08 05 2017 342492 ID:
image
تبیین رویکرد آیت الله جوادی آملی به مقوله وحی

تلقي وحي و یقین به حصول آن

قرآن مجيد از آغاز انزال تا پايان نزول از آسيب التقاط، افزايش و كاهش و همچنین تبديل و تحويل مصون مانده است؛ زيرا قبل از هبوط به صدر مشروح حضرت ختمي نبوت با رصد فرشتگان ويژه حفظ مي شد: ﴿فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً﴾ و بعد از آن نيز به سبب عصمت تامّ آن حضرت، مصون...

بسم الله الرحمن الرحیم

عصمت وحي
قرآن مجيد از آغاز انزال تا پايان نزول از آسيب التقاط، افزايش و كاهش و همچنین تبديل و تحويل مصون مانده است؛ زيرا قبل از هبوط به صدر مشروح حضرت ختمي نبوت با رصد فرشتگان ويژه حفظ مي شد: ﴿فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً﴾  و بعد از آن نيز به سبب عصمت تامّ آن حضرت، مصون ماند: ﴿بِالحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَ بالْحَقِّ نَزَلَ﴾ . محور مهمّ صيانت وحي الهي از هر گفته و بافته و يافتهٴ غير وحياني، طهارت قلب قدسي حضرت رسول اكرم (ص) است. اين خصوصیت معصومانه خصيصهٴ نبوّت عام انبیاء است؛ هرچند انبيا نسبت به يكديگر درجات متفاوتی دارند.  دلیل اين امر آن است كه پيامبر وحي ياب، داراي عقل أمّار به عدل، حُسن، ائتمان و احتجاب است. چنين انسان كاملي، امير علوم خويش است نه اسير آن، هرچند همه آنچه فرا گرفته است، حق می باشد. هنگام شنيدن آهنگ دلپذير وحي، تمام منقولات، معقولات و مشهودات وي به کنار می روند، تا آنچه از عرش الهی نازل شده است، در متن قلب مخاطب كه عرش ديگر رحمان است، همراه با امنیت، هبوط كند. بنابراین سفارش ويژه پروردگار به حضرت موساي كليم (ع) که می فرماید: ﴿وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى﴾  براي همين نكته فاخر است؛ چون استماع مشوب، هماره با خطر نفوذ شرك همراه است، زیرا چنين تيغ تيزي ای بسا می تواند مرغ باغ ملكوت را خونين كند، چه آنچه بر آنها نازل می شود، محتوایی بس سنگین دارد: ﴿إِنَّا سَنُلْقِى عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾ . گذشته از وزين بودن محتواي وحي، دشواري استماع آن نیز خود مقوله دیگری است. تفاوت اين دو مطلب در اين است كه يكي راجع به فخامت علم وحياني و صلابت آن است (كه دسترسي به آن ميسور همگان نيست «انّما يَعرفُ القرآنَ مَنْ خُوطِبِ بِه»  و از حريم بحث كنوني بيرون است) و ديگري راجع است به جلالت استماع آن. زیرا مستمع محض بودن و خطاب خداي واحد را موحّدانه گوش دادن و دور داشتن هر آنچه غیر اوست از حریم استماع، امری بسیار ثقیل و کاری وزین است.
از همین رو است که آل عصمت هنگام شنيدن نغمهٴ غيبي، به تمام جنود علمي و عملي فرمان سكوت و انزوا مي دهند تا هيچ كدام از آنها در حَرَم امن امانت الهي راه نيابند؛ زيرا وحيِ مشوب، همانند عبادت آميخته به ريا و آويخته به سمعه به دور انداخته مي شود و مورد رضاي متكلم نخواهد بود. آري، آنكه امير در ميخانه است، فقط از ساقيِ شرابِ طهور، رحيق مختوم و تسنيم مي نوشد و از غير آن لبْ تر نمي كند.

امکان باريابي به حريم خطاب
صعوبت ادراك صحيح مباني ديگران، همين اثرگذاري غير قابل انكار هرمنوتيك است كه بر اساس آن، مخاطب با انبوهي از فرآورده های خويش به سراغ متن می رود، که البته غالبا منجر به آن می شود که  عصارهٴ سخن متكلم در نیابد. در این میان اوحدي از سالكان كوي پژوهش، هنرمندانه همه يافته هاي قبلي خود را آرام مي كنند تا فقط پيام گوينده را به درستي بفهمند و مطلب او را نيز همانند مهمان عزيز به حريم دل راه مي دهند، آنگاه عاقلانه و عادلانه به داوري بين ميزبان و مهمان مي پردازند و سپس در كمال صراحت فتواي جديد خود را در فقه چونان علامه حلّي (ره) و در فلسفه همچون صدرالمتألهين (ره) با عبور از اصالت ماهيت به اصالت وجود اعلام مي دارند.  اين گونه دانش پژوهي هرچند متعسّر است، متعذّر نيست؛ رهايي از نَفَس گيري فنّ هرمنوتيك گرچه صعب است، ممتنع نيست.
این واقعیت در تفسیر قرآن نیز مطرح می شود، بنابراین اولين وظيفهٴ مفسّر قرآن كريم، حرّيت او از مبادي ديگران و آزادي از مباني خود و گسستن از دام هر گونه علم و دانش غير وحياني است. اين توصيه پروردگار به عنوان اَدَب تعلّم ستودني است كه فرمود: ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾ . فحوای این آیه شریفه بیانگر آن است که در تلقی و فهم قرآن باید مراقب بود که هیچ آهنگي نه از خود و نه از ديگري به گوش ظاهر يا هوش باطن انسان نرسد، تا آنگاه بتواند وحي ناب را دریابد. زیرا اگر يافته هاي قبلي او بافته هاي خيال و قياس و گمان و وهم، در ادراک او سهیم شود، به مرتبه درک صحیح وحی بار نخواهد یافت. زیرا تنها با رعایت این شرط است که می تواند دفائن عقول را با اجتهاد پويا و پايا و در عين نزاهت از تزمّن به زمان خاص و برائت از تمكّن به مكان مخصوص، إثاره نماید و قضاياي حقيقيّه كتاب تكوين و تشريع را نظاره نماید.
اين مراقبت علمي و محاسبت برهاني و قرآني، بهرهٴ وارثان پيامبران است. آنان كه نعل ملك و ملكوت را خلع نموده اند و كلام خداي سبحان را آن طور كه فرمود در طور و حِراء و مانند آن، شنيدند و به امت اسلامي بدون كمترين ريزش و رويش منتقل نمودند. همچنین اند آن دسته از پيروان آنها که در حدّ خود، متأدّبانه و با انصات تام و استماع كامل به حريم خطاب پروردگار بار می یابند و در هر وادي به قدر خود از سيل خروشان علوم الهي برخوردار می شوند: ﴿فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا﴾ .
در مقابل، آنانکه مبتلا به دخالتِ يافته هاي قبلي در فهم كلام خداوند هستند، چون انصافِ اِنصات را رعايت نكرده و استماع وحي را ناسره نموده اند، نصيبي جز زَبَد رابي نخواهند داشت. آري، تنها شرط اين خطاب، خموشي است و ميرزا حبيب خراساني خوش سروده است:
هر سر كه به سوداي طلب باختني نيست ***    در پـاي سگ كوي تو انداختنــي نيسـت
هستـي همــه دربــاز كه در نـرد محبّـت *** گر بُرْدِ نِئي هست به جز باختني نيـست
آنچه از حضرت پيامبر اعظم (ص) دربارهٴ كيفيت فراگيري علم رسيد، مي تواند ادَبَ تعلّم قرآن را هم در برگيرد: امام صادق (ع) از پدران بزرگوار خود، از خاتم انبياء (ص) چنين نقل فرمود: «أوّل العلم الصَمْت و الثانى الاستماع و الثالث العمل به و الرابع نَشْره» . معناي صَمت و استماع همان است كه اشاره شد. اين روش معقولِ دشوار، بهترين راه تبادل فرهنگ و برترين شيوه مناظره و ثمربخش ترين منهج گفتمان علمي است؛ زيرا آراي صاحب نظران، بدون دخالت انديشهٴ مخاطبان به يكديگر منتقل مي شود.

عصمتِ طريق
تبيين مطالب قرآني، نيازمند صيانت سه حوزه از نفوذ غير وحي به حريم مسائل وحياني است. پيامبران الهي در تمام حوزه هاي سه گانه معصوم از نفوذ بيگانه و مصون از خروج آشنا مي باشند؛ يعني چيزي از غير مطالب آسماني در مقاطع مزبور وارد منطقه وحي خدا نمي شود و نيز چيزي از امور الهي به كنار نمي رود؛ زيرا اين ذوات قدسي در هر سه قلمرو (تلقي وحي، حفظ و نگهداري، ابلاغ و املاي آن) معصوم اند و جريان هرمنوتيك در آنان هیچ نفوذی ندارد.
عالمان ربّاني نیز به هر اندازه كه امانت شناسي كنند و امينانه به سر ببرند، در وراثت از انبيا موفق تر خواهند بود. هرچند تأديه هر امانتي دشوار است، اما اداي امانت وحياني از چند جهت صعب، بلكه مستصعب است. البته عنايت پروردگار كه عهده دار حراست از علوم و مطالب الهي است، مفسران سالك صالح را از امداد خاص خود بهره مند مي فرمايد. اگر رازداري صعب است، ادراك معارف آنان نيز سخت است؛ چنانكه وعدهٴ امداد پروردگار فراگير است و حوزه علم تفسير و حديث و كلام و مانند آن را هم دربر مي گيرد. پس مي توان كلام نوراني اميرمؤمنان (ع) را كه فرمود: «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ يَحْمِلُهُ إِلاَّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ لاَ يَعِى حَدِيثَنَا إِلاَّ صُدُورٌ أَمِينَةٌ وَ أَحْلاَمٌ رَزِينَةٌ»  شامل فراگيري صحيح معارف وحياني و نگهداري آن نيز دانست؛ زيرا با فطرت غير مشوب، به ساحت قدس كلام معصوم (ع) حضور يافتن و با مبادي اوّلي و سپس بديهي در عرصهٴ خطاب آل عصمت (ع) باريافتن و همهٴ اندوخته ها و آموخته هاي پيشين را در صف انتظار نشاندن، كاري نفس گير است كه تنها قلبِ مُمتحَنِ به تقوا و منزّه از اِدْهان و مُبرّا از ايهان، توان آن را دارد.

مصادر قدسي يقين
يقين كه عصارهٴ جزم به ثبوت محمول براي موضوع و جزم به امتناع سلب محمول از آن است، گاهي با قضاياي بديهي حاصل مي شود و گاهی با قول معصوم. از همین رو اگر صدور قول از حضرات معصومین، قطعي و جهت صدور قطعاً بيان واقع بدون تقيّه باشد، سخن آنها می تواند حدّ اوسط برهان يقين آور قرار گیرد؛ چنانكه صدر المتألهين فرموده است: «كُلُّ ما اُزيلَ ظاهرهُ عن الاحالة و الامتناع قام التنزيلُ الالّهُي والاخبارُ النبويّةُ الصادرةُ عن قائلٍ مقدّسٍ عن شَوْبِ الغَلَطِ والكذبِ مقامَ البراهين الهندسيّة فى المسائل التعليميّة و الدعاوى الحسابيّة».
زيرا هم قولْ به طور مطلق از گزند هر خطا مصون است و هم قائل به نحو مطلق از آسيب هر خطيئه معصوم مي باشد. از اين جهت عترتِ طاهر، همتاي قرآن حكيم است؛ يعني حضرت اميرمؤمنان (ع) عديل نهج البلاغه نيست، گرچه آن كتاب نسبت به عالمان غير معصوم بي بديل است، و امام سجاد (ع) معادل صحيفهٴ سجاديه نخواهد بود، هرچند بیان چنان ادعيه اي براي غير معصوم ميسور نيست؛ بلكه اينان همچون معصومان ديگر، همسان قرآن مجيدند، و نهج البلاغه و صحيفه مزبور، تنها قطره ای از دریای بیکران آنها است.

 هماوايي قرآن و عترت
عِدل قرآن كريم، عترت است، نه روايت. لذا اگر حديث غير قطعي مأثور شد، نمی تواند حد وسط برهان يقيني قرار بگيرد. البته استناد ظنّي به آن درخور بررسي است. از ياد نبايد برد كه محدّثان نام آور فرقه ناجيه، چونان ثقة الاسلام محمّد بن يعقوب كليني (ره) روایتی را از امیر مؤمنان علی (ع) نقل می کند که حضرت ختمي نبوت (ص) فرمود: «أيها الناس قد كثرت علىّ الكذّابة فمن كَذَب علىّ متعمّداً فليَتَبَوّء مقعده من النار ثمّ كُذِبَ عليه مِن بعده»  براي ارزيابي حق و باطل و صدق و كذب بايد حديث را بر قرآن حكيم و سنّت قطعي عرضه كرد و در صورت عدم مخالفت با قرآن پذيرفت. البته موافقت شرط نيست، بلكه مخالفت مانع است. در لزوم عَرْضِ حديث بر قرآن فرقي بين حديث مبتلا به معارض و غير مبتلا به آن نيست؛ زيرا عموم و اطلاق نصوصِ لزوم عرض، شاملِ تمام احاديث مي شود: «كلّ شىء مردود إلي الكتاب و السنة و كلّ حديث لايوافق كتابَ الله فهو زخرف» . «خطب النبى (ص) بمني فقال: أيّها الناس ما جائكم عنّى يوافق كتاب الله فأنا قُلْته و ما جائكم يخالف كتاب الله فلم أقُله» . بنابراين روايت عدل قرآن كريم نيست، بلكه عترت (ع) عديل قرآن مجيد است. هر روايتي بايد با ميزان قرآن كريم توزين شود تا صحت و سقم آن روشن گردد و بعد از وضوح سلامت آن بايد به عنوان تخصيص عام، تقييد مطلق، تحرير متن، و شرحِ محتوا مطرح گردد تا به دستور صريح قرآن كريم امتثال شود. از طرف دیگر در قرآن کریم آمده است که: ﴿وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾ ، این آیه و آن روایات همگی بیانگر این است که قرآن و عترت، دو اصل جدایی ناپذیر از یکدیگر هستند، لذا رجوع به يكي و ترك ديگري، همانا تفريق منهيّ عنه و مُثله كردن يك حقيقت متجلّي در ناطق و منطوق است.
خلاصه آنكه اولا مستمعِ واعي بودن مهم ترين ضرورت قرآن فهمي است، و ثانيا قرآن در اثبات ميزان بودن تامْ و در تبيين وزن شدن كامل است و در اين جهت خودكفا است و ثالثا ميزاني كه داراي وزن است، ولي فاقد موزون است، هرگز كافي نيست. مهم ترين موزوني كه بايد در ميزان قرآني با اصول جامع و ضوابط كلي آن سنجيده شود و در صورت عدم مخالفت با وزن مزبور مفسِّر آن گردد، احاديث نوراني عترت اطهار (ع) است، و رابعا عقل برهاني كه از گزند وهم و خيال و قياس و گمان خام رهيده و به مبادي اوّلي و بديهي رسيده و مطالب نظري را در پرتو اصول بيّن، مُبَيّن كرده است، در همه موارد به عنوان مصباح معرفت حق، نه مفتاح آن و نه ميزان، حضور خواهد داشت و خامسا قِرانِ سعدين اكبر، هماوايي قرآن و عترت است و قِرانِ سعدين اصغر، هماهنگي عقل و نقل. هرگز عقل به خود اجازه نمي دهد كه همتاي وحي گردد و هيچ گاه حَرَم اَمْنِ عصمت در دسترس عقل غير معصوم قرار نمي گيرد:
مصطفي اندر جهان آن گه كسي گويد كه عقل؟
آفتـاب انـدر سما آن گه كسـي گـويـد سُـها؟

كرامت عقل و ضرورت وحي
حجّيت دليل عقلي از منظر قرآن كريم تنها در كاربرد واژهٴ عقل و تفكر و تدبّر و مانند آن نبوده و نيز با طرح مطالب معقول و ارائه روش استدلال هاي منطقي به صورت قياس اقتراني و استثنائي خلاصه نمي شود، بلكه اعتنا به آن در عرصهٴ معاد كه احدي بدون اذن خدا سخن نمي گويد و در حالت اذن جز حق نخواهد گفت: ﴿لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾  معلوم مي شود؛ زيرا خداوند ضرورت وحي و نبوت عام را چنين تقرير مي فرمايد: ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ ... و رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كَانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً﴾.  اگر ما پيامبران را ارسال نمي كرديم و اينان با تبشير و انذار جامعه بشري را راهنمايي نمي كردند، مردم در ساحت قيامت در برابر پروردگار خود احتجاج صائب داشتند و مي گفتند: خدايا تو كه مي دانستي قافله انساني با عبور از دنيا به برزخ و از گذر از برزخ به صحنهٴ عدل محض و داد صِرف مي آيد و بشر از مقصد و مقصود بي خبر و از معبر و عقبه هاي كئودِ آن بي اطلاع و از كيفيت پيمودن اين راه طولاني بي بهره بود، چرا راهنما نفرستادي؟ زيرا عقل خود را محتاج به وحي مي داند و در اين علم صائب است و بيش از اصول كلّي چيزي از جزئيات سير منازل را نمي داند. البته ضرورت انزال وحي و وجوب اعزام پيامبر، از سنخ ضرورت و وجوب عَنِ الله است، نه وجوب عَلَي الله؛ زيرا هيچ موجود عيني يا علمي حاكم بر خداوند نيست و آن قدرت نامتناهي و علم نامحدود محكوم هيچ اصلي نخواهد بود و همه اشيا و علوم همانند تمام اشخاص و عيون، صادر از خدايند و ضرورت مزبور نيز از قبيلِ وجوب از او است نه بر او؛البته در اینجا لازم است عنايت شود كه تعبير﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾  و مانند آن دليل محكوم بودن ذات اقدس پروردگار نيست، بلكه برخي از اسماي حسناي الهي كه از عظمت بيشتري برخوردارند، بر اسماي ديگر حاكم اند؛ گرچه تمام اسماي الهي عظيم و كبيرند.
آنچه از آيهٴ ياد شده برمي آيد، دو عنصر محوري است: يكي اصل حجّيت برهان عقلي و حق بودن هيمنه دليل مزبور و ديگري تماميّت مبادي و مباني حجّت ياد شده؛ وگرنه در رديفِ ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ﴾  قرار مي گرفت. صحت مادّه و صورت استدلال ياد شده، نموداري از صلابت برهان مرصوص عقلي است.

اسباب اختلاف
اختلاف صحابه عقل، همانند تشتّت اصحاب نقل، علل فراواني دارد كه صعوبت مطلب از يك سو، و دشواري رهايي از گزند هرمنوتيك از سوي ديگر، و حفظ ره آورد ناب در مرحلهٴ بقا و املا از سوي سوم را مي توان از آن اسباب بي شمار به شمار آورد. سرّ همتايي انبيا و تصديقِ يكديگر، عصمت آنان از يك جهت، و سلامت هرچه از خداي سبحان مي رسد از آسيب اختلاف، از جهت ديگر مي باشد: ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيرا﴾.  سزاوار عنايت است كه كثرت آراي مبتني بر بناي عرف و عقلا، استظهار از ادبيات محاوره در اَعصار و اَمصار مختلف، كيفيت برخورد مستنبط با ظواهر ادله نقلي و مقدار ارج نهادن به براهين عقلي، همچنین سهم آشنايي با مبادي كهنه يا كهن و نيز با علوم جديد و نورس، همگي اسبابِ احتماليِ اختلاف در قلمرو دانش هاي نقلي است. جناب ابي جعفر محمد بن حسن طوسي (460 ـ 385) در تبيين حجّيت خبر واحد و جواز عمل به آن فرمود: احاديث مختلف مربوط به فقه را در دو كتاب معروف استبصار و تهذيب نقل كرده ام و يادآوري نمودم كه در اكثر آنها فتاواي فقهاي طائفه مختلف است و اين اختلاف مشهورتر از آن است كه مخفي باشد، به طوري كه اگر شما تأمّل نماييد مي يابيد كه اختلاف علماي شيعه در فتوا بيش از اختلاف ابي حنيفه و شافعي و مالك است و مي يابيد كه اينان با همه اختلاف در رأي، موالات يكديگر را قطع نكردند و هيچ گاه كسي را تضليل و تفسيق ننمودند و از مخالف رأي خود تبرّا نكردند و اگر عمل به اين اخبار جائز نبود، چنين سازشي روا نبود: «انّك لو تأمّلت اختلافهم فى هذه الأحكام وَجَدْتَه يزيد علي اختلاف أبي  حنيفة و الشافعي و المالك و وجدتَهم مع هذا الاختلاف العظيم لم يقطع أحدٌ منهم موالاة صاحبه و لَم ينْتهِ إلي تضليله و تفسيقه و البرائة من مخالفه» .
هرگز اختلاف فتواي ارباب فقه فراموش شدني نيست. آنچه در جريان تنجّس آب چاه در اثر برخورد با مردار و وجوب نَزْح آب آن و تشتّت احكام دربارهٴ تفاوت مردارها و مقدار آبي كه بايد بيرون كشيد و نيز لزوم حفر بالوعه و نزاع در تعيين بُعْد بين بئر و بالوعه، ساليان متمادي مطرح بود تا محققان دورهٴ مياني فقه فتوا به عدم تنجّس آب چاه در فرض مزبور داده اند و همه وجوب هاي گذشته رخت بربست و معلوم شد كه اصلاً ضرورت حَفْر بالوعه مطرح نيست تا مقدار فاصله بين آن و چاه تعيين شود.
برخي از تحوّلات پديد آمده در علوم عقلي، محصول تبدّل علوم طبيعي و تجربي است كه به عنوان مبادي و اصول موضوعه وارد فلسفه شد، نه به عنوان مسائل و علوم متعارفه. در آن روزگار هم حكيمان, اصول موضوعهٴ خود را كه مسائل علم طبيعي بود از آن دانش مي گرفتند و فقيهان و محدّثان و مفسّران قرآن و حديث نيز در صورت لزوم وامدار اصحاب علم طبيعي بودند. رجوع به كتاب سماء و عالَم علاّمه مجلسي در تحديد فاصله بين نفخ صور اول و دوم و توجيه چهارصد سال  و طرح مسئله فلك الافلاك  همگي حاكي از نفوذ مسائل دانش طبيعيِ گذشته به عنوان اصول موضوعه و پيش فرض هاي پذيرفته شده در علوم ديگر است و تزلزل آن اصول موضوعه، دامنگير علوم ديگر نخواهد شد؛ زيرا جزء مسائل آن علوم محسوب نمي شود.
 


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments