22 02 1996 4970756 شناسه:

تفسیر سوره انعام جلسه 32

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿ وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدي فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ ﴿35﴾ إِنَّما يَسْتَجيبُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتي يَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُون ﴿36﴾ وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلي أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ ﴿37

در شأن نزول اين كريمهٴ ﴿وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ﴾ نقل كردند كه وجود مبارك پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) علاقه‌مند بود عامر اسلام بياورد و او مسلمان نمي‌شد و بر حضرت گران تمام شد آيه نازل شد كه تو اگر بتواني زمين بروي يا به آسمان سفر كني يك آيه‌اي و معجزه‌اي بياوري كه اين‌گونه از افراد ايمان بياورند اين كار را بكن ولي توان آن را نداري يك، بر فرض هم توان آن را داشته باشي اينها ايمان نمي‌آورند اين دو, لكن همان طوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد سورهٴ مباركهٴ «انعام» چون دفعتاً نازل شده است آيات خاصي كه شأن نزول مخصوص دارد به اين معنا خواهد بود كه در آن فضا اين سوالها در اذهان مردم بود نه اينكه بعضي از آيات در فلان شأن نزول نازل شده است و بعضي از آيات ديگر در شأن نزول ديگر بلكه در چنين فضايي كه بعضي از اين مسائل در اذهان مردم بود اين سورهٴ مباركه دفعتاً نازل شد.

مطلب دوم آن است كه پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از اين جهت كه عده‌اي حرف او را نمي‌پذيرفتند غمگين مي‌شد و از اين جهت كه سخنان او را رد مي‌كردند احساس دلتنگي مي‌كرد و از اين جهت كه عده‌اي در كفرشان اصرار مي‌ورزيدند اين بار بر پيغمبر سنگين بود آياتي كه در قرآن كريم هست از همين قبيل‌هاست گاهي مي‌فرمايد اصرار آنها بر كفر و جاهليتشان تو را محزون مي‌كند گاهي مي‌فرمايد اصرار ايشان بر جاهليت خودشان تو را دلتنگ مي‌كند ﴿يَضيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ[1] گاهي مي‌فرمايد اين بار بر دوش تو سنگين است ﴿كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ﴾ و مانند آن اينها گرچه يك لازم مشتركي دارند لكن عين هم نيستند چه اينكه اين معاني مرادف هم نيستند مفاهيم همتاي هم نيستند گرچه لوازم خاص مشتركي دارند چون پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) احساس حزن مي‌كرد احساس دلتنگي مي‌كرد احساس گرانباري مي‌كرد خداوند او را با علم الهي آشنا كرد آن علمي كه حزن را برطرف كند ضيق صدر را برطرف كند گرانباري را برطرف بكند آن بارهاي سنگين كمر‌شكن را از حضرت بردارد آن دلتنگي را از حضرت بردارد و آن غم و اندوه را از حضرت بردارد به او شرح صدر مرحمت كند يك علم خاص الهي است علمي است كه عمل را هم به همراه داشته باشد آن‌گاه ذات اقدس الهي در اين بخش از آياتي كه در مكه نازل شده است و در بحبوحهٴ فشار جاهليت عليه اسلام نازل شده است خدا مي‌فرمايد ما اين جريانها را مي‌دانيم ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذي يَقُولُونَ[2] آن علمي را كه خدا دارد مي‌خواهد به خليفهٴ خود عطا كند كه خليفهٴ الهي مظهر چنين علمي باشد آن‌گاه اينكه خدا مي‌فرمايد تو جاهل نباش يعني آن اسرار الهي كه انسان را آرام مي‌كند آن را خدا به تو ياد مي‌دهد تو جاهل نباش تو بايد بداني يك راز و رمزي در كار هست و اساس آن راز و رمز اين است كه اين نظام بر اساس تكليف و اراده و اختيار خلق شده است گرچه ايمان چيز بسيار خوبي است و كفر چيز بسيار بدي است اما خوبي ايمان و بدي كفر در فضاي اختيار معنا دارد يعني انساني كه مختار است اگر با ارادهٴ و اختيار خود ايمان بياورد خير است و اگر با اختيار و ارادهٴ خود كفر بورزد شر است و اگر خداوند افراد را ملجأ و مجبور بكند به پذيرش ايمان يا ترك كفر هيچكدام از اينها آن صفت خاص خود را دارا نخواهند بود نه چنين ايماني كمال است و نه چنان كفري بد اگر كسي مضطر بود به كفر يا مضطر بود به ايمان قهراً [ناگزير] سعادت و شقاوت را از دست خواهد داد زيرا چيزي كه اجبار و الجاء و اضطرار است كه كمالي در كار نيست وقتي كه اين معنا را ذات اقدس الهي به پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تعليم كرد آن‌گاه به حضرت شرح صدر داده شد حضرت با يك شرح صدري با كفار برخورد مي‌كرد آنها را دعوت مي‌كرد حجت بالغهٴ الهي را به آنها ابلاغ مي‌كرد آن‌گاه اين جمله‌ها را ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ[3] اين را به آساني حضرت تلقي مي‌كرد يا ﴿إِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمّا شاكِرًا وَ إِمّا كَفُورًا[4] را با يك شرح صدري تلقي مي‌كرد انسان متوسط الآن كسي عده‌اي را دعوت مي‌كند امر به معروف مي‌كند نهي از منكر مي‌كند حرفش را نمي‌پذيرد او دلتنگ مي‌شود غمگين مي‌شود احياناً آن روستا يا شهر يا شهرستان يا استان را ترك مي‌كند و مي‌رنجد اما اگر كسي با شرح صدر دعوت كند هرگز رنجي ندارد غم و اندوهي ندارد و محل مأموريت خود را ترك نمي‌كند چون از يك افق برتري به جريان نگاه مي‌كند مي‌فرمايد ما مؤظفيم مردم را با برهان دعوت كنيم با حكمت و موعظه دعوت كنيم با جدال اَحسَن دعوت كنيم با فعلمان دعوت كنيم با سنت و سيرتمان دعوت كنيم هيچ نقطه ضعفي در سنت و سيرت ما نباشد كه او برنجد يا سوء ‌استفاده كند يا عليه ما احتجاج كند ما بايد يك عالم با عملي باشيم كه با فعلمان دعوت كنيم با قولمان دعوت كنيم از آن به بعد اگر كسي نپذيرفت ما نه غمگين مي‌شويم نه دلتنگ مي‌شويم نه احساس گرانباري مي‌كنيم معلوم مي‌شود او مرده است و حرف در مرده اثر نمي‌كند او با سيّئات خود آن روح نصيحت‌پذيري را در خود از بين برد آن وقت چنين انساني بدون ضيق صدر بدون حزن، بدون احساس گرانباري محل مأموريت خود را حفظ مي‌كند اين يك شرح صدر است بِنابراين اين يك علمي است كه عمل را به همراه دارد اين هم در بخش نظر انسان را مشروح الصدر مي‌كند هم در بخش عمل انسان را مشروح الصدر مي‌كند اين علم الهي را خدا به پيغمبر آموخت فرمود تو اگر بخواهي زمين را نقب بزني كانال‌‌كشي بكني از يك گوشهٴ زمين فرو بروي از گوشهٴ ديگر سر در بياوري معجزه‌اي بياوري كه اينها قبول بكنند اين‌چنين نيست نردباني بياوري آسمان خراش به آسمانها بروي معجزه‌اي بياوري كه اينها بپذيرنند، اينها نمي‌پذيرنند براي اينكه اينها روح پذيرششان را به وسيله معاصي از بين بردند اول مرتكب مكروهات مي‌شدند بعد معاصي صغيره، بعد معاصي كبيره، در توبه را هم عمداً به روي خود بستند آن روح اتعاظ را كشتند لذا سخن در اينها اثر نمي‌كند چون سخن در اينها اثر نمي‌كند تو بيش از اين مأمور نيستي و غمگين هم نباش و اگر بخواهي خدا اينها را روي اضطرار به ايمان برساند اينكه كمال نيست خدا آن قدرت را دارد چنين علمي كه با شرح صدر علمي و عملي هماهنگ است اين از طرف خداست و چنين علم اوايل براي پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ذاتاً نبوده است بعد به وسيلهٴ چنين علمي تعليم الهي پيغمبر واجد شد لذا خدا علم خود را شرح مي‌دهد بعد محصول اين علم را به پيغمبر تعليم مي‌دهد آن‌گاه مي‌فرمايد: ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ مشابه همين بيان را دربارهٴ نوحِ پيغمبر‌(صلي الله عليه و علي نبينا و آله عليه الصلاة و عليه السلام) آمده است منتها در آنجا فرمود: ﴿إِنّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ[5] درباره پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اوايل بعثت او كه اين سورهٴ مباركهٴ «انعام» در مكه نازل شده است خدا با يك لحن واضح‌تري مي‌فرمايد: ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ ولي آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» دربارهٴ حضرت نوح بيان شده است با يك لسان نرم‌تري است و آن آيهٴ 46 سورهٴ مباركهٴ «هود» است كه ﴿قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ نوح‌(سلام الله عليه) هم نگران بود كه چرا فرزندش اين موعظة را نپذيرفت و چرا در رديف كافران قرار گرفت غم نوح در اين نبود كه چرا پسرش مُرد خب خيليها فرزندانشان مي‌ميرند غمش در اين بود كه چرا كافراً از بين رفته است آن‌گاه بازگشت اين غم به اين است كه چرا او ايمان نياورد و چرا در رديف كافرين قرار گرفت چنين حزني را با خدا در ميان گذاشت ذات اقدس الهي رمز اين كار را بازگو كرد بعد فرمود: ﴿إِنّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ با يك لسان نرمي نوح را نصيحت كرد اما در جريان حضرت رسول‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اختصاص به شخص معين نبود مثلاً از اعضاي خانواده او باشد مربوط به اصل امت بود آن‌هم در طليعهٴ امر بود لذا با يك لحن قاطع‌تري فرمود: ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ

‌پرسش...

پاسخ: تدريج و دفعي فرقشان در بساطت و وحدت و كثرت است وگرنه در محتوا كه فرقي نيست محتوا همهٴ محتواي قرآن براي پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در نزول دفعي هم آمده در نزول تدريجي هم آمده منتها فرق در اجمال و تفسير است در وحدت و كثرت است و مانند آن خب نوحي كه در حدود الآن به طور معتدل هزار سال عمر اوست براي اينكه نهصد و پنجاه سال به عنوان پيغمبري در بين مردم به سر برد لابد چهل، پنجاه سال داشت كه به مقام شامخ نبوت رسيده است اين جريان طوفان در حالي اتفاق افتاده است كه سن شريفش به هزار سال رسيده است چون آنچه كه در قرآن كريم آمده است ﴿لَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسينَ عامًا[6] اين مدت رسالت حضرت را بيان مي‌كند نه عمر شريف نوح را، فرمود اين نهصد و پنجاه سال تبليغ كرد و اثر نكرد آن‌گاه دستور عذاب صادر شده است اگر چهل سال بود يا پنجاه سال داشت و به مقام شامخ نبوت رسيده است جريان طوفان وقتي اتفاق افتاد كه عمر شريفش به هزار سال رسيده است خب كسي كه نهصد و پنجاه سال ارتباط مستقيم وحي‌يابي را دارد در پايان عمر خدا با او از باب موعظة چنين نرم سخن مي‌گويد ﴿إِنّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ[7] اما درباره پيغمبر اسلام‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در طليعهٴ بعثت او كه همان در مكه اين سورهٴ مباركهٴ «انعام» نازل شده است بعد از جمع‌بندي سه‌گانه حزن و ضيق كِبَر يعني محزون مي‌شد دلتنگ مي‌شد و احساس گرانباري مي‌كرد فرمود: ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ همهٴ اينها با تعليمات الهي است نبايد گفت كه چطور به پيغمبر فرمود: ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ براي اينكه پيغمبر كه خدا نيست ـ‌ معاذ‌الله ـ همه چيز را به ذات بداند ذات اقدس الهي همه چيز را بالذات مي‌داند پيغمبر را از راه وحي عالم مي‌كند با اين وحي او را عالم كرد به علمي كه محصول شرح صدر بود كه منزّه از حزن شد منزّه از ضيق صدر شد منزّه از ﴿كبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ﴾ شد.

‌پرسش...

پاسخ: بله ديگر با اين شرح صدر داد خدا به پيغمبر

‌پرسش...

پاسخ: نه خود پيغمبر غمگين مي‌شد پيغمبر محزون مي‌شد.

‌پرسش...

پاسخ: نه جاهل نبوده يعني اين همهٴ اين چيزها را داشت خدا مي‌فرمايد من علم دارم كه محزون مي‌شدي علم دارم بر تو مايهٴ ضيق صدر توست علم دارم اعراض آنها بر تو سنگين است و گرانباري را احساس مي‌كني ولي بدان كه نظام، نظام اختيار است در بخشهاي ديگر فرمود اگر خدا مي‌خواست اينها را يكجا مؤمن مي‌كرد ولي نظام بر اساس اختيار است اگر خدا بخواهد اينها را مؤمن بكند خب مي‌تواند ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ َلآمَنَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعًا﴾ در سورهٴ مباركهٴ «يونس» آيهٴ 99 همين زمينه است در آيهٴ 99 سورهٴ «يونس» اين است كه ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ َلآمَنَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعًا﴾ خب اگر خدا بخواهد با اضطرار با الجاء و با جبر همهٴ مردم مسلمان بشوند خب مي‌شوند ولي اين فايده‌اي ندارد اين كه كمال نيست ﴿وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ ٭ قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما تُغْنِي اْلآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ[8] كسي كه قلبش را با گناه سياه كرد حرف در او نفوذ نمي‌كند چه اينكه آيه بعد هم دليل اين كار را ذكر مي‌كند.

‌پرسش...

پاسخ: نظام في الجمله مي‌دانند اما بالجمله كه همهٴ اينها بر اساس اختيار خود انسان تنظيم مي‌شود يكي پس از ديگري معلوم خواهد شد حضرت مي‌فرمايد من حرف حق آوردم از راه صحيح هم كه بيان كردم احتجاج هم كه كردم حجت من هم كه بالغه است بايد اينها قبول بكنند چرا قبول نمي‌كنند؟ مي‌فرمايد اين قبول نكردن براي اينكه يك عده واقعاً مرده‌اند اين حرف الآن هم براي خيليها قابل هضم نيست شما خيلي از مفسّرين بزرگ را مي‌بينيد اينها حمل بر تشبيه مي‌كنند مي‌گويند «كالموتي» اين‌چنين نيست الآن براي خيلي از بزرگان حل نشده است كه انسان در درون خود يك چشمي دارد يك گوشي دارد يك شامه‌اي دارد، يك لامسه‌اي دارد، يك حياتي دارد انسان يك موجود سه طبقه است اين براي خيليها حل نشد اليوم، فقط دو طبقه را درك مي‌كنند بعضيها كه انسان را مادي مي‌دانند مي‌گويند روح چيزي جز همين ساختار بدني نيست غير از مغز و قلب چيزي در انسان نيست همين بدن است كه در تالار تشريح خلاصه مي‌شود با اين گروه كه سخني نيست با آن علما سخن است علما مي‌گويند انسان مركب از روح مجرد است به همين جسم، غير از اين جسم روحي است كه درك مي‌كند اما بين آن روح مجرد و اين بدن مادي در نهان و نهاد خود آن روح يك حقيقت ديگري [است] حيات ديگري [است] كه سمع و بصر دارد شامه دارد لامسه دارد آيا وجود دارد يا نه خيليها مي‌گويند نه، اينها تشبيه است اما ظاهر خيلي از آيات قرآن كريم اين است كه انسان يك موجود سه طبقه است طبقه اول همين چشم و گوش ظاهري همين بدن ظاهري كه ﴿يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي فِي اْلأَسْواقِ[9] اين طبقه اول, طبقه سوم همان روحي است كه درك مي‌كند طبقه دوم كه بين اين بدن و آن روح است انسان خودش بايد آن را بسازد آن را ما با عمل مي‌سازيم اين طبقه اول يعني اين بدن در اختيار ما نيست اگر كسي خوب چهره است خوب چهره است، اگر بد چهره است بد چهره است، ابيض است ابيض است, اَسفل است اَسفل است, اما آن بدن وسط را ما با عمل داريم مي‌سازيم يك عده‌اي در قيامت با چهرهٴ نوراني و سفيد و زيبا محشور مي‌شوند يك عده با چهرهٴ زشت محشور مي‌شوند ﴿يوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ[10] آن هيكل را آن بدن را ما با علم و عمل مي‌سازيم يعني يك چشم ديگري يك گوش ديگري يک شامه ديگري كه حقيقي است اين تنها مخصوص يعقوب‌(سلام الله عليه) نيست كه بگويد به فاصله هشتاد فرسخي من بوي يوسف مي‌شنوم ﴿إِنّي َلأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ[11] اين تنها مخصوص اصحاب پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست كه به فاصله چندين فرسخي مدينه تا حبشه آن جنازهٴ نجاشي را ديدند و بر آن نماز ميت خواندند انسان حقيقتاً چشمي در درون او هست كه مي‌بيند، گوشي است كه مي‌شنود شامه‌اي است كه مي‌بويد ذائقه‌اي است كه مي‌چشد لامسه‌اي است كه لمس مي‌کند نه تنها معاني كلي را بفهمد اينها را همان طوري كه در رؤيا انسان خواب مي‌بيند بين اين بدني كه در بستر خواب آرميده است و آن روحي كه معاني كلي را درك مي‌كند بالأخره يك بدني است سفري دارد هجرتي دارد چشمي دارد گوشي دارد حرفي مي‌زند ذائقه‌اي دارد لامسه‌اي دارد ناطقه‌اي دارد هر كسي در نهان خود يك چنين چيزي را دارد مي‌سازد كه آنها در حقيقت مي‌شنوند مي‌بينند و مانند آن اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «حج» فرمود: ﴿لا تَعْمَي اْلأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ[12] اين حقيقت است يعني درون انسان كه آن انسان متوسط است بعضي چشمشان بينا است بعضي چشمشان كور است خب اگر كسي در همين دنيا گوشش كر باشد شما نمي‌توانيد حرفهاي عادي را به او بفهمانيد چشمش كور باشد نمي‌توانيد مناظر عادي را، مناظر طبيعي را به او بفهمانيد اگر كسي چشمش كور باشد و گوشش كر باشد آنكه در نهان اوست نمي‌توانيد مطالب ماوراء طبيعي را به او بفهمانيد و به او بشنوانيد اين است كه قرآن فرمود اينها ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها[13] يعني اين قلبي كه مربوط به عالم طبيعت است اين را دارند اما قلبي كه بايد از سمع و بصر دروني كمك بگيرد اينها را ندارد خب چرا ما از بوي بد گناه خودمان احساس خجالت نمي‌كنيم؟ با اينكه در روايات فراوان آمده است استغفار كنيد براي اينكه بوي بد گناه شما را رسوا نكند خب گناه بد‌بو است ديگر چرا آنكه وليّ خداست و از اولياي الهي است ما اگر كنار او رفتيم او بوي بد گناه ما را استشمام مي‌كند مثل مرداري پيش او رفتيم ما خودمان استشمام نمي‌كنيم اين ﴿إِنّي َلأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ[14] تنها برای آن حضرت نيست البته مرحله كامله‌اش برای آنهاست انسان در درون خود واقعاً چشم دارد واقعاً گوش دارد واقعاً لامسه دارد واقعاً شامه دارد واقعاً ذائقه دارد همهٴ اينها را خودش با علم و عمل صحيح مي‌سازد همين كه اين بدن را رها كرد با آن بدنهٴ خود ساخته است محشور مي‌شود يا زيباست يا زشت است روايات تجسم اعمال الي‌ما‌شاء‌الله اينها را اثبات مي‌كند.

‌پرسش...

پاسخ: حالا هرچه هست غرض آن است كه اين آيات حمل بر حقيقت مي‌شود نه حمل بر مجاز خب فرمود من اين علم را دارم به تو مي‌دهم اينها واقعاً كورند شما چرا نگرانيد اگر پرده‌اي بين شما و مستمعين‌تان باشد شما هر چه برهان اقامه كنيد مردم را اين مستمعين را به اين معارف الهي دعوت كنيد مي‌بينيد هيچ صدايي از اينها بلند نيست بعد كسي بيايد پرده را بردارد بگويد آقا خودت را خسته نكن اينها كرند و كور، خب شما راحت مي‌شويد اين پرده را ذات اقدس الهي از جلوي چشمان پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برداشت فرمود نگاه كن اينها كورند واقعاً اينها كرند يك عده سميع‌اند و بصيرند حرف تو را از روم هم آمده باشد مي‌شود سهيل‌رومي از حبشه هم آمده باشد مي‌شود بلال‌حبشي از ايران هم رفته باشد مي‌شود سلمان‌فارسي يك عده كنار تو هستند از خانواده تو هستند مي‌شود ﴿تبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ[15] او واقعاً كر و كور است حرفت را درك نمي‌كند ديگران واقعاً بينايند حرفت را درك مي‌كنند اينكه پرده را بردارد در حقيقت بفهماند كه يك عده كر و كورند اين علم الهي است چنين علمي كه اول براي حضرت حاصل نبود ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ فتحصل كه بعضي از علوم مستقيماً بايد به تعليم الهي باشد يك، و اين علم را ذات اقدس الهي به نوح پيغمبر در اواخر عمر داد با نرمش ﴿إِنّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ[16] دو، در اوايل عمر رسالت و نبوت پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يعني قبل از هجرت نه اوايل بعثت او به آن حضرت عطاء كرد فرمود: ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ سه، اينها توبيخ نيست اينها علم حوزوي نيست كه استاد به شاگرد بگويد او زود ياد بگيرد پرده را كنار ببرد ببيند يك عده كرند يك عده كورند كه دست كسي نيست فرمود درون اينها اين است ما اگر بخواهيم اينها را كالبد شكافي كنيم جراحي كنيم اينها را بينا كنيم البته مي‌توانيم ولي خب كمال نيست اينها عمداً خودشان را كور كردند ما كه كور نيافريديم ما بر اساس ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها[17] آفريديم بنابراين ﴿وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ﴾ اگر واقعاً اين اعراضشان براي تو سنگيني مي‌كند بدان شما هر كاري بخواهي بكني بكن ولي فايده ندارد تنها كليدش به دست من است و من او را مصلحت نمي‌دانم من بخواهم با اجبار اينها را مؤمن كنم مي‌توانم ولي خب فايده ندارد ما مي‌خواهيم اينها با اختيار مؤمن بشوند اينها كه چشمشان را كور كردند اينها واقعاً مرده‌اند حالا وقتي پرده را كنار زد فهميد عده‌اي مرده‌اند فرمود شما در قبرستان داري نصيحت مي‌كني درس مي‌گوييد خب براي مرده‌ها كه اثر ندارد كه ﴿انَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاء﴾ اين آيات بعد نازل شده بعد حضرت فرمود نه واقعاً اينها مرده‌اند در همين بخش بعدي فرمود: ﴿انَّما يَسْتَجيبُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتي يَبْعَثُهُمُ اللّهُ﴾ اينكه ذات اقدس الهي به پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿اِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاء﴾ در آيهٴ هشتاد به بعد سورهٴ مباركهٴ «نمل» اين‌چنين است فرمود: ﴿إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ[18] خب رسول گرامي‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه قبرستان بقيع نمي‌رفت خطبه بخواند كه اين در همان مسجد خطبه مي‌خواند در جمع عده‌اي كه، يا در مكه خطبه مي‌خواند نمي‌رفت در مقابر قريش كه يا كر‌ها را جمع نمي‌كرد براي آنها سخنراني نمي‌كرد كه ولي خدا مي‌فرمايد كه مُرده‌ها را تو اسماع نمي‌كني نمي‌تواني حرف را به گوش مرده‌ها برساني يا كر‌ها را نمي‌تواني از دعوت خودت باخبر بكني يا كور‌ها را نمي‌تواني هدايت كني ﴿وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ[19] آنكه اهل اسلام و انقياد و اطاعت و پذيرش است حرف در او اثر مي‌كند اما آنكه خود را كر و كور كرد كه حرف در او اثر نمي‌كند كه خب پس اين تعبير بلند ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ براي آن است كه يك چنين مطلب غيبي را به او بفهماند وگرنه همهٴ اين آيات را خدا نازل كرد محتواي همهٴ اينها را خدا به پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آموخت دربارهٴ اينها كه تعبير ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ ندارد كه، اسماي الهي را گفت جريان معاد را گفت جريان وحي و نبوت عامه را گفت فرق اعجاز و غير‌ اعجاز را گفت همهٴ اين معارف را گفت اما در لحظه به لحظه نفرمود جاهل نباش كه خب سراسر قرآن علم است ديگر و تعليم اما در اين‌گونه از مواردي كه حزن دارد «ضيق صدر» دارد بار سنگين را احساس مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ با يك لحن تندي آن مطلب عميق علمي را كه شرح صدر را به همراه دارد به حضرت مي‌فهماند وگرنه در همان سورهٴ «نمل» آيهٴ هفتاد فرمود: ﴿وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ في ضَيْقٍ مِمّا يَمْكُرُونَ﴾ اين حرفها را نزن بعد براي اينكه اينها مرده‌اند خب پس اينكه فرمود: ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ اين يك تعبير نيست كه معلّم به متعلّم بگويد بلكه آن متعلّمي كه مي‌خواهد در اثر سنگيني بار احساس سستي كند يا حزن است يا ضيق صدر است يا گرانباري است فرمود: ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ خب مگر انبياي ديگر قبل از تو نبودند ﴿لَقَدْ كُذِّبَت رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ﴾ كه آيهْ قبل... بود ﴿فَصَبَرُوا عَلي ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّي أَتاهُمْ نَصْرُنا[20] اين جريان براي تو هم هست تو اگر بخواهي آسمان بروي زمين بروي بي‌اثر است ﴿وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ باِ‏يَةٍ﴾ كه اين جزاء محذوف است يا جزاء اين است كه «فافعل» يا جزاء اين است كه «لاينفع» اما اينكه فرمود: ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي اْلأَرْضِ﴾ نَفَقْ صرف آن سوراخ زمين را نمي‌گويند نَفَقْ، آن نقبها و كانالهايي كه در زمين حفر مي‌شود از يك سويي ورودي دارد از يك سويي خروجي چنين كانالي را مي‌گويند نَفَقْ، نافقا اين موشهاي صحرايي را كه مي‌گويند نافقا براي اينكه از يك سوي نَفْقْ مي‌زنند كانال مي‌زنند از سوي ديگر بيرون مي‌روند و منافق را هم گفتند منافق براي اينكه اينها از يك راهي وارد دين شدند و از يك راه ديگري در‌ رفتند چنين كسي را مي‌گويند منافق مثل اينكه موش صحرايي را مي‌گويند نافقا آن كسي كه زيرزمين مي‌رود مي‌ماند آن را نمي‌گويند نافقا او را نمي‌گويند منافق آن كسي كه نَفْقْ مي‌زند كه در‌ برود از راهي بيرون برود او را مي‌گويند منافق خب فرمود اگر شما يك نقبي بزني از يك راهي بروي يك راه ديگري آيه براي اينها بياوري بي‌اثر است يا اگر نردبان نصب بكني به طرف آسمان بروي و به سلامت به مقصد برسي يك معجزه‌اي بياوري در اينها بي‌اثر است نردبان را هم «سُلَّم» گفتند براي اينكه انسان را به سلامت به آن مقصد صاعد مي‌كند هيچ كدام از اين دو طرف اثر ندارد چه صعودش چه هبوطش براي اينكه ﴿وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدي﴾ اگر خدا مي‌خواست اينها را براي هدايت جمع مي‌كرد لكن اينكه كمال نبود همان نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «يونس» الآن خوانده شد ﴿لَوْ شاءَ رَبُّكَ َلآمَنَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعًا أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حَتّى يَكُونُوا مُؤْمِنينَ[21]

‌پرسش...

 پاسخ: خب

پرسش...

پاسخ: خب حالا اگر از باب تسلي است هم تسلي اوست هم تعليم ابتدايي اوست هم تعليم ديگران است اين در همان حال انسان اگر بداند خب همه از بين رفتني‌اند غمگين نيست يا غافل است يا جاهل اگر كسي بداند يك امانتي را از او گرفتند كه غمگين نيست چون اين خيال كرد براي خود اوست در بخشهاي ديگر هم همين طور است فرمود: ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾ آن‌گاه چنين علمي كه خودش فرمود: «قد يعلم» از آنجا كه شروع مي‌شود چنين علمي را خدا به پيغمبرش عطا كرده است بعد ديگر آرام شد آن‌گاه برهان مسئله را از دو جا ذكر مي‌كند مي‌فرمايد خدا قادر هست لكن اعمال چنان قدرتي كمال نيست نيازمند به پذيرش قابلان است اينها قبول را از دست دادند ﴿اِنَّما يَسْتَجيبُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ﴾ حالا مطلبي كه مربوط به همين جريان گذشته است اين است كه آيا همان طوري كه در دنيا انسان مي‌بيند گاهي كسي زحمت مي‌كشد، عمري زحمت مي‌كشد جايي را آباد مي‌كند بعد خداوند آن را به ديگري منتقل مي‌كند ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا[22] مي‌شود اين يك، گاهي هم در بعضي از مسائل فقهي و ديني‌ شنيده‌ايم كه دارد اگر كسي از ديگري غيبت بكند خدا سيّئات آن مغتاب مظلوم را به اين غيبت كننده ظالم منتقل مي‌كند و حسنات غيبت كننده ظالم را به آن غيبت شده مظلوم منتقل مي‌كند اين دو، آيا علم و جهل هم اين‌چنين است يا نه؟ اگر كسي مدتها درس خواند و عالم شد ولي بي‌عمل اينكه به جهنم مي‌رود عالمانه به جهنم مي‌رود يا اين نعمت علم را از او مي‌گيرند كسي كه گوشش بدهكار رهبران الهي بود جاهل بود درس نخوانده بود ولي مؤمن شد آيا وقتي بهشت مي‌رود جاهلانه بهشت مي‌رود يا عالمانه بهشت مي‌رود؟ شايد اين سومي هم نظير اولي و دومي محصول كار او را ديگري ببرد يعني كسي ممكن است عمري زحمت بكشد براي رفاه مؤمنين جاهل، عالم بشود ولي چون خود به علمش عمل نمي‌كند محصول علم او را مؤمنين عادي ببرند همانها كه دست او را بوسيدند در قيامت عالمانه به بهشت بروند اين به جهنم برود جهل او را به اين مي‌دهند آن‌گاه اين گرفتار غصه دروني خواهد شد غير از عذاب ظاهري همان طوري كه اگر كسي به بهشت مي‌رود مشكلات او حل شده وارد بهشت مي‌رود ﴿وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ[23] انسان شستشو مي‌شود و وارد بهشت مي‌رود اگر هم بخواهد به جهنم برود رُفت‌و‌رو مي‌شود يعني همهٴ امانتها را از او مي‌گيرند بعد به جهنم مي‌برند اين ‌طور نيست كه عالم عالمانه به جهنم برود مشكلش اين است كه تمام محصول عمر او را از او مي‌گيرند بعد جاهل مي‌شود هم افسوس آن را دارد هم گرفتاري نار را.

«اعاذنا الله من شرور انفسنا و الحمد لله رب العالمين»

 

 ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 97.[1]

 ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 33.[2]

 ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.[3]

 ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 3.[4]

 ـ سورهٴ هود، آيهٴ 46.[5]

 ـ سورهٴ عنکبوت، آيهٴ 14.[6]

 ـ سورهٴ هود، آيهٴ 46.[7]

 ـ سورهٴ يونس، آيات 100 ـ 101.[8]

 ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 7.[9]

 ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 106.[10]

 ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 94.[11]

 ـ سورهٴ حج، آيهٴ 46.[12]

 ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.[13]

 ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 94.[14]

 ـ سورهٴ مسد، آيهٴ 1.[15]

 ـ سورهٴ هود، آيهٴ 46.[16]

 ـ سورهٴ شمس، آيات 7ـ 8.[17]

 ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 80.[18]

 ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 81.[19]

 ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 34.[20]

 ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 99.[21]

 ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 137.[22]

 ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 43.[23]


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق