07 12 2016 344541 ID:
image

نشست علمي «بررسي ظرفيت هاي تعاملي دنياي اسلام و مسيحيت

نشست تخصصی «بررسی ظرفیت های تعاملی دنیای اسلام و مسیحیت» با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین «ابوالقاسم عليدوست» مسئول انجمن فقه و حقوق اسلامی حوزه علميه، و با حضور رياست محترم بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء و نيز پژوهشگران و محققان پژوهشگاه علوم وحياني معارج، برگزار شد. برگزاري اين نشست به...

برگزاري اين نشست به بهانه برگزاري دهمین دور گفتگوهای دینی ایران و واتیكان بود كه با حضور هيأت ايراني به ميزباني پاپ فرانسيس رهبر كاتوليك هاي جهان در ايتاليا برگزار شد.

حجت الاسلام و المسلمين عليدوست در طي سخناني تحت عنوان «بررسي ظرفيت هاي تعاملي دنياي اسلام و مسيحيت»، مباحث زير را مطرح نمودند:

وجود ظرفيت تعامل  و ضرورت آن

پیش از شروع بحث باید به این نکته توجه شود که پیش فرض ما در این بحث آن است که ظرفیت تعامل میان دنیای اسلام و مسیحیت وجود دارد، پیش فرض دوم نیز آن است که تعامل در شرایط کنونی یک ضرورت است.

یک انسان واقع نگر، اگر با فضای بین المللی آشنا شود و با واقعیت هایی که در فراسوی مرزها وجود دارد روبرو شود، قطعا به این نتیجه می رسد که تعامل، محور و نهادي است كه همه از آن سود مي برند در مقابل، تقابل به ضرر همه است. تعامل اثرات مفيد و فراواني دارد كه به دو مورد از مهمترين آنها اشاره مي شود؛

1.      مقابله با اسلام هراسي شديدي كه اكنون در دنيا وجود دارد؛

متاسفانه در دنياي كنوني، نسبت به اسلام يك رويكرد اسلام هراسي شديد وجود دارد، اين هراس، خصوصا نسبت به شيعه از شدت بيشتري برخوردار است (علاوه بر اینکه شیعه، غریب نیز واقع شده است). البته مي توان به آن هراس از انقلاب اسلامي و نيز هراس از جمهوري اسلامي را نيز اضافه كرد.

يكي از عوارض اينچنين هراسي،  بيشتر شدن فاصله ميان اسلام و دنياي كنوني است. لذا براي كم كردن اين فاصله كه يكي از ضرورت هاي انكار ناپذير است، مي بايست با تعامل بيشتر با آنها، اين هراس را كاهش داد. پس در چنين فضايي تعامل ضرورت مي يابد كه يكي از نتايج مهم آن رفع غربت از اسلام و خصوصا از شيعه است. زيرا يكي از واقعيت هاي تلخ جهان كنوني آن است كه اسلام را بيشتر با مذهب اهل سنت مي شناسند!      

2.      آشنايي هر چه بيشتر فرهيختگان مسيحي با تراث انسانيِ اسلام؛

براي نيل به اين مقصود، بايد تراثي را كه اسلام، براي انسان به ارمغان آورده است، به جهانيان معرفي كرد.

تراث اسلام را در يك تقسيم بندي كلي مي توان به دو بخش؛ تراث مذهبي و تراث انساني تقسيم نمود.

تراث مذهبي بيشتر در قالب رواياتي است كه در جوامع روايي ما مثل «وسائل الشيعه» و «بحار الأنوار»، گرد آوري شده است، و در واقع فقط برای مذهب شیعه کاربرد دارد، چراکه ممکن است اهل سنت نیز از آنها بهره نبرند.

اما تراثي كه تحت عنوان تراث انساني از آن ياد مي شود در واقع يكسري از قوانين فرا مذهبي است كه پاسخگوي نيازهاي مادي و معنوي انسان ها است. نمونه اين تراث را مي توان در كتابهاي ارزشمندي چون صحيفه سجاديه، نهج البلاغه و ... مشاهده كرد.

اين تراث هرچند برخاسته از اسلام است اما منحصرا اختصاص به مسلمانان ندارد، زيرا براي نوع بشريت، مفيد و قابل استفاده است، چه اينكه بسياري از علما و بزرگان غير مسلمان، بي آنكه بدانند منشأ و مبدأ اين مضامين عالي اسلامي از كجاست، از آن بهره برداري نموده و در مراسم هاي مذهبي و غير مذهبي خود از آنها استفاده مي كنند. به عنوان مثال انتشارات «مزامير» لبنان كه متولي نشر كتابهاي مسيحي است، كتاب صحيفه سجاديه را منتشر نموده و بزرگان مسيحي دنياي عرب، آن را به عنوان يك دعا كه از مضامين عالي برخوردار است، در كليساهاي خود قرائت مي كنند، يعني هم خودشان از اين تراث بهره مي برند و هم به ديگران منتقل مي كنند. همچنین به عنوان مثال می توان به این قضیه اشاره کرد که یکی از مقامات بلند پایه کلیسای کاتولیک در یکی از سفرهای خود به ایران، سخن خود را با بیانات نورانی امیر المؤمنین علی (ع) در نامه به مالک اشتر، آغاز می کند.

بنابراین برقراری تعامل، باعث آشنایی هرچه بیشتر آنها با تراث انسانیِ اسلام می شود.

نکته قابل توجه در اینجا آن است که به طور قطع می توان مدعی شد که دنیای مسیحیت به طور کلی فاقد چنین تراث ارزشمندی است، لذا بدون تردید به این تراث ارزشمند اسلامی محتاج هستند.

نگاه اسلام به جهان هستي و نتايج آن

يكي از نكاتي كه از تراث اسلامي به دست مي آيد، اين است كه عالم هستي و هر آنچه در آن يافت مي شود آيت و نشانه خدا است، در قرآن کریم تقریبا بیش از دویست بار با بیانات مختلف، عالم هستی را آیت الله معرفی می کند. از طرفي، هر آنچه آيت الهي باشد از يكسري حقوقي برخوردار مي شود، در نتيجه بشر نمي تواند هر گونه كه بخواهد با آنها رفتار كند.

همچنین در قرآن كريم و نيز در روايات اسلامي، به اين نكته اشاره شده است كه جهان هستي داراي شعور است. چنانچه در سوره حج مي خوانيم: ﴿أَ لَم تَر أنّ اللّهَ يَسجدُ لَه من في السَّماوات و من في الأَرض و الشَّمسُ و الْقمرُ و النّجومُ و الْجبالُ و الشّجرُ و الدّوابُّ و كَثيرٌ منَ النّاس﴾[1]، زیرا سجده این موجودات بر خداوند تبارک و تعالی، دلالت بر شعور و آگاهی آنها دارد، همچنين در روايتي از رسول گرامي اسلام در مورد كوه احد آمده است: «جَبلٌ يُحبُّنا و نُحبُّه»[2]. فلاسفه اسلامي نيز به پيروي از اين قبيل آيات و روايات قائلند به اينكه عالم طبيعت حتي جمادات، زنده و با شعور است.[3]

اما اينكه عالم هستي چنين شرايطي دارد و از چنین حق و حقوقی برخوردار است، براي برخي از بزرگان مسيحيت، سخني تازه و جديد است، و آشنايي آنها با اين گونه از تراث اسلامي باعث مي شود كه نگرش آنها به اسلام متحول شود.

بنابراين اگر نگاهمان به تراث اسلامی دقيق باشد، متوجه خواهيم شد كه فاصله آنها با تراث اسلامی بسیار زیاد است!

خلاصه آنكه اگر نگاهمان تعاملي باشد، همه سود مي برند البته مشروط به اينكه برخی از مسائل سياسي و همچنین برخی از موانع و مسائل اختلافی، در اين وادي دخالت داده نشود.

ظرفيت هاي موجود در اسلام

در اسلام يكسري ظرفيت هايي وجود دارد كه اگر شناخته و شناسانده شوند، به تعامل هرچه بهتر اسلام و مسيحت منجر مي شود.

ظرفيت هاي اسلام به طور خلاصه و فهرست وار، از اين قرار است:

1.      آيت الله انگاري عالم هستي

2.      اعتقاد به خداي قائم نه قاعد؛ يعني خدايي كه قادر است و همه چيز وابسته به اوست

3.   اعتقاد به خدا، اعتقاد به حركت هستي و نیز اعتقاد به معاد (زیرا اعتقاد به معاد، میان اسلام و مسیحیت مشترک است)

4.   اعتقاد به مهدويت؛ راجع به مهدويت سخن بسيار است، زيرا بحث مهدويت به طور كلي يكي از نقاط مشترك اديان الهي است. در آيين مسيحيت از منجي عالم بشريت، تحت عنوان «فرزند انسان» ياد مي شود. زيرا در انجيل متي، اعتقاد به آمدن يك مصلح بزرگ و قدرتمند كه عدالت را، پس از آنكه ظلم و فساد در جهان فراگير شده، بر پا مي كند. در انجیل متی آمده است كه ناگهان «فرزند انسان» ظهور مي كند. البته هرچند ممکن است آنها تعبیر فرزند انسان را به مصادیق تطبیق دهند، اما آنچه در انجیل متی راجع به بحث مهدویت آمده است، بسیار شبیه به اعتقادی است که مذهب شیعه راجع به مهدویت دارد.

نقش و جايگاه فقه در تعامل اسلام با مسيحيت

به نظر مي رسد نقطه عزيمت براي ايجاد يك تعامل قوي و پايدار میان اسلام و مسیحیت در دنیای کنونی، فقه اسلامي باشد. به اين بيان كه ابتدا بايد اين مسئله را بررسي نمود كه آيا فقه و موضوعات فقهي ما، بر اساس تعامل است يا تقابل؟ و اگر بر اساس تقابل نیست، چقدر بر اساس تعامل است؟ اگر بر اساس تعامل است، چقدر پاسخگوي اين نياز است؟ و آيا فقيهي كه تمدني مي انديشد با فقيهي كه «نص بسند» است مساوي است؟ به عنوان مثال در فقه ما چقدر به مسئله حقوق اقليت ها و حقوق بشر دوستانه توجه مي شود؟

البته ناگفته نماند مراد ما از فقه در اينجا، فقه غير منضبط و فقه عوام پسند نيست.

به نظر می رسد با توجه به وضعيت موجود جهان، و نيز بر اساس هنجارهاي فقهي، يكي از ضروياتي كه فقها بايد بيشتر به آن توجه كنند آن است كه مي بايست علاوه بر بررسي نصوص مبيّن شريعت، نصوص مبيّن مقاصد هم ديده شود، يعني فقيه بايد اين نصوص را هم در فتاواي فقهي خود، مورد توجه قرار دهد، به عبارتی به تعبیر امام راحل باید فقه جواهری جایگزین فقه کنونی شود. به عنوان مثال بحث هاي راجع به ارتباطات قضائي، پناهندگي، تابعيت، مرزها، ولايت و ... نيز علاوه بر بحثهاي كنوني مطرح شود. زيرا در فقه شيعه اين ظرفيت وجود دارد كه بدون خارج شدن از مباني فقهي، زمينه هاي تعامل را پايه ريزي نمود.

بنابراين يكي از ضرورت هاي رسيدن به اين هدف مهم، آن است كه يك فقه قويم و منضبط، با نگاه تعامل و نه تقابل، پايه ريزي شود.

 


 


[1] . سوره حج، آيه 18.

[2] . بحار الانوار، ج 21، ص 248.

[3] . الحكمه المتعاليه، ج 6، ص 117.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments