06 05 2025 5894859 بطاقة تعريف:
image
در دانشگاه شیراز برگزار شد؛

پیام آیت الله العظمی جوادی آملی به دومین همایش بین‌المللی علوم انسانی و هویت ایرانیان

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: دومین همایش بین‌المللی «علوم انسانی و هویت ایرانیان» با حضور اندیشمندان و فرهیختگان داخلی و خارجی، روز سه‌شنبه ۱۶ اردیبهشت در تالار حکمت دانشگاه شیراز با پیام آیت الله العظمی جوادی آملی برگزار گردید.

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: دومین همایش بین‌المللی «علوم انسانی و هویت ایرانیان» با حضور اندیشمندان و فرهیختگان داخلی و خارجی،
روز سه‌شنبه ۱۶ اردیبهشت در تالار حکمت دانشگاه شیراز با پیام آیت الله العظمی جوادی آملی برگزار گردید.

حضرت آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی در پیامی تصویری به این همایش، با تأکید بر نقش اسلام در ارتقای هویت دینی و علمی ایرانیان، بیان داشتند: وقتی اسلام آمد، مهم‌ترین ره‌آورد آن معارف الهی، جهان‌بینی توحیدی و علوم انسانی بود. قرآن کریم با شیوه‌ای که هم عالم‌پرور بود و هم متعلم‌پرور، به دانش دعوت کرد. اسلام علومی را به انسان آموخت که فراتر از دسترس بشری است و تنها از رهگذر وحی می‌توان به آن‌ها دست یافت.

ایشان همچنین با بیان تفاوت علم برگرفته از وحی با دانشی که از طریق تجربه بشری حاصل می‌شود، تأکید کردند: هویت دینی و ایرانی، در گرو آن است که انسان چون چشمه‌ای بجوشد، نه چون استخری صرفاً انتقال‌دهنده باشد. علم حقیقی آن است که از درون انسان بجوشد و به جامعه نور ببخشد، نه صرفاً محفوظاتی که منتقل می‌شود.

آیت‌الله العظمی جوادی آملی، با اشاره به نقش راهبردی تعلیم و تربیت اسلامی، از اندیشمندان خواستند که با حفظ روح اجتهاد و تفکر جوشان، به تربیت نسلی بپردازند که بتوانند ادامه‌دهنده مسیر چهره‌هایی چون بوعلی‌سینا باشند؛ کسانی که با تکیه بر استعداد درونی خود، بی‌نیاز از استاد و شاگرد، به قله‌های علم و اندیشه رسیدند.

فیلم پیام را از اینجا مشاهده نمایید.

​​​​​​​متن کامل پیام معظم له بدین شرح است:

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين و فاطمة الزهراء  بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».

مقدم شما علما دانشمندان فرزانگان فرهيختگان و نخبگان را گرامي ميداريم و از همه بزرگواراني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت، بر وزن علمي اين محفل و اين همايش افزودند حقشناسي ميکنيم! از ذات اقدس اله مسئلت ميکنيم همه خردمندان به ويژه شما، همه نخبگان به ويژه شما، همه عالمان دين به ويژه شما و همه مسلمانها به ويژه شما و همه ارادتمندان به خاندان عصمت و طهارت را از فيض و فوز ويژه خود برخوردار بفرمايد و زحمات علمي که با ايراد مقال يا ارائه مقالت، بر وزن علمي اين نشست و دورهمايي افزودند و ميافزايند را به احسن وجه بپذيرد!

موضوعات فراواني که در اين گردهمايي و نشست و همايش مطرح است تقريباً يازده مورد است که دو موردش و دو عنوانش عبارت است از هويت ديني و علمي ايرانيان که با آمدن اسلام، هويت ايماني و ديني مردم به کدام پايگاه رسيده است. به لطف الهي مردم اين سرزمين، آماده شنيدن ره آورد وحي بوده و همواره بهرههاي فراواني بردند و خواهند برد.

اجمال مسئله آن است وقتي اسلام آمد مهمترين ره آوردي که به همراه داشت، معارف الهي و جهانبيني و همچنين علوم انساني بود. آنچه از قرآن کريم برميآيد در چند فصل است. فصل اول دعوت به علم است؛ قرآن کريم دعوت به دانش کرد و طرزي دعوت کرد که هم عالمپرور شد هم متعلمپرور شد. در بخشي از آيات قرآن فرمود پيامبر و رهبران الهي آمدند که ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ[1] و در فصل ديگر و بخش ديگر فرمود آنها نه تنها معلماند و به شما علم ياد ميدهند، بلکه ره آورد آنها علم نوين است يعنی يک سلسله مطالب به جامعه بشري ياد ميدهند که اينها نه از خود دارند و نه از ديگران: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾.[2]

در بخش اول که فرمود: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ، اين تعبير، اين پيام را به همراه ندارد که اينها که ما ميگوييم در هيچ جا نيست؛ اما بخش دوم اين پيام را به همراه دارد. ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ بخش اول است و ﴿يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ بخش دوم؛ اين بخش دوم يعني اسلام حرفهايي دارد که در هيچ جاي عالم نيست.

 ﴿يُعَلِّمُهمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ با ﴿يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ فرق جوهري دارد. ﴿يُعَلِّمُهمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ يعني به شما علم ياد ميدهد که اين علم ممکن است در جاي ديگر هم باشد؛ اما اين بخش ديگر از آيات دارد که وحی چيزهايي را به شما ياد ميدهد که اصلاً نميتوانيد ياد بگيريد. از کجا ميخواهيد ياد بگيريد؟ چون جزء علوم بشري نيست، جزء علوم ماوراي طبيعي است و نيز تنزل آن علوم به اينجا و ترقي انساني مثل پيامبر به آنجا، مقدور کسي نيست، لذا هم به خود پيغمبر فرمود: ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ[3] يعني به توي پيامبر چيزهايي ياد داديم که هيچ ممکن نبود تو به خودی خود ياد بگيري و هم  به جوامع انساني اسلامي فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾.

 

فصل سوم آن است که آنچه ما به شما آموختيم، برای انبيا و اوليا و شاگردان ويژه آنها بود که شما بايد آنها را ياد بگيريد و بدانيد که ارزش جامعه بشري به علم آنهاست، يک؛ ارزش علم به معلوم است، دو؛ حقيقت معلوم را معلومآفرين تحليل و تبيين و تشريح ميکند، سه؛ رابطه بين معلم و متعلم را وحي تحليل ميکند، چهار. اينها را ذات اقدس الهي به پيامبر فرمود و آنها و اهل بيت به ما آموختند، لذا رواياتي که از ائمه(عليهم السلام) رسيده است هم چند بخش است: بخش اول که اصلش دعوت به علم است که بايد عالم بشويد؛ بخش دوم آن است که سعي کنيد معلم بشويد و بخش سوم آن است که تعليم شما تنها به عنوان وسيله نقليه نباشد که چيزهايي را از استاد شنيديد و به شاگردانتان منتقل ميکنيد. شما مثل استخر نباشيد که علوم را از جاي ديگر بگيريد، در خود ذخيره کنيد و به جامعه منتقل کنيد، بلکه مثل چشمه باشيد که از خود شما بجوشد. فرق چشمه و استخر آن است که استخر از خود آبي ندارد و فقط آبي که از جايي گرفته است به جايي منتقل ميکند؛ اما چشمه از خودش ميجوشد.

 مرز درسخواندن و فهميدن از مرز اجتهاد کاملاً جداست؛ مرز استخر از چشمه کاملاً جداست. انسان موظف است مطابق استعداد خودش چشمه بشود نه استخر. آن که فقط محفوظات را به ديگري منتقل ميکند، هويت ديني و ايرانياش ضعيف است. هويت ديني و ايراني بودنش اين است که انسان خودش چشمه باشد، حالا اگر دريا شد که چه بهتر: «چو دريا به سرمايه خويش باش».[4] هيچ کسي در دريا گوهر نريخت، هيچ کسي در دريا مرجان نريخت؛ دريا، دريا شد به سرمايه خود؛ گوهر دارد مرجان دارد به سرمايه خود.

استخر شدن هنر نيست، چشمه شدن هنر است. اينکه ميبينيد وقتي انسان وارد حرم اهل بيت شد اين قدر اظهار خضوع ميکند برای اين است که به ما فرمودند تا ميتوانيد چشمه بشويد نه استخر. آن ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ که از يک سو بود، فصل اول؛ اين ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ فصل دوم؛ يعني علمهايي که در جوامع بشري هست را ياد بگيريد، علمهاي تازه و نو که ره آورد وحي ماست و در جاي ديگر نيست را ياد بگيريد. حالا که اينها را ياد گرفتيد به نحو چشمه باشيد نه به نحو استخر که از خود شما بجوشد.

بيان نوراني امام (سلام الله عليه) اين است که «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيع».[5] اجتهاد و ملکه اجتهاد آن است که انسان وقتي مطلبي را فرا گرفت، اين مطلب اگر جزء قاعده است و جزء اصول اولي است که به انسان آموختند، اين را کاملاً اصل قرار بدهد چشمه قرار بدهد، يک؛ کَندوکاو کند تلاش و کوشش کند جدّيت کند که به عمقش برسد، دو؛ جوشش آن را احساس کند و جوشيدهها را ضبط کند، سه؛ از جوشيدهها هم خودش بهره ببرد هم ديگران را بهرهمند کند، چهار.

فرمود: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيع»؛ اين اجتهاد است يعني چشمه شدن است نه استخر شدن نه انبارشدن نه محفوظات را حفظ کردن و گفتن. بر ما لازم است ملکه اجتهاد را تأمين کنيم. اگر کسي استعداد آن را ندارد، خوب ذات اقدس اله مطابق آنچه داد طلب ميکند؛ ولي دستور رسمي اسلام آن است که انسان چشمه بشود. کسي که از خود نتواند بجوشد، شاگردي است و تا  آخر عمر هم شاگرد است.

در بخشهاي بعدي فرمود تمام کوشش و تلاشتان اين باشد که به اندازه سوادتان حرف بزنيد: «أَنْ لَا يَجُوزَ مَنْطِقُكَ عِلْمَكَ»؛[6] امام(سلام الله عليه) رسماً به شاگردش فرمود بيش از سوادت حرف نزن، بيش از سوادت چيزي ننويس، بيش از فهم خودت داعيهاي نداشته باش.

ايران را اينها تربيت کردند؛ اينها ائمه مايند اينها متبوع مايند و ما شيعيان اينهاييم. هويت ايراني هم به دنبال اين رفت.

   خدا ابن سينا را رحمت کند! نه شاگرد داشت و نه استاد. اين گونه از افراد گرچه فراوان نيستند و بسيار کماند ولي هستند؛ کساني که در مدت عمرشان نه استاد داشتند و نه شاگرد و به قله رسيدند. مرحوم بوعلي خودش ميگويد من بسياري از اين مسائل، آن مقداري که آسان بود را از اساتيدم ياد گرفتم و آن مقداري که مشکل بود و حلّش مقدور آنها نبود را خودم حل کردم، پس بياستاد شده بوعلي. شاگرد هم نداشت؛ ساليان متمادي تدريس کرد، احدي تالی تلو او نشد که بشود بگوييم اول بوعلي دوم فلان. بهمنيار و ديگران شاگردان مرحوم بوعلي بودند اما فاصله بين اين استاد و آن شاگردان خيلي است. مرحوم بوعلي و امثال بوعلي کساني بودند از همين هويت ايراني اصيل که نه استاد داشتند و نه شاگرد؛ آنها را همين سرزمين پروراند آنها را همين آب و خاک پروراند. اين قدرت هست البته فيض خدا مخصوص گذشتهها نبود مخصوص حالا هم نيست مخصوص آيندگان هم نيست. فيض خدا وقف کسي نبود و وقف کسي هم نيست. به ما دستور دادند: «چو دريا به سرمايه خويش باش»؛ دريا شدن ممکن است.

الآن هويت ايراني توان آن را دارد که دريا بشود، چه رسد به چشمه. فرمود: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيع»؛ بکوشيد که اجتهاد کنيد. بنابراين هم علم آموختند هم عالم شدن را به ما گفتند هم معلم شدن را هم نوآوري را. اين هويت ايراني اسلامي است که به برکت اهل بيت که مطاع ايرانيهاست و ايراني شيعه آنهاست و خلوصي دارد، از آنها استفاده کردند.

بعد از اينکه ائمه(عليهم السلام) اين مطالب را فرمودند که استخر شدن هنر نيست چشمه شدن لازم است و مجتهد شدن لازم است و بايد علومي را فراهم کنيد، آن رکن اساسي را هم بيان کردند که عظمت عالم به علم است و عظمت علم به معلوم است و حقيقت معلوم را معلومآفرين مشخص ميکند. معلومآفرين، ذات اقدس اله است و به وسيله قرآن که بهترين کتاب جهاني است خداي سبحان مشخص کرد که حوزه علميه حوزه و دانشگاه کجاست و دانشگاهِ علميه دانشگاه و حوزه کجاست. فرمود چيزي در عالم نيست که دفتر علمي بشر نباشد؛ از نظام سپهري تا نظام زميني و از نظام زميني تا نظام سپهري. حالا ماوراء آسمان و زمين، مربوط به انبيا و اوليا و امثال ذلک است و بحث ديگري است که آن راه هم البته بسته نيست؛ ولي آن مقداري که کتابخانه است و حتمي است و رسمي است و بر ما واجب است، اين است که در آسمان چه خبر است، در زمين چه خبر است، رابطه آسمان و زمين چگونه است، چگونه کاری بکنيم از آسمان کمک بگيريم، چگونه کاري بکنيم از زمين مدد بگيريم. اينها را ذات اقدس اله هم بر ما واجب کرده است به نحو وجوب کفايي و هم معلمانش را فرستاده و هم شاگرداني را تربيت کرده است.

فرمود چيزي در آسمان و زمين نيست که تحت تسخير شما نباشد، البته اگر کسي انسان باشد. يک وقت _معاذ الله_ کسي به صورت انسان است: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ ..... وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء»؛[7] فرمود  برخي هستند که جنازه عمودياند بعد جنازه افقي ميشوند، اينها مرده متحرکاند. اين فقط شناسنامه انساني دارد، اين از بحث بيرون است.

  از اين افراد که بگذريم فرمود چيزي در ساختار نظام خلقت نيست مگر اينکه براي شما خلق شد: ﴿خَلَقَ لَكُمْ؛[8] آنچه در آسمان و زمين است برای شماست. درعمق زمين هر چه هست در اوج آسمان هر چه هست براي شماست. اصل دوم فرمود اينها در برابر شما مسخرند. در فلسفه يک فاعل بالتسخير داريم و يک فاعل بالقسر؛ «قسر» يعني فشار.   نظام آفرينش با تسخير اداره ميشود نه با قسر. فرمود: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾؛[9] چيزي در آسمان و زمين نيست که تابع شما نباشد. بفهم و بکوش و انسان باش و از آفتاب و ماه کمک بگير؛ اينها مسخر شما هستند. آن که معلوم را آفريد، گفت اين معلوم، تحت تسخير شما انسانهاست. اين عظمت و جلال انسان نيست؟! اين هويت ايراني اسلامي از اينجا کمک گرفته که چيزي در عالم نيست که من نتوانم بفهمم و از آن کمک بگيرم.

بهشت و جهنم و برزخ و قيامت بحثهاي ديگري است که انبيا و اوليا سمتي دارند و راهنمايي ميکنند؛ اما آنچه در نظام سپهري هست از اوج آسمان تا عمق زمينها هر چه هست براي بشر خلق شد، يک؛ مسخر بشر است، دو؛ رسيدن به حقايق اينها ممکن است، سه؛ اينها هيچ ابايي ندارند، چهار.

ايراني تا آنجا که ممکن بود و بيگانه جلويش را نگرفت و محروميتها را بر او تحميل نکرد، در اين زمينه توفيق داشت؛ اين تنها مرحوم بوعلي نيست.

هويت ايراني _به لطف الهي_ فضيلتي دارد؛ قبل از اسلام هم دانشگاه داشت؛ اما الآن بحث ما در هويت ايراني قبل از اسلام نيست. بحث ما در اين فصلي است که مربوط به هويت ديني و ايراني بعد از اسلام است. ايرانی ها قبل از اسلام هم دانشگاه داشتند بعد از اسلام هم هر جا سخن از علم شد همين ما يعني ايراني ها رفتيم آنجا را آباد کرديم؛ معلم شديم متعلم شديم کتاب نوشتيم.

ما سهم بزرگي در حوزه نجف داريم؛ ما نجف را نجف کرديم، گرچه بزرگاني از عرب هم حضور داشتند. کتب اربعه را ما نوشتيم، فقههاي اصيل را ما نوشتيم، کتابهاي اصيل اصولي را ما نوشتيم. اين هويت ماست و ما به اين هويت افتخار ميکنيم.

 ما را ائمه تربيت کردند، ما را ائمه ما خوب تربيت کردند خوب پروراندند؛ فرمودند شما ميتوانيد دريا باشيد، حداقل ميتوانيد چشمه باشيد. حقيقت علم به معلوم است و آنچه در آسمان و زمين است معلوم شماست يعني کتاب شماست و ميتوانيد ياد بگيريد و اينها مسخر شما هستند نه مقسور شما. فشاري در عالم نيست، اينها تحت تسخير شما هستند: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ.

بنابراين اين قدرت هست اين سرمايه هست؛ هم بايد و هم ميتوانيم. «نميتوانيم» در دستگاه ما نيست؛ آن کسي که اين معلوم را آفريد، فرمود اين رام شماست.  

نتيجه اينکه هويت ايراني اسلامی ما از همين آيات کمک گرفته است. چندين بخش از آيات قرآني است که ما را به فرا گرفتن علم دعوت کرده است، يک؛ بعد فرمود ما چيزهايي آورديم که در هيچ جاي عالم نيست، اين دو؛ اينکه شما بگوييد علوم انساني اين است علوم انساني آن است و بقيه علوم انساني نيست، اين يک تقسيم کار است در حوزه و دانشگاه که چيز خوبي است؛ اما چيزي در جهان نيست که علوم انساني نباشد، همه اينها علوم انسانياند، اين سه. بعد اين مطالب که بخواهيد چشمه بشويد يا دريا بشويد را هم به ما آموختند و راه به ما نشان دادند و آن اين است که شما بخواهيد به چيزي عالم بشويد، بايد حقيقت معلوم را بشناسيد.

تمام عرض من در اين بخش اخير است! کسي بخواهد عالم بشود يعني بايد حقيقت معلوم را بشناسد. معلوم هم از نظام سپهري است تا عمق زمين؛ اما معلوم چيست؟ اگر آسمان است اگر زمين است اگر «بين الارض و السماء» است، مثلث است. هيچ چيزي در جهان امکان نيست که تکبُعدي و تکضلعي باشد؛ سه ضلع دارد. حقيقت هر چيز مثلث است: چه کسي آفريد؛ چگونه آفريد و براي چه آفريد. زمين اين است زمان اين است آسمان اين است انسان اين است حيوان اين است برگ درختان سبز ايناند عمق درياها و صحراها ايناند عمق معادن ايناند. هيچ چيزي تنها نيست تکبُعدي نيست؛ هر چه امکان بر آن صادق شد و عنوان مخلوق بر آن صادق شد چه آسماني باشد چه زميني، سه ضلعي است. اگر کسي خواست عالم بشود، بايد اين اضلاع سهگانه را بشناسد و اگر کسي اين را مثله کرد و يک ضلع را شناخت، او حقيقتاً عالم نيست بلکه چيزهايي را به ذهن سپرده است.

توضيح مطلب اين است: بخواهد آسمان را بشناسد ماه را بشناسد زمين را بشناسد معدن را بشناسد، اين سه ضلع را الا و لابد بايد بشناسد: چه کسي آفريد؛ چگونه آفريد و براي چه آفريد. اگر ﴿هو الأول[10] را بگذارد کنار، «هو الآخر»[11] را بگذارد کنار، خود يک شيء را بخواهد بشناسد مثلاً آسمان را بشناسد زمين را بشناسيد معدن نفت را بشناسد معدن طلا را بشناسد ستاره را بشناسد، اين اگر آفريدگارش را نشناسد و هدف خلقتش را نشناسد، اين معلوم مثلث را مثله کرده است، يک؛ مثله، مرده است، دو؛ اگر اين مرده به ذهن کسي بيايد او را زنده نميکند، سه؛ خود او را هم مرده ميکند، چهار.

تمام حرف اسلام اين است که علم، گوهرش در معلوم است و معلوم، مثلث است. اگر کسي اين مثلث زنده را مثله سردخانهاي کرد، تنها محفوظاتي دارد. نتيجهاش جنگ جهاني اول است نتيجهاش جنگ جهاني دوم است نتيجهاش کارهايي است که امروز شما در غزه ميبينيد نتيجهاش کار اسرائيليهاست.  هر کس خواست چيزي را بشناسد، الا و لابد بايد مثلثانه بشناسد چون آنها در گوهر ذات اين دخيل هستند بيگانه نيستند قراردادي نيستند. آن ﴿هو الأول در درون درون اشياء هست، «هو الآخر» در درون درون اشياء هست، خود شيء هم که مشخص است. آنچه که در بسياري از دانشگاههاي جهان مطرح است، مثله شده اين مثلث است، لذا بازدهي ندارد. اينطور شما در غزه ميبينيد که به هيچ وجه اثري از انسانيت نيست؛ در جنگ جهانی اول اين طور بود، در جنگ جهانی دوم اين طور بود، اين بمبها همين طور است.

بنابراين ﴿هو الأول آفريد، «هو الآخر» بازرسي ميکند بررسي ميکند حسابرسي ميکند، بين ﴿هو الأول و «هو الآخر»، چيزي است که الآن بشر خيال ميکند که به آن عالم شده است، لذا نميداند چه کار بکند! با اينکه همه اين چيزها را بلد است اما هيچ آسايشي ندارد و سهمي هم از فرشته  شدن ندارد.

 

             تو فرشته شوي ار جهد کني از پي آنک             برگ توت است که گشتست به تدريج اطلس[12]   

اين برگ توت وقتي به مدرسه برود دانشگاه برود حوزه برود عالم بشود، ميشود اطلس، وگرنه اين برگ توتي که در سطل ميريزند اطلس نيست، وقتي ابريشم ميشود که درس بخواند. وقتي درس انسان صحيح است که مثلث را مثله نکند سردخانهاي نکند، روح پيدا کند، خودش زنده بشود و جامعه را زنده کند. اين کار ما ايرانيها بود _به لطف الهي_ و است.

 

من مجدداً از همه شما انديشوران نويسندگان گويندگان معلمان و اساتيد حقشناسي ميکنم و از برگزارکنندگان اين همايش اين دورههمنشستنها اين کنگرهها و اجتماعها سپاسگزاري ميکنم!

 از ذات اقدس اله مسئله ميکنيم نظام ما مردم ما مسئولين ما کشور ما مملکت ما و همه اين عزيزانمان را مشمول عنايت ويژه خود قرار بدهد! فلسطين، غزه و امثال غزه را به بهترين وجه نجات مرحمت کند! امام راحل را و شهدا    را مشمول عنايت ويژه خودش و حشر با انبيا و اوليا قرار بدهد!  

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 

[1]. سوره بقره، آيه129؛ سوره آل عمران، آيه 164؛ سوره جمعه، آيه 2.

[2]. سوره بقره، آيه151.

[3]. سوره نساء، آيه 113.

[4]. خمسه نظامی، اسکندرنامه، بخش اول: شرف نامه، بخش 22.

[5]. وسائل الشيعه، ج27، ص62.

[6]. المحاسن، ج1، ص 205.

[7]. نهج البلاغة، خطبه87.

[8]. سوره بقره، آيه 29.

[9]. سوره لقمان، آيه20؛ سوره جاثيه، آيه 13.

[10]. سوره حدید، آيه 3.

[11]. الکافی، ج1، ص 115.

[12]. ديوان سنايي، قصيده 90.


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات