نشست علمی «جایگاه سنت در تفسیر قرآن با قرآن از منظر علامه طباطبایی (ره)»، با هدف بزرگداشت شخصیت علمی مفسر كبیر قرآن كریم علامه طباطبایی (ره) به همت دبیرخانه طرح ملی ملكوت، با سخنرانی حضرت حجت الاسلام و المسلیمن دكتر علی اسلامی و با حضور پژوهشگران و محققان پژوهشگاه معارج در سالن كنفرانس بنیاد بین المللی علوم وحیانی إسرا برگزار شد.
حجت الاسلام و المسلمین دكتر علی اسلامی، بحث علمی پیرامون موضوع نشست را به این صورت مطرح فرمودند:
در بحث روش شناسی تفسیر ابتدا با این دو سؤال مهم روبرو می شویم؛
الف) سنت در تفسیر قرآن چه جایگاهی دارد؟
ب) جایگاه سنت در تفسیر قرآن با قرآن چیست؟
در پاسخ به پرسش دوم سه دیدگاه عمده وجود دارد؛
1. دیدگاه افراطی: این دیدگاه از طرف اخباریان مطرح شده است، زیرا ایشان قائل به «سنت بسندگی» در تفسیر قرآن با قرآن هستند. لذا در مورد آیاتی كه هیچ روایتی در مورد آنها صادر نشده است، سكوت می كنند.
2. دیدگاه تفریطی: دیدگاه تفریطی را قرآنیون مطرح نموده اند، این افراد كه در جای جای جهان دارای تشكل های مختلفی هستند، كاملا منكر نقش سنت در تفسیر قرآن هستند، لذا تفسیر قرآن را فقط با قرآن جایز می دانند.
3. دیدگاه اعتدالی: این دیدگاه كه مورد تأیید علامه طباطبایی و شاگردان ایشان است، قائل است به اینكه سنت در تفسیر قرآن واجد جایگاهی خاص است اما باید به شكلی روشنمد از سنت در تفسیر قرآن بهره برد.
شبهات مطرح شده در مورد روشنمدی تفسیر قرآن با سنت
در مورد رویكرد عملی علامه طباطبایی در تفسیر قرآن با سنت، چند شبهه مطرح شده است؛
اول: علامه قائل به قرآن بسندگی در تفسیر است، لذا در تفسیر او به روایات بی مهری شده است!
دوم: تهافت و عدم هماهنگی در كلمات علامه، زیرا ایشان در برخی از موارد موافق تفسیر قرآن با سنت است و در برخی از موارد مخالف!
سوم: عدم وجود هماهنگی میان گفتار و رفتار ایشان، چراكه ایشان در كتاب «قرآن در اسلام»، منكر تفسیر قرآن با سنت است ولی در تفسیر المیزان برای تفسیر برخی از آیات، از سنت نیز بهره برده است!
نویسنده كتاب «المنهج الصحیح فی تفسیر القرآن»، نیز به گونه ای به این شبهات دامن زده و طوری بحث کرده است كه گویا سراسر این كتاب نقد شیوه تفسیری علامه طباطبایی است. ایشان در ص 17 كتاب مذكور می گوید: «سران سقیفه از ابتدا ندای «حسبنا كتاب الله» سر دادند، بعدها ابن تیمیه و خلفایش قائل شدند به اینكه بهترین راه در تفسیر، تفسیر قرآن با قرآن است».
لذا ایشان تفسیر قرآن با قرآن را بدعتی دانسته اند كه ابتدا از سقیفه شروع شد و توسط ابن تیمیه و خلفایش، دامن زده شد.
پاسخ به این شبهات
در پاسخ به این شبهات میگوییم در تفسیر قرآن با قرآن میان دو مفهوم خلط صورت گرفته است:
نخست: قرآن بسندگی در دین؛ یعنی انكار نقش روایات در دین و اینكه دین هیچ منبعی به غیر از قرآن ندارد.
دوم: قرآن بسندگی در تفسیر؛ یعنی انكار نقش سنت در تفسیر قرآن.
ولی آنچه از شیوه تفسیری علامه طباطبایی برداشت می شود آن است که ایشان نه تنها به قرآن بسندگی در دین قائل نیست بلكه به قرآن بسندگی در تفسیر هم قائل نیست. زیرا تفسیر قرآن با قرآن در همان زمان پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) نیز رایج بوده است. همچنین حدود شش روایت در مورد تفسیر قرآن با قرآن وجود دارد كه در مورد همه آنها در جای خود بحث شده است، و همین روایات است كه در طول تاریخ الهام بخش مفسرین بوده است.
علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان در مورد همین روش تفسیری می گوید: «این یگانه راه مستقیم و روش بی نقصی است كه معلمین قرآن و هادیان آن، ائمه( ع) پیمودهاند»[1]. همچنین آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم می فرماید: «رسول اكرم (ص) و امامان معصوم (ع) در داوریها و احتجاجها و در پاسخِ پرسشهای تفسیری، آیات قرآن را به یكدیگر ارجاع می دادند و با سایر آیات قرآن آیه مورد نظر خود را تفسیر می كردند»[2].
به عنوان مثال امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید: «كِتابُ اللّه تُبْصرونَ به و تَنْطقونَ به و تَسْمعونَ به و ینْطق بَعضُه ببعضٍ و یشهد بَعضُه عَلی بَعض»[3]. همچنین در روایتی دیگر که در توحید صدوق آمده است امیر مؤمنان (ع) در پاسخ به فردی كه گفته بود در قرآن تناقض هایی وجود دارد، فرمودند: «إنّ كتابَ اللّه لَیصدِّق بَعضُه بَعضاً و لا یكذِّبُ بعضُه بَعضا و لكنَّك لم تُرْزق عَقلاً تَنتَفعُ به»[4].
اكنون با وجود این روایات و نیز شواهد فراوان تاریخی بر استفاده ائمه از این شیوه تفسیری، آیا می توان این شیوه را بدعت اهل سنت دانست؟!
سیره عملی علامه طباطبایی در تفسیر قرآن
یكی دیگر از مواردی كه می توان بر اساس آن به شبهات مذكور پاسخ داد سیره عملی علامه طباطبایی در تفسیر قرآن است. زیرا ایشان در بیست جلد تفسیر المیزان در حدود پانصد بحث روایی دارد، تا جایی كه حتی در ذیل برخی از آیات دو بحث روایی دارد، حال با این وجود آیا می توان او را مخالف تفسیر قرآن به سنت دانست؟!
دلیل دیگر بر نقض مدعای این شبهه پردازان آن است كه علامه طباطبایی پیش از آن كه تفسیر المیزان را به رشته تحریر در آورد كتابی تحت عنوان «تفسیر البیان فی الموافقة بین الحدیث و القرآن» در شش جلد نگاشته اند.
از طرفی دیگر علامه طباطبایی در شیوه تفسیری خویش نه تنها به ذكر روایات بسنده نكرده است، بلكه در مورد روایات به تحلیل، بررسی و نكته سنجی نیز پرداخته است و چنانچه از شاگردان ایشان منقول است، در این زمینه حتی به روایات ضعیف نیز احترام می گذاشت و معتقد بود كه چون این روایات در كتب روایی ما نقل شده است، این احتمال وجود دارد كه از ائمه معصومین (ع) صادر شده باشند.
بر همین اساس است كه شاگردان ایشان از جمله حضرت آیت الله جوادی آملی، ایشان را ذوب شده در قرآن و عترت می دانست، و در مورد او می فرماید: «مرحوم علامه (قدّه) سیری طولانی و عمیق در سنّت مسلّمه معصومین (ع) داشتند، و لذا، هر آیه كه طرح میشد، طوری آن را تفسیر می كردند كه اگر در بین سنّت معصومین (ع) دلیل یا تأییدی وجود دارد، از آن به عنوان استدلال یا استمداد بهره برداری شود و اگر دلیل یا تأییدی وجود نداشت، به سبكی آیه محلّ بحث را تفسیر می نمودند كه مناقض با سنّت قطعی آن ذوات مقدّسه نباشد»[5].
فرمایشات علامه طباطبایی در مورد جایگاه حدیث در تفسیر
ایشان در جلد اول المیزان می فرماید: «بعضی از مردم مخصوصا اهل عصر ما كه فرو رفته در مباحث و علوم مادی، و مرعوب از تمدن جدید غربی هستند، از این حقیقت كه ما برای شما بیان كردیم استفاده سوء كرده، و باصطلاح از آن طرف افتادهاند باین معنا كه روایات جعلی را بهانه قرار داده، بكلی آنچه بنام روایت و سنت رسول خدا (ص)، نامیده می شود طرح كردند.
در مقابل بعضی از اخباریین و اصحاب حدیث و حروری مذهبان و دیگران كه در این باره افراط نموده، از طرف دیگر افتاده اند، باین معنا كه نام هر مطلبی كه حدیث و روایت دارد، پذیرفته اند حال هر چه می خواهد باشد. و این طائفه در خطا دست كمی از طائفه اول ندارند ... اگر كلام رسول خدا (ص) برای معاصرینش، و منقول آن برای ما، كه در آن عصر نبوده ایم، حجیت نداشته باشد در امر دین هیچ سنگی روی سنگ قرار نمی گیرد»[6]. ایشان همچنین در كتاب قرآن در اسلام می فرماید: «وظیفه مفسر این است كه به احادیث پیغمبر اكرم (ص) و ائمه اهل بیت (ع) كه در تفسیر قرآن وارد شده، مرور و غور كرده به روش ایشان آشنا شود پس از آن طبق دستوری كه از كتاب و سنت استفاده شد به تفسیر قرآن پردازد و از روایاتی كه در تفسیر آیه وارد شده به آنچه موافق مضمون آیه است اخذ نماید»[7].
اما با وجود این سیره علمی و عملی علامه طباطبایی جای این سؤال وجود دارد كه چرا این شبهات در مورد ایشان مطرح می شود؟
در پاسخ به این پرسش می گوییم: علامه طباطبایی در برخی جاها كلماتی دارند كه ظاهر این كلمات این توهم را برای برخی ایجاد كرده است كه ایشان در تفسیر قرآن برای سنت جایگاهی قائل نبوده اند.
به عنوان مثال ایشان در كتاب قرآن در اسلام می فرماید: «تفسیر واقعی قرآن تفسیری است كه از تدبر در آیات و استمداد در آیه به آیات مربوطه دیگر به دست آید.
به عبارت دیگر در تفسیر آیات قرآنی یكی از سه راه را در پیش داریم:
1- تفسیر آیه به تنهایی با مقدمات علمی و غیر علمی كه در نزد خود داریم.
2- تفسیر آیه به معونه روایتی كه در ذیل آیه از معصوم رسیده.
3- تفسیر آیه با استمداد از تدبر و استنطاق معنای آیه از مجموع آیات مربوطه و استفاده از روایت در مورد امكان.
طریق سوم، همان روشی است كه در فصل گذشته استنتاج كردیم و آن روشی است كه پیغمبر اكرم (ص) اهل بیت او در تعلیمات خود به آن اشاره فرمودند؛ چنان كه پیغمبر اكرم (ص) فرماید «و انما نزل لیصدق بعضه بعضاً» و امیرالمؤمنین فرماید: «ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض» و از بیان گذشته روشن است كه این طریقه غیر از طریقهای است كه در حدیث نبوی معروف: «من فسر القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النار» هر كس قرآن را به رأی و نظر خود تفسیر كند جای خود را در آتش درست كند» از آن نهی شده است، زیرا در این روش قرآن با قرآن تفسیر می شود نه با رأی تفسیر كننده.»[8]
این گونه از فرمایشات علامه منشأ این ابهامات شده است، اما در پاسخ به این ابهامات سه نكته قابل ذكر است؛
1. اصولا علامه طباطبایی برای تفسیر، گستره كمی قائل است و تفسیر را مانند دیگران گسترده نمی داند، از همین باید بررسی كرد كه ایشان محدوده تفسیر را كجا می داند.
آنچه از فحوای بیان علامه روشن می شود این است كه برخی از امور را جزء تفسیر به حساب نمی آورند؛ حداقل پنج امر را می توان بر شمرد كه از نظر ایشان تفسیر محسوب نمی شود:
الف) بحث های لغوی و نیز بحث های مربوط به معانی، بیان و بدیع. زیرا این بحثها صرفا به روشن شدن معنای آیه كمك می كند و به عبارتی می توان آنها را تفسیر لغوی آیه دانست.[9]
ب) مواردی كه آیات بر مصادیقی تطبیق می شوند.
ج) تبیین باطن قرآن
د) تأویل، كه مربوط به عین خارجی است نه لفظ
ه) تبیین حدود و جزئیات و راه های اجرای احكام كلی مثل نماز
2. تفسیر در جایی است كه با ظاهر قرآن كار داشته باشیم نه باطن آن، مثل ارجاع مطلق به مقید و نتیجه گیری از آن
3. در یك سطحی از تفسیر قرآن اصلا امكان استفاده از روایات را نداریم، زیرا احتمال دارد كه مخاطب توان درك آن را نداشته باشد. مانند آیه 82 سوره نساء؛ كه می فرماید: ﴿أ فَلا یتدبَّرونَ القُرآن و لَو كانَ من عند غَیر اللّهِ لَوَجدُوا فیه اختِلافاً كثِیرًا﴾، زیرا لازم عقلی این آیه این است كه اگر یك ملحد به آن مراجعه كند باید بتواند در یك سطحی معنای قرآن را درك كند نه اینكه مجبور شود برای فهم آیه، به روایات مراجعه كند. بنابراین این آیات به گونه ای است كه اگر یك مشرك به آنها مراجعه كرد باید یك فهمی را از آن داشته باشد، چون تردید آنها در مورد منشأ وحیانی قرآن بود.
آیت الله جوادی آملی نیز در مورد عرضه آیات قرآن بر روایات می فرماید؛ باید یك سطحی از تفسیر قرآن، بدون وابستگی به حدیث امكان پذیر باشد تا بتوانیم حدیث را بر آن عرضه کنیم.
البته روشن است كه سطوح تفسیر هر چه بیشتر شود نیاز به روایات نیز بیشتر خواهد شد.
بنابراین از همه این مباحث می توان اینچنین نتیجه گرفت؛
اولا: استفاده از سنت در تفسیر قرآن با قرآن مورد تجویز ائمه اطهار (ع) بوده است.
ثانیا: ائمه اطهار (ع) علاوه بر تجویز این شیوه، آن را تعلیم نیز می داده اند.
ثالثا: نقش رویات راجع به محصول تفسیر قرآن با قرآن، به چند صورت ممکن است اتفاق بیفتد: 1. تأیید این محصول، 2. تکمیل آن، 3. تبیین آن، 4. تقیید آن، 5. تعمیق آن، 6. تطبیق بر مصداق.
همه این نقش ها نشان دهنده تعامل سنت با محصول و نتیجه تفسیر قرآن با قرآن است.
بنابراین علامه طباطبایی با تکیه بر شیوه اهل بیت (ع) در تفسیر قرآن با قرآن، جایگاه ویژه ای برای روایات قائل هستند و تفسیر قرآن با سنت را در طول تفسیر قرآن با قرآن می دانند، لذا به شكلی روشمندانه از روایات در تفسیر آیات بهره برده اند.
[1] . الميزان، ج 1، ص 20.
[2] . تسنيم، ج 1، ص 69.
[3] . نهج البلاغه، خطبه 133.
[4] . توحيد صدوق، ص 255.
[5] . سرچشمه انديشه ج 1، ص 430.
[6] . الميزان، ج 1، ص 361 – 362.
[7] . قرآن در اسلام (طبع جديد)، ص 80 – 81.
[8] . قرآن در اسلام (طبع جديد)، ص 78.
[9] . ر. ك: قرآن در اسلام (طبع جديد)، ص 88.