
ـ سورهٴ شرح، آيهٴ 1.[5]
ـ سورهٴ کهف، آيهٴ 6.[6]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 33.[7]
ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 97.[8]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 35.[9]
ـ عوالي اللآلي، ج 4، ص 115.[10]
ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 32.[11]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 122.[12]
ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 136.[13]
ـ سورهٴ يس، آيهٴ 10.[14]
ـ كافي، ج 2، ص 53.[15]
ـ نهج البلاغه، خطبه ٴ 193. [16]
ـ توحيد صدوق، ص 109.[17]
ـ سورهٴ نور، آيهٴ 45.[18]
ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 29.[19]
ـ سورهٴ شوری، آيهٴ 53.[20]
ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 67.[21]
ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ48.[22]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 126.[23]
ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 1.[24]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 83 .[25]
ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 11.[26]
ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 11.[27]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 74.[28]
ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 44.[29]
ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 16.[30]
ـ سورهٴ نمل، آيات 18 ـ 19.[31]
ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 17.[32]
ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 20.[33]
ـ سورهٴ نمل، آيهٴ21،[34]
ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 22.[35]
2 ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 23 الي 26.
ـ سورهٴ نمل، آيهٴ25.[37]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 190.[38]
ـ سورهٴ نمل، آيات 23ـ 24.[39]
ـ سورهٴ نمل، آيهٴ25.[40]
ـ سورهٴ سباء، آيهٴ 10.[41]
ـ سورهٴ نحل، آيات 68 ـ 69.[42]
ـ سورهٴ نور، آيهٴ 41.[43]
ـ سورهٴ نور، آيهٴ 41.[44]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 22.[45]
ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 44.[46]
ـ سورهٴ تکوير، آيهٴ 5.[47]
ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 18 ـ 19.[48]
ـ سورهٴ نمل، آيهٴ18.[49]
ـ سورهٴ نور، آيهٴ 41. [50]
ـ سورهٴ هود، آيهٴ 6.[51]