اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظّالِمينَ بِآياتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ ﴿33﴾ وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلي ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّي أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللّهِ وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلينَ ﴿34﴾ وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدي فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ ﴿35﴾
بعد از اقامهٴ براهين بر توحيد و نبوت و معاد، و ابطال توهمات مشركانهٴ مشركين درباره توحيد و نبوت و معاد آنگاه با پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سخن خاص دارد فرمود ما ميدانيم كه حرفهاي مشركانهٴ مشركين تو را محزون ميكند لكن راه علاجش را هم ميدانيم و تو مطمئن باش كه سرانجام پيروزي، اين كلمهٴ ﴿قَدْ﴾ كه در روي فعل ماضي مفيد تحقيق است و روي فعل مضارع مفيد تقليل گاهي در اثر احتفاف به قرينه روي فعل مضارع هم مفيد تحقيق است مثل اين مقام ﴿قَدْ نَعْلَمُ﴾ در اينجا مفيد تحقيق است نه تقليل فرمود ما ميدانيم كه حرفهاي آنها تو را غمگين ميكند لكن آنها تو را تكذيب نميكنند آيات الهي را تكذيب ميكنند آنچه را كه ما ميدانيم اين است ما چندين مطلب را ميدانيم و به تو ميرسانيم و تو را تعليم ميكنيم آنچه را كه ما ميدانيم عبارت از اين است يك، آنها تو را تكذيب نميكنند دو، آنها آيات الهي را تكذيب ميكنند و آيات الهي را انكار ميكنند سه، آنها ظالماند چهار، اين كار سابقه دارد كه «ظالمين» آيات الهي را تكذيب كردند انكار كردند اين چهار, پنج سنت تغييرناپذير ما اين است كه اگر كسي آيات الهي را تكذيب كرد بعد از اقامهٴ حجت، بعد از تماميت مهلت، بعد از تماميت نصاب عضو به حيات آنها پايان ميدهيم و مأموران خود را پيروز ميكنيم اين چيزهايي است كه ما ميدانيم و تو نميداني و با وحي اينها را به تو ميفهمانيم كه تو جاهل نباشي و عالم باشي اينها آن غيب محض است اگر در پايان به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ اين هيچ نقصي نيست براي اينكه همهٴ اينها به معارف غيب برميگردد و پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ذاتاً عالم به غيب نيست آنكه ذاتاً عالم به غيب است خداست و پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به تعليم الهي به همهٴ غيوبي كه در جهان امكان براي موجود ممكن ميسر است که عالم بشود, عالم شده است اين سه خب اما اينكه فرمود: ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذي يَقُولُونَ﴾ ميخواهد بفرمايد ما از وضع دروني تو باخبريم سرّش آن است كه از وضع آيات با خود باخبريم و سرّش آن است كه از كار خودمان باخبريم حزن پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در چند مقطع بود مقطع اول براي خود تبهكاران و مشركين بود حضرت غمگين ميشد در سورهٴ مباركهٴ «كهف» در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» در بعضي از سُوَر ديگر خداوند آياتي نازل كرد كه تو غمگين نباش فرمود: ﴿فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفًا﴾[1] كه در سورهٴٴ «كهف» فرمود يا ﴿لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ﴾[2] كه در سورهٴ «شعراء» به اين مضمون آمده است يا ﴿لا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ﴾[3] كه در بعضي از سُوَر ديگر آمده است اين طايفهٴ اوليٰ از آياتي كه دلالت ميكند بر اينكه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) غمگين بود اما غم او به لحاظ اين بود كه او شفا آورد او طبيب است و اين بيمارها به او مراجعه نميكنند غمش مربوط به آنها بود به حال آنها غصه ميخورد ميداند چيزي آورد كه مايه حيات است ﴿اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ﴾[4] پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميداند كه اين رهاورد وحي عامل حيات آنهاست ميخواهد اين مردهها را زنده كند آنها گوش نميدهند براي آنها محزون بود اين حزن اول، آنهم طايفه اولاي از آيات كه تسلي و تشفي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به همراه دارد و اين غمي است براي آن تبهكاران، طايفه ثانيه آياتي است كه غم خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را بازگو ميكند كه حضرت ميبيند در اين راه الهي موفق نشده براي اينكه بخواهد روي مسائل نظامي مسئله را حل كند حكومتي ندارد خودش در فشار است و شمشير به دست آنهاست در جبهه فرهنگي هم كه پيروز نشد و مدتهاست كه مردم را دعوت ميكند اينها هم نميآيند خب اگر كسي ببيند در بخش فرهنگي موفق نشده است غمگين ميشود در اين مقطع دوم آيات ديگري نازل شده است ميفرمايد كه اين آيه از آن قبيل نيست آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «لقمان» و مانند آن از آن قبيل است كه ميفرمايد ما ميدانيم اينها تو را غمگين ميكنند ﴿أَنَّكَ يَضيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ﴾[5] ﴿فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحي إِلَيْكَ﴾[6] ممكن است دست از بعضي از برنامهها برداري غمگين بشوي كه اينها گوش ندادند متاٴثر بشوي كه اينها حرفهاي تو را نپذيرفتند تو مقاومت بكن ﴿فََسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السّاجِدينَ﴾[7] با مقاومت و با استعانت به حمد و ثناي الهي اين راه را ادامه بده غمگين نباش مقطع سوم ضمن اينكه ميفرمايد ما ميدانيم تو غمگين ميشوي يك تعليم خاصي نسبت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است يك تهديدي هم نسبت به تبهكاران، نسبت به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد تو براي چه چيزي غمگيني؟ احتمال ميدهي كه شكست بخوري در بخش فرهنگي، اين احتمال تام نيست براي اينكه آنها تو را تكذيب نميكنند آنها آيات الهي را تكذيب ميكنند و آيات الهي حق است و هر كس با حق به كُشتي برخيزد شكست ميخورد «مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ»[8] اينها با آيات الهي درگيرند و هر كه با آيات الهي درگير شد زمينگير ميشود نشانهاش آن است كه انبيا و امم گذشته همين جريانها را پشت سر گذاشتند ﴿لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلي ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّي أَتاهُمْ نَصْرُنا﴾ و اين يك اصل كلي است اختصاصي به گذشته و حال ندارد آينده هم همين طور است حال هم همين طور است گذشته هم اينچنين بود ﴿لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللّهِ﴾ خب پس آياتي كه از حزن پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سخن ميگويد سه طايفه است دستورهايي كه در اين سه مقطع ميآيد يكسان نيست اما آنچه كه مربوط [است] به طايفه اوليٰ است در سورهٴ مباركهٴ «كهف» و «شعراء» و مانند آن بيان شده آيهٴ ششم سورهٴ «كهف» اين است ﴿فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفًا﴾ در سورهٴ «شعراء» همين مضمون است با يك تفاوت ديگر، در بعضي از سُوَر ديگر آمده است﴿فلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ﴾[9] اين غم به لحاظ تبهكاران است كه اينها چرا به يك داروي شفابخش درمان نميشوند به يك روح حياتبخش زنده نميشوند اما طايفه ثانيه آياتي است كه ميگويد تو مبادا به وسيله آنچه اينها ميگويند دست از آن برنامههاي ديني برداري و غمگين بشوي نظير آنچه كه در آيهٴ دوازده سورهٴ مباركهٴ «هود» آمده است ﴿فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحي إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذيرٌ وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ وَكيلٌ﴾ بعضي از سخنان ناصوابي كه تبهكاران دارند ممكن است تو را دلتنگ كند مبادا دلتنگ بشوي دست از آن برنامهها بكشي آن برنامهها را ادامه بده و از تسبيح و تقديس خدا كمك بگير چه اينكه در پايان سورهٴ مباركهٴ «نحل» به اين صورت آمده است ﴿اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاّ بِاللّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ في ضَيْقٍ مِمّا يَمْكُرُونَ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا وَ الَّذينَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾[10] كه اين البته اين آيهٴ پاياني سورهٴ «نحل» يك تهديدي هم نسبت به آنها در بردارد در بعضي از آيات ديگر دستور حمد و ثنا ميدهد كه با حمد و ثنا آن صبر الهي را تأمين كن در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» آيهٴٴ 23 به اين صورت آمده است ﴿مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا إِنَّ اللّهَ عَليمٌ ٭ بِذاتِ الصُّدُور نُمَتِّعُهُمْ قَليلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلي عَذابٍ غَليظٍ﴾ كه اين جزء طايفهٴ ثالثه است يعني جزء طايفهاي است كه فعلاً محلّ بحث قرار ميگيرد در سورهٴ مباركهٴ «يس» آيهٴ 76 به اين صورت آمده است ﴿فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ﴾ براي اينكه ﴿إِنّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ﴾ خب اگر در بعضي از سُوَر فرمود تو تسبيح بكن سجده بكن و ﴿كُنْ مِنَ السّاجِدينَ﴾[11] براي آن است كه از اين راه كمك بگيري بر اساس ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾[12]
پرسش ...
پاسخ: چرا خوب حزن است ديگر براي اينكه ميبيند خب اينها انسانند و قرآن هم شفا است اينها هم ﴿في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾[13] ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شفاء﴾[14] خب يك طبيب مهربان ميبيند يك آدم مريض وقتي شفا در دست است عمداً اين شفا را پشت پا ميزند غمگين ميشود ديگر اين يك حزن ممدوح است حزن مذموم كه نيست.
پرسش ...
پاسخ: اين تسلي است نه اين كار بدي است انسان به يك معلم دلسوز مهربان ميگويد شما غمگين نباش شما دَرسَت را بگو عدهاي بالأخره استفاده ميكنند عدهاي بيبهرهاند پيغمبر چرا غمگين نباشد؟ اين فضيلت است اين كه براي دنيا نيست كه انسان افسوس نخورد ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ﴾[15].
پرسش ...
پاسخ: اين تسلي است يك وقت است كه در مسئلهٴ امور مالي ميفرمايد: ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ﴾ اين دستور است اما يك وقت است دارد دلداري ميدهد كه بالأخره غمگين نباش بالأخره شما صبر بكن يك عدهاي به مقصد ميرسند آن يك غم, غم ممدوح است وگرنه غم نسبت به شخص خودش كه نيست براي اينكه خود را در بحبوحه خطر كه ديد به همراهش در غار فرمود: ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾[16] او كه اهل حزن نبود آن روزي كه همه ميترسيدند و اَحَدي روي زمين نبود كه يار و ياور او باشد او تنها ترسي نداشت و ذات اقدس الهي به او فرمود: ﴿لا تُكَلَّفُ إِلاّ نَفْسَكَ﴾[17] هيچ كس همراه او نبود اين در برابر همهٴ شمشيرها بيترس دفاع ميكرد پس اين ترس، ترس از خود براي خود نبود كه ترس مذموم باشد اين يك غمي است براي اينكه يك عدهاي بيمارند و اين داوري شفابخش آورد عدهاي در حال احتضارند اين روح قُدُس آورد و ميخواهد اينها را زنده كند حاضر نيستند يك غم خوبي است يك غم بدي كه نيست منتها ميفرمايد اين غم تو را از انجام وظيفه باز ندارد اين طايفه ثانيه است كه فرمود شما و ﴿كُنْ مِنَ السّاجِدينَ﴾[18] تسبيح بكن استقامت بكن مبادا اين غم تو را از استواري باز دارد طايفهٴ ثالثه به جايي رسيده است ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[19] شد در اين مرحله آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «انعام» و مانند آن نازل شده است فرمود تو براي چه چيزي غمگيني؟ احتمال ميدهي كه شكست بخوري، احتمال ميدهي كه دين خدا مستور بماند، اينچنين نيست آنها با تو رو در رو نيستند كه تو بگويي من هم مثل اينها بشرم اينها با آيات الهي رو در رويند و خدا هم آنچنان مقتدر است كه سراسر جهان ستاداويند ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[20] من كه جريان انبياي گذشته را در سُوَر قبل براي تو شرح دادم ﴿وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلينَ﴾ خب تو كه تازه به نوبت نرسيدي انبياي قبل از تو بودند اممي هم قبل از امت تو بودند آنها تكذيب كردند به روز سياه نشسته شدند اينها هم همچنين، و اين سنت خداست خب پس اين مقطع، مقطع سوم است از اينجا به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) معلوم ميشود كه سور را نه تنها به مكي و مدني بايد تقسيم كرد نه تنها روي ترتيب سال روي وقايعي كه در مكه يا مدينه اتفاق افتاده است ميتوان سُوَر را شناخت بلكه خود سُوَر مكي را كه قبل از هجرت نازل شدهاند ميشود طبقهبندي كرد و اين سورهٴ مباركهٴ «انعام» را جزء طبقهٴ سه قرار داد جزء طبقات سُوَر اين در طبقه سه است طبقه اولاي از سُوَر مكي آيات كوچكي هستند كه فقط از اصل معارف سخن گفتند طبقه ثانيه از سُوَر قبل از هجرت سُوَري هستند كه ضمن بيان معارف قصص انبياي گذشته را بازگو كردند طبقه سوم نظير سورهٴ «انعام» خبر ميدهند كه ما قبلاً جريان انبيا را براي شما بازگو كرديم اينجا ديگر مشروحاً بيان نميكنيم نظير سورهٴ «شعراء» نظير سورهٴ «مريم» كه قصه بعضي از انبيا را مبسوطاً بازگو كرد در اين قسمت قصه بازگو نشده فرمود ما كه جريان انبيا را كه براي شما قبلاً شرح داديم ﴿وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلينَ﴾ پس ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ اين ﴿فَلا تَكُونَنَّ﴾ در حقيقت انشا است به داعيخبر، همان طوري كه گاهي خبر به داعي انشا القا ميشود گاهي هم انشا به داعي خبر بيان ميشود يعني حالا كه تو جاهل نيستي تو كه ميداني، نه جاهل نباش تو كه ميداني اين در حقيقت، همين بيان ارشادي است نسبت به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هشداري هم نسبت به آنهاست پس ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذي يَقُولُونَ﴾ و اين حزن، حزن ممدوح است حزن مذموم نيست حزن مذموم اين است كه انسان براي مال خود يا عِرض خود يا جان خود بترسد حزن ممدوح آن است كه انسان براي عدم پيشرفت دين خدا بترسد اين يك حزن خوبي است آدم غمگين است كه موفق شده است كه دين را منتشركند خب اين يك غم خوبي است غم بدي كه نيست آنجا كه حزن مذموم است آن رفيق غار ميترسد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حزني ندارد به همسفرش ميگويد ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾[21] موساي كليم(سلام الله عليه) در برابر اعتراض بنياسرائيل كه قرار گرفت گفتند جلو دريا، پشت سر هم شمشير، ما را بين دو مرگ قرار دادي اين چه جايي بود ما را آوردي؟ فرمود: ﴿كَلاّ إِنَّ مَعي رَبّي سَيَهْدينِ﴾[22] اينجا ترس نيست اگر دستور برسد جلو بر دريا مسلطايم دستور برسد برگرديم بر شمشير مسلطايم اين خوف و حزن مذموم را همراهان داشتند ولي خود موساي كليم(سلام الله عليه) منزّه بود چه اينكه آن حزن مذموم را همراه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داشت و خود حضرت منّزه بود اما آدم غمگين باشد كه حرف او در جامعه پياده نشد حرف وحي يعني، نه حرف خود او، وحي را نفهميدند خب يك غم بسيار خوبي است غم بدي نيست لذا ذات اقدس الهي فرمود كه ما ميدانيم تو غمگين ميشوي ولي از اين به بعد ديگر بدان اينها با تو يا تو با آنها طرف نيستي اينها با آيات الهي طرفند ديگران آمدند گفتند اينها با خدا طرفند اما ظاهر آيه اين است كه اينها با آيات الهي طرفند فرمود: ﴿وَ لكِنَّ الظّالِمينَ بِاياتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ﴾ اين هشدار را با گذاشتن اسم ظاهر به جاي ضمير بيان كرد اولاً همهٴ آن موارد قبلي با ضمير ذكر شده ﴿لاَيُكَذِّبُونَكَ﴾ و مانند آن ﴿يَقُولُونَ﴾ ﴿لاَيُكَذِّبُونَكَ﴾ يا ضمير «هم» به «كفار» برميگردد اما اينجا تبديل شده آن ضمير به اسم ظاهر نفرمود: «و لكنهم» فرمود: ﴿وَ لكِنَّ الظّالِمينَ﴾ باز نفرمود: «بآياتنا» فرمود: ﴿باِياتِ اللّهِ﴾ خب اگر كسي ظالم بود آيات الله را، خب يقيناً شكست ميخورد براي اينكه اللهي كه ﴿لَه جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[23] اگر كسي با آيات او به نبرد برخيزد يقيناً به شكست محكوم خواهد شد ﴿وَ لكِنَّ الظّالِمينَ بِاياتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ﴾ اين تنها براي اينكه آخر آيهٴ «نون» دارد كلمهٴ ﴿يَجْحَدُونَ﴾ را موٴخر ذكر نكرده، نفرمود گاهي ميبينيد آن مفعول كه جزء متعلقات فعل است از خود فعل مهمتر است در اينجا آن مفعول مقدم بر فعل است ﴿وَ لكِنَّ الظّالِمينَ باياتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ﴾ خب «يَجْحَدُونَ باياتِ اللّهِ» اصل است اينكه ﴿يَجْحَدُونَ﴾ آخر قرار گرفت تنها براي اين نيست كه آخر آيات به «نون» تمام بشود براي اهميت آيات الهي است كه قبل از فعل ذكر شده [است].
پرسش ...
پاسخ: البته، چون لذا همين آيه ميفرمايد اينها در حقيقت شخص تو را تكذيب نميكنند شخصيت تو را تکذيب ميکنند تو هم كه آيت ما هستی خب.
پرسش ...
پاسخ: نه آن حزن اول ممدوح بود فرمود اينها ديگر لايق نيستند حزن دوم هم ممدوح بود اين دلداري ميدهد خب بار دوم كه حزنش حزن بار اول نبود حزن بار اول براي اين بود كه اينها كه بيمارند چرا در هر درد داروي شفابخشي كه من آوردهام گوش نميدهند حزن دوم اين است كه خب من به مقصد نرسيدم حزن سوم اين است كه خب حالا اگر اينها در برابر دين بايستند و مقاومت كنند دين را از بين ببرند چه كنم؟ اين سه تا حزن در طول هم است آن وقت سه طايفه از آيات در طول هم، خب در اينجا كه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ﴾ اين تبيين و تفسير علم خداست فرمود ما ميدانيم كه حرفهاي آنها تو را غمگين ميكند خب ما ميدانيم يعني چه؟ يعني ما ميدانيم كه شخص تو را تكذيب كنند آن شخصيّت حقوقي تو را تكذيب ميكنند ما ميدانيم كه تو را تكذيب نميكنند آيات الهي را تكذيب ميكنند ما ميدانيم كه اينها ظالمانه آيات الهي را انكار ميكنند ما ميدانيم كه در گذشتهٴ نزديك و دور چنين حوادثي هم اتفاق افتاده است ما ميدانيم كه به حيات آن تبهكاران خاتمه داده شده است ما ميدانيم كه اين سنت, سنت «لايتغير» ماست همهٴ اينها را به تو ميگوييم ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ ولي آن علمي كه ما ميدانيم به تو ياد ميدهيم تو جاهل نباش ديگر جا براي اين نيست كه كسي توهم كند كه مگر پيغمبر جاهل است مگر جاي اين حرفهاست؟ البته آن علم ذاتي كه ذات اقدس الهي دارد قبل از اينكه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تعليم بدهد كه خب پيغمبر نميداند لذا خدا به او فرمود: ﴿وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾[24] يعني چيزهايي را خدا ياد تو داد كه تو تنها نميدانستي از پيش خود هم نميتوانستي ياد بگيري بالاٴخره اينها اخبار غيب است اخبار غيب را كه آدم در مكتب بشري ياد نميگيرد خب، آن علمي كه خودش دارد حالا ميخواهد به پيغمبر ياد بدهد فرمود: ﴿قَدْ نَعْلَمُ﴾ اين امور را ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذي يَقُولُونَ﴾ خب آن علمي كه ما داريم چيست؟ آن علمي كه ما داريم اين است ميگوييم ﴿فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ﴾ اينها تو را تكذيب نميكنند در اوايل همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» ملاحظه فرموديد كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دو سِمَت داشت دو تا كار داشت يكي دعوت داشت يكي دعوا، دعوتش اين بود كه مردم را به معارف دين دعوت ميكرد بخشي به توحيد برميگشت، بخشي به نبوت برميگشت، بخشي به معاد، يك دعوايي داشت كه ميگفت من رسولِ الله هستم مدعي نبوت بود و داعي بر توحيد و معاد و امثال ذلك مشركين هم دعوت او را رد كردند هم دعواي او را، درباره دعوت او ميگفتند كذب، كذب خبري است دربارهٴ ادعاي او ميگفتند كذب، كذب مخبري است بعد كه كذب مخبري شد قهراً [ناگزير] خبر هم كاذب است در بعضي از روايات آمده است كه شما ﴿لا يُكَذِّبُونَكَ﴾ نخوانيد «لايُكْذِبونكَ» بخوانيد اين «لايُكْذِبونكَ» يعني اينها نميتوانند«اِكذاب» كنند يعني «كذب» تو را روشن كنند چون تو حق ميگويي آنها نميتوانند حجتي اقامه بكنند كه حجت آنها بشود صادق، حجت تو بشود داحض و كاذب و باطل، اما قرائت معروف همين است كه ﴿لا يُكَذِّبُونَكَ﴾ و سيوطي در اسباب النزول نقل ميكند كه ابوجهل و ديگران آمدند گفتند كه ما آنچه را كه تو گفتي آن را تكذيب ميكنيم نه تو را، كه در حقيقت روي اين شأن نزول بين كذب خبري و كذب مخبري فرق گذاشتند گفتند حرفهاي تو دروغ است نه خود تو دروغگو باشي حالا چه کسي به تو گفت هر كسي گفت دروغ گفت كه در بعضي از آيات آمده است كه ﴿لِسانُ الَّذي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيُّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيُّ مُبينٌ﴾[25] و مانند آن كه طبق نقل سيوطي معنايش اين است كه كذب خبري داره نه مخبري لذا امين بودن تو صادق بودن تو و مانند آن منافات ندارد كه كسي حرف دورغ گفته باشد تو براي ما نقل بكني يك چنين چيزي به هر تقدير قبل از اينكه ما به آن خبر واحد يا به اين اسباب نزول كه آنچنان پايگاه قوي و صحّتي در سند اينها نيست مراجعه كنيم خود اين آيه را كه بررسي ميكنيم ميبينيم آيه ميگويد كه ﴿ِانَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَك﴾ چون بعدش هم دارد ﴿وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ﴾ حالا ما اين ﴿لا يُكَذِّبُونَك﴾ را به تشديد نخوانديم به تخفيف خوانديم «لايُكْذِبونكَ» خوانديم آن ﴿كُذِّبت﴾ را چه كنيم؟ خب آن ﴿كُذِّبت﴾ يك تسليتي است يك تعليلي است نسبت به قبل خدا ميخواهد بفرمايد انبياي قبلي را تكذيب كردند به كيفر تلخشان مبتلا شدند اينها هم كه تو را تكذيب ميكنند به كيفر تلخشان مبتلا ميشوند انبياي قبلي پيروز شدند تو هم پيروز ميشوي و مانند آن خب ما اينجا را «لايُكْذِبونكَ» خوانديم آن ﴿كُذِّبت﴾ را چه كنيم؟ بنابراين قبل از اينكه ما به اخبار اينچنيني يا شأن نزول آنچناني برسيم بايد خود آيه وضعش مشخص بشود بعد آن شأن نزولها را يا اخبار را خدمت آيه ببريم مجدداً يك برداشت ديگري داشته باشيم.
پرسش...
پاسخ: آنكه در حقيقت خوف و حزن وعده است نه خبر خدا وعده ميدهد كه اولياي الهي از جهنم نهراسند غمگين نباشند همهٴ آن آياتي كه دارد ﴿ألا إِنَّ أَوْلِياءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[26] اينها وعده است و بشارت است در حالي كه خدا از همين اوليا نقل ميكند كه ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾[27] خب و از خوف اينها ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾[28] خب اينها جزء بهترين اولياي الهياند ﴿ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ﴾[29] اينها جزء بهترين اوليايند ﴿وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوي﴾[30] جزء بهترين اولياي الهياند او به ما وعده ميدهد كه نترس ما مؤظفيم هراسناك باشيم به هر تقدير اينكه فرمود: ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذي يَقُولُونَ﴾ اين دارد علم خدا را تبيين ميكند خب خدا عالم است كه چي؟ عالم است به اينكه ﴿فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ﴾ شما مگر نه آن است كه رسول اللهايد رسول الله هر چه دارد از الله دارد چه در بخش مثبت چه در بخش منفي در بخش مثبت آنها كه حرف تو را گوش ميدهند حرف الله را گوش ميدهند در بخش منفي آنها هم كه حرف تو را نميپذيرند حرف الله را نميپذيرند در سورهٴ مباركهٴ «فتح» آيهٴ ده اين است ﴿اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللّهَ﴾ چون تو حرف الله را ميآوري خب اينجا ميفرمود آنها كه ﴿يُكَذِّبُونَكَ﴾ ﴿يُكَذِّبُونَ باياتِ اللّه﴾ ﴿يَجْحَدُونَ باِياتِ اللّهِ﴾[31] رسول از آن جهت كه رسول است و شخصيت حقوقي دارد حرف الله را ميآورد لذا آنهايي كه اطاعت رسول الله را كردند ﴿يُطيعُونَ اللّهَ﴾[32] آنها كه بيعت با رسول كردند ﴿يُبايِعُونَ اللّهَ﴾[33] آنها كه رسول را تكذيب كردند ﴿يُكَذِّبُونَ باياتِ اللّه﴾ چون «رسول بما انه رسول» حرفي از خود ندارد كسي كه ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾ است «مايفعل عن الهوي, ما يقوم عن الهوي, ما يقعد عن الهوي, ما يحيي عن هوي, ما يموت عن هوي» آن ﴿ما يَنْطِقُ﴾ كه قبلاً ملاحظه فرموديد اين نطق كه در برابر فعل و امثال ذلك كه نيست اين همان طوري كه سنت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حجت است و سنت اعم از قول است و فعل است و تقرير اينجا كه گفته ميشود ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾[34] يعني همهٴ شئون او آنچه در آيات پاياني سورهٴ مباركهٴ «انعام» آمده است كه ﴿اِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾ يعني «صلاتش، نُسُكَش، مَحيايش و مَماتش ليست بهويٰ» اگر به ما گفتند: ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾[35] مگر لفظ مراد است؟ يا اصل فعل مراد است منتها چون مهمترين كار لفظ است لفظ گفته شد وگرنه فعل را مينويسند آن نگاه را مينويسند خب ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾[36] اين كساني كه ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾ مينويسند يا نمينويسند؟ آنها كه ﴿لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا﴾[37] آن مستمع غيبت هر كار مستمع غيبت را هم مثل گوينده غيبت مينويسند يا نمينويسند؟ پس اينكه فرمود: ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾[38] مثل آن است كه فرمود: ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾[39] خب اين ﴿لاتَأْكُلُوا﴾ كنايه از مطلق تصرف است منتها چون مهمترين تصرفات رايج «اكل» است «اكل» گفته شد آنجا هم چون مهمترين حرفها، كارهاي انسان با قول انجام ميگيرد از اين جهت قول گفته شد در طليعهٴ سورهٴ «نجم» هم كه فرمود: ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾[40] چون مهمترين كار با قول است فرمود ﴿ما يَنْطِقُ﴾ وگرنه سنت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه حجت است اعم از قول است و فعل است و تقرير، هيچكدام آن به هويٰ نيست.
پرسش ...
پاسخ: چرا؟
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر
پرسش ...
پاسخ: بله، سنت هم، همهاش هم چنين است همهٴ اينها اين طور است همه را جبرئيل... سنتش اين است سنتش اعم از قول است فعل است و تقرير، مگر فعلش فعل جبرئيل نيست معناي نزول مثل باران نيست هر چه باشد فرق ميكند يك وقت ميگويد باران نازل ميشود وحي اينچنين نيست اگر وحي تنزل است, تنزل گاهي به صورت فعل است گاهي به صورت قول است گاهي به صورت تقرير وگرنه چرا تقرير معصوم حجت است؟ چرا سكوت او حجّت الله است؟ خب يكي
از مهمترين محورهاي فقهي تقرير معصوم است سكوت معصوم است .
پرسش ...
پاسخ: هر چه هست بالاٴخره حجت است در بحثهاي فقهي يا نه؟
پرسش...
پاسخ: اگر نباشد ـ معاذالله ـ حجت نيست
پرسش...
پاسخ: خب پس وحي است اگر در فقه سكوت معصوم حجت است پس ما «يسكت عن الهوي» همان طوري كه ما ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾[41] اگر سكوتش حجت است يك وقت هست تقيتاً ساكت است آن دليل خاص است يك وقت هست كه در صدد امضا نيست قرينه حافّه او را همراهي ميكند آن خارج است اما اگر در مشهد و در منظر امام معصوم(سلام الله عليه) بناي عقلايي بود و عقلا «آناء الليل و اطراف النهار» يك روشي داشتند و امام معصوم(سلام الله عليه) ميتوانست ردع كند و ردع نكرده است سكوت او وحي خداست پس اينها، البته قرآن لفظ است و اگر بهخصوص قرآن برگردد مربوط به لفظ است اما معصوم كه تنها سخنش، حجيتش مربوط به وحي نيست اعم از قرآن است و عترت كه «اني تارك فيكم الثقلين»[42] اگر آن است پس ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾[43] «ما يقوم عن الهوي، ما يسكت عن الهوي، ما يمضي عن الهوي، ما يملي عن الهوي» اينكه در زيارت آل يس به تمام حالات وجود مبارك امام عصر(سلام الله عليه عجل الله تعالي فرجه) سلام ميفرستيم به همين جهت است ديگر«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فى آناءِ لَيْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ ... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقوُمُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْعُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْرَءُ وَتُبَيِّنُ» امام از آن جهت كه امام است تمام شئون او شايسته سلام و صلوات است خب اگر اين است آن حزنش ميشود حزن ممدوح، اينها وقتي كه ميآيند پيغمبر را اطاعت بكنند در حقيقت آيات الهي را اطاعت كردند پس چه در بخش منفي چه در بخش مثبت اگر كسي در بخش مثبت پيغمبر را اطاعت كرد الله را اطاعت كرده با پيغمبر بيعت كرد با الله بيعت كرده در بخش منفي ـ معاذ الله ـ پيغمبر را تكذيب كرد آيات الهي را تكذيب كرد اما نه الله را تكذيب كرد آيات الهي را تكذيب كرد چون الله را مُلحد نميپذيرد و مشرك دروغگو نميداند اين ديگر كانهْ تامه است يك عده ليس تامه يك عده كان تامه وگرنه كان ناقصه نيست كه الله را كسي قبول داشته باشد ـ معاذالله ـ دروغگو بداند تا الله را تكذيب بكند آنكه مُلحد است مادي است الله را نميپذيرد آنكه مشرك است الله را قبول دارد و الله را منزه از كذب ميداند مشركين كه ـ معاذالله ـ نميگويند كه الله دروغ گفت كه اينكه در بعضي از تفاسير آمده است كه اينها تو را تكذيب نميكنند لكن الله را تكذيب ميكنند ميبينيد اين رشحات قلم الميزان را ببينيد چقدر ظريف است ميفرمايد ما هم حرفي داريم ديگران هم حرفي دارند اما ديگران حرفشان به حرف ما نزديك است ولي آنكه ما گفتيم نيست آنها گفتند: «وَ لكِنَّ الظّالِمينَ يَكْذِبُونَالله» را اينها الله را تكذيب ميكنند ايشان ميگويد نه از آيه چنين برنميآيد كه اينها الله را تكذيب ميكنند اينها آيات الله را تكذيب ميكنند بالأخره براي اينكه اينها يا خدا را قبول ندارند كه مادياند يا خدا را قبول دارند كه مشركاند و مشرك كه الله را دروغگو نميداند خب اينكه فرمود: ﴿وَ لكِنَّ الظّالِمينَ بِاياتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ﴾ اينها در حقيقت همهٴ تبديل ضميرها به اسم ظاهر براي آن است كه تعليق حكم مُشِعر به عليت باشد خب اگر كسي با آيات الهي دارد ظلم ميكند چه ميشود قصهاش آن است ﴿وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: كدام شيعه اين سؤال را كرد؟ آنها كه نص در مقابل اجتهاد داشتند اين حرف را ميزدند وگرنه آنها كه پيرو اهلبيت بودند كه هرگز چنين سؤالي را نداشتند.
پرسش ...
پاسخ: يك وقت است كه در موضوعات جزئي است اين موضوعات جزئي كه نيازي به وحي ندارد يك وقتی دستور پيغمبر است اگر پيغمبر دستور بدهد پيروان اهلبيت هرگز استبصار نميكردند نميگفتند آيا شما روي وحي ميگوييد يا روي نظر خودتان ميگوييد آن ديگري بود كه نص در مقابل اجتهاد داشت وگرنه پيروان حضرت علي(صلواة الله عليه) چنين حرفي نميزدند عادي كه خب امر موضوعات است مكلفين مخيرند يك امر فقهي نيست مكلفين مخيرند امور عادي است ديگر امر فقهي نيست امر شرعي نيست .
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است آنجا كه دستور ميدهند حكم خدا او را همراهي ميكند يك وقت است امور جزئي است اين يك اصل كلي است كه بايد در اصول تبيين بشود آيا جميع افعال پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان عبادت است «الا ما خرج بدليل» يا اصل اولي برخلاف است «الا ما خرج بدليل» يا اصل در هيچ كدام طرف نيست؟ فرق بين ما و ديگران اين است مثلاً ما در جريان اينكه كسي كه خطيب نماز عيدين است عيد فطر است مثلاً از منزل كه به مصلّي ميرود از يك راهي برود از مصلّي كه به منزل ميآيد از راه ديگر بيايد چرا؟ براي اينكه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ايراد خطبهٴ نماز عيد فطر اين كار را كرده است آنها هم نقل ميكنند ميگويند اين جريان عادي بود از يك راه رفته از يك راه ديگر آمده ما هم ميگوييم نه اينچنين نيست اصل در اين است كه هر چه او ميكند ما هم اطاعت بكنيم« الا ما خرج بدليل»
پرسش ...
پاسخ: آن نطقش كنايه از سنت است اينكه ما در فقه و اصول فقه به سنت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حتي سكوت او استدلال ميكنيم هرجا كه پيغمبر ساكت بود حجت خداست معلوم ميشود نطق معيار نيست ديگر اين سنتي كه در اصول حجّيتش تثبيت شده است در فقه كاربرد دارد اعم از قول و فعل و سكوت، خب اينكه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ﴾ اين دارد هشدار و تهديد ضمني نسبت به تبهكاران اعلام ميكند و يك دلداري به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميدهد فرمود كه انبياي قبلي را تكذيب كردند آنها صبر كردند تو هم صبر بكن ﴿وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فصبرُوا عَلي ما كُذِّبُوا﴾ چنين كه در پايان سورهٴ مباركهٴ «نحل» هم فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاّ بِاللّهِ﴾[44] ﴿فَصَبَرُوا عَلي ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا﴾ آنها هم تكذيب شدند هم اذيت شدند ﴿حَتّي أَتاهُمْ نَصْرُنا﴾ ياري ما آمد تو هم اينچنين باش صبر بكن تا ياري ما بيايد بعد فرمود اين قصهاي نيست كه مربوط به گذشتگان باشد ﴿وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللّهِ﴾ اينها جزء سنن الهي است صغراي قياس و سنتهاي الهي تغييرناپذير است اين كبراي قياس پس اينها تغييرناپذير است چون ﴿كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي﴾[45] ما تنظيم كرديم كه ﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾[46] اين جزء سنتهاي قطعي ماست نه ما عوض ميكنيم چون سنت، سنت اَحسَن است نه ديگري عوض ميكند براي اينكه قادر نيست خدا قادر است عوض نميكند چون كارش اَحسَن است ديگري توان آن را ندارد لذا گاهي ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ﴾[47] دارد گاهي ﴿لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللّهِ﴾ دارد كه به صورت نفي جنس بيان شده است ﴿وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلينَ﴾.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 6.[1]
ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 3.[2]
ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 8.[3]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 24.[4]
ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 97.[5]
ـ سورهٴ هود، آيهٴ 12.[6]
ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 98.[7]
ـ نهج البلاغه، حكمت 408.[8]
ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 8.[9]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 128.[10]
ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 98.[11]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 45.[12]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 10.[13]
ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 82.[14]
ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 23.[15]
ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 40.[16]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 84.[17]
ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 98.[18]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.[19]
ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 7.[20]
ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 40.[21]
ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 62.[22]
ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 7.[23]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 113.[24]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 103. [25]
ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 62.[26]
ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 16.[27]
ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 46.[28]
ـ سورهٴ بينه، آيهٴ 8.[29]
ـ سورهٴ نازعات، آيهٴ 40.[30]
ـ سورهٴ احقاف، آيهٴ 26.[31]
ـ سورهٴ توبه ، آيهٴ 71.[32]
ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 10. [33]
ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.[34]
ـ سورهٴ ق، آيهٴ 18.[35]
ـ سورهٴ نور، آيهٴ 30.[36]
ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 12.[37]
ـ سورهٴ ق، آيهٴ 18.[38]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.[39]
ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.[40]
ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.[41]
ـ وسايل الشيعه، ج27، ص33.[42]
ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.[43]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 127.[44]
ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 21.[45]
ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 173.[46]
ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 64.[47]